گفت وگو با پدرشهید مدافع حرم «علیرضا مشجری»:
پسرم از من سبقت گرفت/ حضرت آقا گفتند اجر شما کمتر از شهادت نیستیک شب خواب دیدم یکی آمد و به من گفت که دوست داری پدر شهید شوی؟ من درجواب گفتم بدم نمیآید، ولی پسرم دو هفته دیگر ازسوریه برمی گردد. ناگهان از خواب پریدم و به فکرفرو رفتم...
در یک ملاقات خصوصی که خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم چند خانواده مدافع حرم نیز حضور داشتند که جداگانه هم با آقا صحبت کردیم. نماز ظهر و عصر را به امامت آقا بجا آوردیم. رفتم پیش آقا، که به من گفتند شما چقدر جوان هستید. گفتم من 20 سال داشتم که ازدواج کردم. آقا گفتند حتما با پسرتان رفیقای خوبی برای هم بودین؟ «گفتم هرجا باهم می رفتیم بهش می گفتم علیرضا داداشمه».
سال 64 در پنجوین عراق قله 1904منطقه کانی مانگا عملیاتی داشتیم که خیلی موفقیت آمیز نبود و در آن عملیات شهدای زیادی دادیم. قرار ما رفتن به سمت بصره بود. فرمانده هان 10 صبح را در نظر گرفته بودند توی دشت اصلا دید کافی نداشتیم با کامیون درحال حرکت بودیم که با موج انفجار توپ 123 کامیون مان لاستیک هایش ترکید و روی هوا رفت، 5 نفر شهید دادیم و بقیه چیزی حدود 15 نفر همگی زخمی شدیم که شدت جراحات برخی از دوستان رزمنده خیلی زیاد بود. با همان وضعیت خود را به ارتفاع رساندیم و مشاهده کردیم که توی کمین گیر کردیم. درسکوت شب صدای عراقی ها که چندصدمتر با ما بیشتر فاصله نداشتند و دائم با هم صحبت می کردند را به راحتی می شنیدیم. آنجا دست خدا را دیدیم که به ما کمک کرد. همه ی ما آن زمان باید شهید یا اسیر می شدیم.
یکی دوروز مانده به نیمه شعبان سال 93 ما در مسافرت بودیم چهارشنبه عصرش آخرین تماس ما با علیرضا بود که گفت انشالله به شما خوش بگذرد و دقایقی هم با ما شوخی کرد.قبل از شهادتش هم آخرین فردی که با او صحبت کرد خواهرش بود.
نظر دادن
از پر شدن تمامی موارد الزامی ستارهدار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.