به گزارش خط هشت ، محسن فرحزادی از پاسداران دوره اولی سپاه بود که با عشق و علاقه پیراهن سبز پاسداری را به تن کرد. او همچنین جزو اولین گروه مربیان آموزشی پادگان امام علی (ع) بود، مسئولیت ارزیابی پادگان را برعهده داشت. با توجه به هوش و استعدادش گمان میرفت در آیندهای نزدیک، مسئولیتهای خطیری را بر عهده او بگذارند، اما محسن حضور در میادین سخت را به ماندن درپادگان ترجیح داد. در اولین فرصت به جبهه رفت و در عملیات فتح المبین شرکت کرد؛ و در ۸ فروردین سال۱۳۶۱ در جبهه شوش_رقابیه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پشت سرش در سن ۲۷ سالگی به شهادت رسید. پروین دربهانیها به رغم اینکه تنها ۹ ماه زندگی مشترک با همسر شهیدش را تجربه کرده بود خاطرات شیرینی دارد که در گفت و گوبا ما به چند خاطره اشاره کرد. متن گفتگوی ما با این همسر شهید قبلا در همین صفحه منتشر شده است.
رمز ابراز دوست داشتن
ما خیلی به هم علاقه داشتیم، اما از انجاکه هردو حیا داشتیم در مقابل دیگران بروز نمیدادیم. یک روز به من گفت: میدانید که بالاترین عددی که بچهها از ابتدا یاد میگیرند عدد ۲ است. یعنی وقتی سئوال میکنی مامان را چندتا دوست داری؟ میگوید دوتا! همین رمز ما در اعلام علاقه مندی به یکدیگر بود. وقتی درجمع بودیم از من میپرسید چندتا؟ من هم جواب میدادم دوتا!
عذرخواهی برای چند دقیقه زودتر رفتن
خیلی به من کمک میکرد. حتی در آشپزی که من خیلی بلد نبودم. شاغل هم بودم که کار را سختتر میکرد. صبحها باهم مسافتی را پیاده تا بزرگراه شهید چمران میرفتیم. اول مرا سوار اتوبوس میکرد، بعد خودش میرفت. یکبار که منتظر اتوبوس بودیم، دوستانش با خودرو رسیدند و او قبل از من رفت. شب که به منزل آمد خیلی ناراحت بود و عذرخواهی میکرد از اینکه مرا تنها گذاشته و خودش زودتر رفته بود؛ و حالا برای همیشه تنهایم گذاشت.
۲ نامه از محسن
محسن قبل از شهادت دو نامه نوشت و برای ما ارسال کرد. یکی از نامهها برای من بود که بعد از شهادتش به دست من رسید. چون هنگامی که در خط مقدم حضور داشت نوشته بود و معمولا تا به پشت خط تحویل شود طول میکشید. نامه دیگر هم برای خانواده اش بود که درحقیقت شامل وصیت نامه محسن میشد.
رمز ابراز دوست داشتن
ما خیلی به هم علاقه داشتیم، اما از انجاکه هردو حیا داشتیم در مقابل دیگران بروز نمیدادیم. یک روز به من گفت: میدانید که بالاترین عددی که بچهها از ابتدا یاد میگیرند عدد ۲ است. یعنی وقتی سئوال میکنی مامان را چندتا دوست داری؟ میگوید دوتا! همین رمز ما در اعلام علاقه مندی به یکدیگر بود. وقتی درجمع بودیم از من میپرسید چندتا؟ من هم جواب میدادم دوتا!
عذرخواهی برای چند دقیقه زودتر رفتن
خیلی به من کمک میکرد. حتی در آشپزی که من خیلی بلد نبودم. شاغل هم بودم که کار را سختتر میکرد. صبحها باهم مسافتی را پیاده تا بزرگراه شهید چمران میرفتیم. اول مرا سوار اتوبوس میکرد، بعد خودش میرفت. یکبار که منتظر اتوبوس بودیم، دوستانش با خودرو رسیدند و او قبل از من رفت. شب که به منزل آمد خیلی ناراحت بود و عذرخواهی میکرد از اینکه مرا تنها گذاشته و خودش زودتر رفته بود؛ و حالا برای همیشه تنهایم گذاشت.
۲ نامه از محسن
محسن قبل از شهادت دو نامه نوشت و برای ما ارسال کرد. یکی از نامهها برای من بود که بعد از شهادتش به دست من رسید. چون هنگامی که در خط مقدم حضور داشت نوشته بود و معمولا تا به پشت خط تحویل شود طول میکشید. نامه دیگر هم برای خانواده اش بود که درحقیقت شامل وصیت نامه محسن میشد.