به گزارش خط هشت ، وقتی در کوچه پس کوچه های شهر قدم می زنی، عکس ها و نام شهدایی را می بینی که از آن ها برای ما فقط یک نام مانده، آن هم برای پیدا کردن آدرسی است. مردان بزرگی که از جانشان گذشتند که نتیجه ای آسایش امروز ما باشد. اما گاهی دیدن چند شهید از یک خانواده ما را به فکر وامی داد که این اشخاص چه ویژگی هایی داشت اند.
دیدگاه خانواده آن ها چیست؟ چطور مادرشان اجازه رفتن به فرزندانش را داده؟ در این شماره به معرفی خانواده ای پرداخته ایم که افتخارش زمانی چندین برابر می شود که نام مادر در کنار فرزندانش آمده. زندگی شهدای خانواده قمی هر کدام یک کتاب قطور می شود. اما ما به خلاصه زندگی مادر و سه شهید خانواده قدمی می پردازیم.
میم مثل مادری شهید، مظلومه حاجیه منّورکفائی زاده تهران)قمی(
در سال 1310 هجری شمسی با نوای اذان و اقامه که پدر در گوشش خوانده بود به دنیا دیده گشود. و همین نوای دل انگیز بود که قد م های او را در راه راست محکم و استوار کرد.
در سن 6 سالگی با رفتن مادر، برای پدر و برادر خود مادری کرد. منور زندگی را در پاکی و اخلاص به خدا می دید و همین کافی بود که ایمانش زبانزد اطرافیانش شد
در سن 6 سالگی با رفتن مادر، برای پدر و برادر خود مادری کرد. منور زندگی را در پاکی و اخلاص به خدا می دید و همین کافی بود که ایمانش زبانزد اطرافیانش شد
در سن 6 سالگی با رفتن مادر، برای پدر و برادر خود مادری کرد. منور زندگی را در پاکی و اخلاص به خدا می دید و همین کافی بود که ایمانش زبانزد اطرافیانش شد. در چهارده سالگی با جوانی که علاقه و انس زایدالوصفی به مسائل مذهبی و مسجد داشت ازدواج کرد. حاصل ازدواج منور و حسین یک دختر و شش پسر بود که اسامی آنان به ترتیب عبارت است از:
۱- شهید حسن قمی که در سن ۳۱ سالگی در سمت فرماندهی سپاه بوکان در سال ۱۳۵۹ در آن شهر به شهادت نایل گشت.( فرزند ارشد شهید حسن قمی نیز اسماعیل دیگری است که این شهیده مظلومه به اسلام عزیز هدیه نموده است بنام شهید وحید قمی که در سن ۱۶ سالگی در عملیات والفجر ۳ در پادگان حاج عمران عراق به شهادت نائل گردید).
۲- برادر مهندس حاج محمد قمی که فعلاً به عنوان نماینده محترم مردم پاکدشت در مجلس شورای اسلامی و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان ایران فعالیت می نمایند.
۳- شهید علی قمی که در سن ۲۴ سالگی چهارماه پس از شروع جنگ تحمیلی در هنگام حصر آبادان در آن شهر به دست حزب بعث به فیض شهادت نایل گردید.
۴- شهید حاج ولی الله قمی که در مورخ ۵/۵/ ۶۷ در منطقه عملیاتی اسلام آباد(مرصاد ) در درگیری با منافقین که به نمایندگی از استکبار جهانی به آن منطقه آمده بودند به فیض شهادت نایل گردید.
۵- حاج محسن قمی که خود مجروح جنگ تحمیلی است و در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل می باشد.
۶- برادر احمد قمی که کوچکترین فرزند خانواده است در شرایط فعلی کمک و مددکار پدر رنجدیده خود می باشد.
منور علاوه بر همراهی و محبت با همسرش برای فرزندانش پشتوانه ای محکم و کانون پر از مهر بود در مراحل مختلف زندگی همیشه مشاور خوبی برای آنان به شمار می رفت. و با او ج گیری انقلاب اسلامی منزل و او به منزله خانه تیمی برادران و خواهرانی بود که به مبارزه مخفیانه و مسلحانه بر علیه نظام ضد اسلامی پهلوی پرداخته بودند و در زوایای مختلف خانه پنهان کردن کتاب ها و جزوات و سلاح و مواد منفجره و کوکتل مولوتف ها جاسازی لازم را به عمل آورده بود و بدون کوچکترین اعتنائی به خطراتی که دراین راه متوجه او و خانواده اش بود همچنان به همگامی با حرکت انقلاب ادامه می داد.
به دلیل دیدن ظلم های رژیم طاغوت فعالیت انقلابی خود را آغاز کرد. فعالیتش با مخفی کردن جزوات و کتاب های ممنوعه و دسته بندی آنها در منزل داشت، آغاز شد. و سپس در راهپیمایی ها حضور یافت.
