چاپ کردن این صفحه

یک جرعه کتاب

بارانی که مدافعان حرم را از آتش نجات داد

شنبه, 22 تیر 1398 12:34 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

دوباره بی‌سیم زدند و گفتند: «خانه را تکفیری‌ها آتش زده‌اند.» چند دقیقه‌ای نگذشته بود که باران گرفت و آتش اطراف خانه خاموش شد؛ دوباره آتش زدند. باز هم باران گرفت. تا سه بار باران، آتش تکفیری‌ها را خاموش کرد. باران به یاری مدافعان حرم آمده بود تا از آتش تکفیری‌ها در امان باشند.

 

به گزارش خط هشت ، پیش از روشن شدن هوا، دشمن حملاتش را آغاز کرد. آتش هر دو طرف شدت گرفت. صدای شلیک گلوله و انفجار در منطقه پیچید. حسین و صادق با گروهان تحت امرش در خط پدافندی، به‌شدت مراقب بودند تکفیری‌ها نتوانند نفوذ کنند. نقل و انتقالات بسیاری گزارش ‌شده بود. حمله سنگینی در پیش بود. نیروهای تکفیری پس از شکست در 21 فروردین، در پی تدارک حملۀ دیگری بودند تا زیتان و برنه را تصرف کنند. چند ساعتی آتش تهیه سنگینی ریختند و بعد کم‌کم با تاریک شدن هوا نیروهای خود را وارد عمل کردند. بیش‌تر نیروهای تکفیری به سمت زیتان رفتند. خط پدافندی زیتان به شکل تی (T) بود. نیروهای تکفیری از خط پدافندی عبور کردند. درگیری خانه به خانه شده بود. تکفیری‌ها یکی از خانه‌هایی را که بچه‌ها در آن بودند، محاصره کردند. حسین با بی‌سیم به سرهنگ بختیاریان گفت: «خونه رو محاصره کرده اند.» امکان نزدیک شدن به خانه نبود. تعداد تکفیری‌ها زیاد بود. دوباره با بختیاریان تماس گرفتند و مختصاتشان را دادند. سرهنگ بختیاریان پیش بچه‌های ادوات رفت تا مختصات محل را بدهد. دوباره بی‌سیم زدند و گفتند: «خانه را تکفیری‌ها آتش زده‌اند.» چند دقیقه‌ای نگذشته بود که باران گرفت و آتش اطراف خانه خاموش شد؛ دوباره آتش زدند. باز هم باران گرفت. تا سه بار باران، آتش تکفیری‌ها را خاموش کرد. باران به یاری مدافعان حرم آمده بود تا از آتش تکفیری‌ها در امان باشند. پشت بی‌سیم گفت: «دستم رو ضامنه. اگه در رو بشکنن، ضامن رو رها می‌کنم.» قسم خورده بود که هرگز اسیر دشمن نشوند.

با خمپاره اطراف خانه را زدند تا تکفیری‌ها پراکنده شوند. بعد نیروها وارد خانه شدند. تقریباً همه مجروح شده بودند.

***

تکفیری‌ها تهدید می‌کردند و به عربی ناسزا می‌گفتند. چند ناسزای فارسی هم بلد بودند. چند نفر از تکفیری‌ها به فارسی حرف بسیار رکیکی را فریاد زدند و وارد حیاط شدند. حسین با تعدادی از فاطمیون در طبقۀ دوم بودند. حسین با شنیدن اهانتی که به رهبر انقلاب کردند، لحظه‌ای تردید نکرد و از بالکن پرید بیرون و هر سه را به رگبار بست.

بریده‌ای از کتاب «سرباز مادرزاد»؛ زندگی‌نامه داستانی شهید مدافع حرم، سروان «حسین همتی» (صفحهٔ 79 تا 81)

نویسنده: حمید گله‌داری

انتشارات: سوره سبز

 

 

منبع: حریم حرم

خواندن 1221 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)