حامد از دوران نوجوانی رفت دنبال کار . توی یک مکانیکی شاگردی می کرد . دستمزد چندانی نمی گرفت اما خوشحال بود چون حداقل خرجی خودش را در می آورد .
به گزارش خط هشت ؛ شهدا برترین معلمان تاریخ هستند. قطعاً انتقال فرهنگ ایثار و شهادت و آموزههای لازم در مورد شهدا به نسل جدید در هویت بخشی به جامعه تأثیر بسزایی دارد. خاطره ای درمورد شهید مدافع وطن حامد محمدی دارای نکته ای ظریف و زیبا می خوانیم.
حامد پسر خاله ام بود. با این که سن و سال کمتری از من داشت ولی با هم رفیق بودیم . سه سالی می شد که پدرش به دلیل دیسک کمر قادر به کار کردن نبود به همین دلیل حامد از دوران نوجوانی رفت دنبال کار . توی یک مکانیکی شاگردی می کرد . دستمزد چندانی نمی گرفت اما خوشحال بود چون حداقل خرجی خودش را در می آورد .
یک روز با هم رفته بودیم بیرون که به من گفت : سیب زمینی تنوری می خوری ؟عصر شده بود و احساس گرسنگی می کردم ، با حامد هم تعارف نداشتم . واقعا در هوای تبریز سیب زمینی تنوری می چسبید مخصوصا اگر با کره و دوغ محلی همراه می شد .
وقتی علاقه ام را دید ادامه داد :صبر کن الآن میام. رفت و با یک ساندویچ سیب زمینی تنوری داغ برگشت . با تعجب پرسیدم :پس خودت چی ؟من گُشنم بود همون جا خوردم ...
شب که به خانه خاله برگشتیم حامد نشست سر سفره شام ! رفتم جلو و با چشم های گرد شده گفتم :مگه تو همین بعد از ظهری سیب زمینی تنوری نخوردی ؟ باز که نشستی پای سفره و داری می لومبونی !
حامد خنده شرمگینی کرد و در حالی که نگاهش را از من می دزدید جواب داد: راستش پولم فقط به اندازه یه ساندویچ بود . اون هم گرفتم برای تو ...
شادی روحش صلوات.