اما همواره پرورش فرزندان برای او در ارجحیت بود. چون هدفش تربیت نسلی برای حمایت از دین اسلام بود.
جوانانش را با عشق حسین(ع) شیر داده بود و اقتدار حیدر را در وجودشان پرورانده بود. بعد از انقلاب خود و فرزندان پشت انقلاب را خالی نکردند. فرزندان را راهی جبهه های حق علیه باطل کرد
جوانانش را با عشق حسین(ع) شیر داده بود و اقتدار حیدر را در وجودشان پرورانده بود. بعد از انقلاب خود و فرزندان پشت انقلاب را خالی نکردند. فرزندان را راهی جبهه های حق علیه باطل کرد
جوانانش را با عشق حسین(ع) شیر داده بود و اقتدار حیدر را در وجودشان پرورانده بود. بعد از انقلاب خود و فرزندان پشت انقلاب را خالی نکردند. فرزندان را راهی جبهه های حق علیه باطل کرد.
در مصیبت ها حضرت زینب (سلام الله علیها) را الگوی خود قرار می داد و وقتی خبر شهادت یکی از فرزندان را می شنید می گفت: «خدا را شکر می کنم که بچه هایم شهید شدند و اسلحه بر روی اسلام نکشیدند تا اعدام شوند و باعث روسیاهی ما باشند. ما إ نءشاالله پیش حضرت زهرا(س) روسفید هستیم ».او در هنگام تدفین سومین فرزند شهیدش در کنار مزار او چنین گفت:
«خدایا تو این قربانیان را از ما قبول کن، امروز، روز مظلومیت اسلام است. دفاع از اسلام و امام بر همه واجب است، خدایا توفیق ده که چهار فرزند دیگرم نیز به راه آنان بروند»
شهیده که عاشق اهل بیت عصمت(س) و مخصوصاً حضرت سید الشهداء (ع) بود قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یکبار برای پابوسی بقاع متبرکه و مخصوصاً حضرت امام حسین(ع) بطور قاچاق به نجف و کربلا و کاظمین و سامرا شتافت و در همانجا با این امامان بزرگوار پیمان خون بست و پیوسته آرزو می کرد که ای کاش بار دیگر توفیق زیارت حضرت سید الشهداء(ع) نصیب او می گردید.
در سال ۱۳۶۶ به اتفاق همسر بزرگوارش از طرف حضرت امام خمینی(ره) برای سفر حج توسط نماینده محترم ایشان در بنیاد شهید و سرپرست حجاج ایرانی دعوت شدند و در طول سفر مهمان حضرت امام(ره) بودند. و سرانجام در سال 66 در کنار حجاج ایرانی جامه شهادت بر تن کرد.
درآخرین سفر حج خود گفته بود که من از این سفر باز نخواهم گشت و لذا با آنکه سواد نداشت تمام حساب بدهی و طلب خود را رسیدگی و تسویه نموده بودند. به همین جهت در مکه قمقمه ای خریده بود و سفارش کرده بود که این قمقمه را از آب پرکن و بدنم را با آن غسل بده که به این وصیت هم عمل شد.
ابو شریف کردستان، شهید حسن قمی
شهید حسن قمی در سال 1324 در یاخچی آباد تهران متولد شد. زیر سایه پدری با ایمان و در دامان مادری سراسر از اخلاص خدایی سال های کودکی خود را گذراند.
تحت تعلیمات پدر و مادر شکل گرفت. و در سنین ۱۲ الی ۱۴ سالگی مبارز خود را با افراد ظالم آغاز کرد. مبارزه با کد خداهایی که به بهانه ای ارباب بودن به قشر محروم و مظلوم جامعه ظلم می کردند و پاسخش چند ضربه شلاق بود. سپس به علت ظلم و ستم بیداد پهلوی از یاخچی آباد به قریه مامازند ورامین کوچ کردند. در کنار کمک به پدر با کشاورزی کردند، مدرسه می رفت.
قلبش مالامال از عشق به امام و مستضفین بود. از سال ۱۳۵۵ فعالیت زیرزمینی مستمر خود را در رابطه با یک گروه چریکی توحیدی آغاز نمود تا نیمه های شب با برادران دیگر می نشست تا کلاس شهادت و جهاد را بهتر بیاموزد و با مواد منفجره و اسلحه های سبک تمرین می کرد و آنگاه به عبادت می ایستاد
قلبش مالامال از عشق به امام و مستضفین بود. از سال ۱۳۵۵ فعالیت زیرزمینی مستمر خود را در رابطه با یک گروه چریکی توحیدی آغاز نمود تا نیمه های شب با برادران دیگر می نشست تا کلاس شهادت و جهاد را بهتر بیاموزد و با مواد منفجره و اسلحه های سبک تمرین می کرد و آنگاه به عبادت می ایستاد