چاپ کردن این صفحه

به کوشش «انتشارات سرو» منتشر شد

روایت زندگی آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» در کتاب «وقتی خوابم تعبیر شد»

پنج شنبه, 15 تیر 1402 10:50 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

کتاب «وقتی خوابم تعبیر شد» نوشته «مریم چگینی» درباره زندگی آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» توسط «انتشارات سرو» منتشر شد.

به گزارش خط هشت از شهرستان‌های استان تهران، «مریم چگینی» همسر آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» شهرستان شهریار است، که خاطرات زمان حیات همسر خود را در کتابی به نام «وقتی خوابم تعبیر شد» منتشر کرده است. این کتاب از سوی انتشارات سرو در سال ۱۴۰۲ با شمارگان ۲۰۰ نسخه و در ۲۱۶ صفحه به نگارش در آمده و با قیمت ۱۰۰/۰۰۰ تومان روانه بازار کتاب شده است.

روایت زندگی آزاده  و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» در کتاب «وقتی خوابم تعبیر شد»

همسر شهید و مولف کتاب بیان می‌کند: در این کتاب، سعی من بر آن بوده که خاطراتم را بدون غرض و بزرگنمایی، همانطور که رخ داده است شرح دهم تا قسمتی از سختی‌ها و رنج‌هایی که در بند اسارت متحمل شدیم را نشان بدهم.  هرچند بر همگان روشن است و بارها توسط رزمندگانِ در بند، گفته و نوشته شده که چه رفتارهایی با ما اُسرا کردند و چه شکنچه‌های جسمی و روحی عذاب آوری با ما شد. 
 
در انتهای کتاب نیز تصاویر به همراه نامه‌های شهید به صورت رنگی منتشر شده است.
 
بخشی از این کتاب را با هم می‌خوانیم:
 
فصل دوم
از پیروزی انقلاب تا جبهه

تشکیل پایگاه

انقلاب تازه پیروز شده بود. هنوز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در نهاوند تشکیل نشده بود. به اتفاق دوستان ساختمانی خالی را در محدوده میدان ابوذر پیدا کردیم. ساختمان، تازه تکمیل شده بود. هنوز مقداری وسایل بنایی در آنجا بود. مالک ساختمان مردی متدین و علاقه‌مند به انقلاب بود و از جهت مالی وضع خوبی داشت. از او اجازه استفاده از ساختمان را گرفتیم و وسایل داخل ساختمان را تحویلش دادیم. ساختمان  را آب و جارو مرتب کردیم. پایگاه بسیج را در آنجا راه اندازی کردیم. برای سردرد پایگاه هم تابلویی تهیه و نصب کردیم. طولی نکشید که پایگاه با استقبال فراوانی روبه رو شد. در همان چند روز اول تعداد زیادی برای ثبت نام مراجعه کردند.

با کمک چند نفر از بچه ها آموزش جسمانی و تاکتیک های نظامی را آغاز کردیم. من قبلاً در یک اردوگاه، دوره آموزش نظامی را تحت نظر «علی چیت سازان» گذرانده بودم. با سلاح‌های سبک و نیمه سنگین و فن ها آشنا بودم. دوره ژیمناستیک را هم دیده بودم. بدنم آماده و ورزیده بود. وقتی استقبال داوطلبین را دیدیم، نامه ای از کمیته انقلاب اسلامی نهاوند گرفتیم و برای تهیه اسلحه به مقدار کافی به پادگان امام حسین(ع) تهران رفتیم. در تهران تعدادی تفنگ برنو، اِم یک و فشنگ تحویل ما دادند. به نهاوند برگشتیم. آن زمان اسلحه سازمانی ارتش ژ3 بود. با تحویل گرفتن اسلحه، قضیه آموزش داوطلبان را به طورجدی آغاز کردیم.

روایت زندگی آزاده  و جانباز شهید «شهاب رضایی مفرد» در کتاب «وقتی خوابم تعبیر شد»

 

 

 

منبع: نوید شاهد

خواندن 155 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)