چاپ کردن این صفحه

گفت‌وگو با خانواده کم‌سن‌ترین شهید ایران/ ماجرای ۲ برادر که در آغوش یکدیگر به شهادت رسیدند

پنج شنبه, 26 تیر 1399 18:37 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

به‌سراغ خانواده کم‌سن‌ترین شهید کشور، شهید ظفر خالدی رفتیم تا بیشتر با جزئیات زندگی این شهید بزرگوار آشنا شویم.

 

به گزارش خط هشت از شهرکرد، شهید ظفر خالدی با 11 سال و 7 ماه سن، کوچکترین و کم‌سن‌وسال‌ترین شهید کشور است که دوم مردادماه سال 1349 در روستای تنگ کلوره از توابع شهرستان لردگان این استان متولد شد و افتخار بزرگی برای اهالی چهارمحال و بختیاری را رقم زد.

وی نخستین بار از طریق تیپ 14 امام حسین(ع)  به جبهه اعزام شد و همراه پدر و برادرش در چند عملیات از جمله عملیات فتح، خرمشهر و رمضان شرکت کرد و در نهایت در عملیات رمضان که در 23 ماه مبارک رمضان سال 61 صورت گرفت، در حالی که 11 سال بیشتر سن نداشت در شلمچه و بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به کوچکترین شهید کشور ملقب شد.

خبرنگار تسنیم سراغ خانواده این شهید رفته است تا بیشتر با جزئیات زندگی این شهید والامقام آشنا شود.

مریم خالدی خواهر شهید در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم اظهار داشت: خانواده ما دارای 5 فرزند شامل سه خواهر و دو برادر بود که من در سن 14سالگی ازدواج کردم و در زمان جنگ 19ساله بودم و 5 سال از ازدواجم گذشته بود. برادرم در آن زمان تنها 11 سال و 7 ماه داشت و با وجود اینکه در همه کارها از جمله تحصیل، ورزش و بسیج فعال بود باز هم دست از فعالیت برنمی‌داشت و به‌دنبال راهی برای دفاع از کشور بود همچنین با وجود سن کمش چندین بار برای سلامتی رزمندگان مجروح خون اهدا کرده بود.

وی ادامه داد: برادرم با معدل 20 همه مقاطع تحصیلی را تا کلاس هفتم پشت‌سر گذاشت و با وجود اینکه شاگرد ممتاز مدرسه بود از زمان تشکیل بسیج نیز یکی از اعضای فعال پایگاه بسیج شد و در ورزش‌های مختلف از جمله کوهنوردی و تکواندو نیز فعالیت می‌کرد. در سال 61 پدرم که در یکی از عملیات‌ها مجروح شده بود، به‌تازگی از منطقه بازگشته بود و در یکی از بیمارستان‌های مشهد بستری بود که در آن زمان ظفر به‌دنبال فراهم کردن شرایط برای اعزامش به جبهه بود و به‌خاطر شرایط خاص پدرم، من و مادرم نگران سلامتی ظفر بودیم و از اعزام به جبهه او در آن شرایط مخالفت می‌کردیم زیرا که سن کمی داشت و حتی لباس رزم هم اندازه او نبود.

بیشتر بخوانید

خواهر شهید تصریح کرد: به‌علت سن کم و مخالفت‌های ما، برادرم نتوانست از طریق سپاه شهرکرد اعزام شود اما با کمک دوستانش به سپاه بروجن معرفی شد و به‌خاطر سوابق فعالیتش در بسیج و اصرار خودش از طریق سپاه بروجن در سال 61 به جبهه اعزام شد. برادرم زمانی که جنگ آغاز شد دوره‌های آموزشی را به‌همراه دوستانش در اصفهان گذرانده بود. دفاع از شهر خرمشهر اولین عملیاتی بود که ظفر در آن شرکت کرد که طبق صحبت‌های خودش در آن عملیات ترکشی به کمرش اصابت می‌کند و چند روزی بین شهدا بی‌هوش بر زمین می‌ماند تا اینکه منطقه توسط نیروهای خودی از عراقی‌ها پس گرفته می‌شود و در زمان انتقال شهدا از زنده بودن برادرم نیز اطمینان حاصل و به استان منتقل می‌شود.

وی گفت: بعد از آن عملیات برادرم تا چهلم دوستان شهیدش در استان ماند و سپس با همکاری برادر بزرگترم، خدارحم، که در آن زمان 23ساله و یک دختر 30روزه نیز داشت مجدداً به جبهه اعزام شد و مخالفت‌های من و خانواده هیچ تأثیری در اعزام آنها نداشت، حتی به آن‌ها گفتیم «به‌علت مجروح بودن پدر و بی‌مرد بودن منزل یکی از شما بروید»، اما برادرم می‌گفت «ما از هم جدا نمی‌شویم و با هم به منطقه می‌رویم.»

با وجود اینکه 40 سال از شهادت این دو برادر گذشته بود اما داغ برادران برای خواهر زجردیده همچنان تازه است و با هر سؤال و خاطره، بغض چندساله‌اش می‌ترکد و با اشک چشم از فراق برادرهایش این‌گونه سخن می‌گوید: زمانی که برادرهایم به جبهه رفتند، در فراق‌شان به‌شدت بی‌تابی کردیم و در نهایت پدرم را برای بازگرداندن برادران راهی منطقه کردیم و به‌اصرار گفتیم: «حداقل ظفر را با خود برگردان».

خواهر شهید ادامه داد: بعد از یک روز پدر همراه با ظفر برگشت اما برادرم از اینکه او را از جبهه بازگرداندیم بسیار ناراحت بود، ناراحتی او تا حدی بود که آن شب غذا هم نخورد و نیمه‌شب از خواب بیدار شد و با گریه گفت: «من نمی‌توانم اینجا بمانم، توان ماندن ندارم، باید بروم».

وی بیان کرد: صبح فردا وسایلش را جمع کرد و بدون توجه به مخالفت‌های ما از منزل به‌قصد جبهه بیرون رفت، تا نیمه‌های راه به‌دنبالش رفتم، اصرارش کردم، گریه کردم که نرود ولی توجهی نکرد و گفت: «اسلام در خطر است باید بروم». باورم نمی‌شد که آن‌قدر شجاعت داشته باشد که به‌تنهایی به جبهه برود لذا رفتنش را باور نکردم و بدون خداحافظی از نیمه راه برگشتم اما او رفت و فردای آن روز نامه‌ای از جبهه به دستمان رسید و متوجه شدیم ظفر پیش برادر بزرگمان است و آن روز آخرین باری بود که برادرم را دیدم و حسرت خداحافظی گرم و حتی روبوسی بر دلم ماند.

خالدی تصریح کرد: چند روز بعد از این نامه در عملیات شلمچه در اولین گروه اعزامی به خط مقدم بودند و در همان عملیات به شهادت رسیدند اما بعد از 17 سال مفقودالاثری در تفحص شهدا استخوان‌هایشان در حالی که هر دو برادر در بغل یکدیگر بودند پیدا شد.

وی گفت: ظفر فردی مهربان و مردم‌دوست بود و به فقرا کمک می‌کرد، برادرم سنی نداشت اما نماز اول‌وقتش ترک نمی‌شد، همیشه در دعاهای کمیل، زیارت عاشورا، نمازجمعه و برنامه‌های بسیج به‌صورت فعال شرکت می‌کرد، ظفر با همه فرق داشت و کل زمان خود را در برنامه‌های مذهبی می‌گذراند و کمتر در منزل دیده می‌شد.

وی ادامه داد: همیشه در جمع خواهران می‌گوییم کسی که برادر ندارد هیچ کسی را ندارد چرا که برادر یعنی عزت، آبرو و پناهگاه خواهر، برادرهایم همیشه نگران حال ما بودند و حتی زمانی که ازدواج کردم خرید منزلم را انجام می‌دادند تا من اذیت نشوم. خدا کند هیچ خواهری داغ برادر نبیند، داغ برادر سخت‌ترین داغ است اما باید راهشان را ادامه دهیم ولی متأسفانه این روزها برخی از جوانان قدر برادران شهیدمان را نمی‌دانند و راه و مسلک و حتی اخلاقشان با این شهدا فرق دارد.

خالدی اظهار کرد: برادرم با وجود این‌که به سن تکلیف نرسیده بود نماز و روزه‌اش ترک نمی‌شد و در وصیت‌نامه‌اش به قدردانی از رهبر و اطاعت‌پذیری از ولایت فقیه بسیار توصیه کرد اما جوانان امروز از این راه و روش فاصله گرفته و کمی متفاوت شده‌اند حتی درک جملات برخی از شهدا برای آنها سخت است.

خواهر شهید از این رسانه خواست تا درددلش را به گوش مسئولان برساند و گفت: زمانی که مادرم در قید حیات بود به‌علت سختی‌هایی که در طول زندگی‌اش کشیده بود و بیماری‌های متعدد، هر روز برای یک عمل یا درمان بیماری در بیمارستان بود و هیچ کدام از مسئولان حال این مادر شهید را نپرسیدند و نفهمیدند که چگونه روزگار را سپری می‌کند و هزینه درمان و دارو و یا عملش را چگونه تهیه می‌کند. مادرم تا پایان عمرش مستأجر بود و برای تأمین هزینه بیماری و اجاره خانه‌اش با  مشکلات مالی روبه‌رو بود. بعد از فوت مادر، ما هم با مشکلات مالی زیادی روبه‌رو بودیم.

خالدی با بغضی در گلو خاطرنشان کرد: چرا مسئولان و بنیاد شهید سراغی از خانواده‌های شهدا نمی‌گیرند؟ مسئولان کجای کار هستند؟ یک زن تنها در این اوضاع سخت اقتصادی چه کند؟ متأسفانه خانواده‌های شهدا فراموش شده‌اند و مسئولان باید جواب‌گوی این‌همه سختی ایجادشده در زندگی‌ها باشند. حقوق این خانواده بدون پسر ضایع شده است که مسئولان باید جوابگو باشند.

 

 

منبع: تسنیم

خواندن 935 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)