به گزارش خط هشت: شهید محمدابراهیم مهربان از نیروهای اطلاعات عملیات لشکر ۳۲ انصار همدان بود. شهدایی که به دلیل ماهیت کاریشان به عنوان نیروی اطلاعاتی کمتر به آنها پرداخته شده است. طاهره مرادیان همسر شهید وقتی با او ازدواج میکرد، تنها ۱۴ سال داشت. با این وجود دیدگاه عمیقی نسبت به همسرش و دوران سه ساله زندگی با او دارد. گفتوگوی ما با این همسر شهید را در ادامه میخوانید.
خانم مرادیان! متولد چه سالی هستید و چه زمانی با شهید ازدواج کردید؟
من متولد ۱۳۴۸ هستم و همسرم محمدابراهیم متولد ۱۳۴۰ بود. اصالتاً اهل همدان هستیم. مهر ۱۳۶۲ ازدواج کردیم و ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ همسرم شهید شد. هنگام ازدواج ۱۴ سال داشتم و موقعی که همسر شهید شدم، تنها ۱۷ سال داشتم.
از شهید یادگاری برایتان مانده است؟
بله، یک دختر از شهید به یادگار دارم. دخترم متولد ۱۳۶۴ است. هنگام شهادت پدرش یک سال و نیمه بود و الان ۳۴ سال دارد.
اغلب خوانندههای ما از نسل جوان هستند. میخواهیم بدانیم ملاکهای یک رزمنده شهید برای ازدواج چه بود؟
همان موقع که صحبت میکردیم محمدابراهیم میگفت یکی از دلایل انتخاب شما حجابتان است. البته من آن موقع سنم کم بود.۱۴ ساله بودم، اما عقایدم با عقاید شهید نزدیک بود. ایشان روی حجاب تأکید زیادی داشت و اعتقادات برایش حرف اول را میزد. در انتخابش هم این موارد را دخیل میدانست.
با آن سن کمتان، چه دیدگاهی نسبت به جهاد و رزمندگی همسرتان داشتید؟
اتفاقاً شهید خیلی مقید بود که در خصوص شرایط رزمندگیاش حتماً با خود من صحبت کند. گفت در زندگی با من باید احتمال جانبازی، نقص عضو، مفقودی یا شهادتم را بدهید. زندگی با من همه این مسائل را دارد. ۹۹ درصد چنین چیزی است. شما باید روی یک درصد انتخاب کنید. من علاقه زیادی به او داشتم و از همه جهت تأیید شده بود. از متانت و نجابتش خوشم میآمد. واقعاً مؤمن و متدین بود. وقتی با خانمها صحبت میکرد اصلاً به چهره آنها نگاه نمیکرد. خیلی مراقب کلامش بود که غیبت نکند.
سه سال با هم زندگی کردید، در این سه سال چقدر در کنار هم بودید؟
سؤال جالبی است. ما ظاهراً سه سال زندگی مشترک داشتیم، ولی در همین مدت کم او خیلی خانه نبود. شاید یکسال کنار هم بودیم. اغلب مواقع به جبهه میرفت. به رغم همه این مسائل، من اصلاً پشیمان نیستم که با یک رزمنده شهید ازدواج کردم. اهدافی داشتم و به خاطر آن اهداف پذیرفتم که همسر چنین شخصی شوم.
بعد از شهادت ایشان ازدواج کردید؟
خیر، ازدواج نکردم.
شما فقط ۱۷ سال داشتید با یک فرزند کوچک. تنها زندگی کردن سخت نبود؟
من عشق عمیقی به همسرم داشتم. الان هم با فکر و یاد ایشان حالم خوب میشود. اینکه سنم کم بود و دلتنگ میشدم اصلاً برایم مهم نبود. خیلی خوشحالم که راهم را اینگونه انتخاب کردم. محمدابراهیم میگفت جهاد شما خیلی مهمتر از ماست. مشکلات زندگی و تربیت فرزند با شماست. یعنی دست تنها دارید کارها را انجام میدهید. فضیلتش خیلی بیشتر از جهاد ماست. من میگفتم اینطوری میگویید تا من ناراحت نشوم؟ میگفت نه! جدی میگویم شما قرار نبود تنهایی بار یک زندگی را به دوش بکشید. یکبار در نامههایش نوشته بود که خدایا تو شاهد باش که دوریهای ما و امثال ما همه به خاطر رضایت توست که تو راضی باشی. پس خودت قبول کن و کمکمان کن که در این راه هر طوری که قدم میزنیم رضای خودت باشد.
دخترتان هنگام شهادت پدرش یک سال و نیمه بود، وقتی بزرگتر شد تصویری از پدر در ذهن داشت؟
من همان عکسی که از همسر شهیدم داشتم به دخترم نشان میدادم. همسرم میگفت زمانی که شهید شدم حتماً به او بگو برای دفاع از اسلام رفتم و به خاطر دین و وطن و ناموس کشورم شهید شدم. دخترم وقتی کمی بزرگتر شد میگفت پدرم چه شد؟ به او گفتم پدرت به شهادت رسیده است. خود شهید خواسته بود هیچ وقت به دخترمان دروغ نگویم و بگویم به خاطر چه رفته است ولی گاهی دخترم میگفت دوست داشتم پدرم کنارم باشد تا کارهایم را به او بگویم. به هر حال با توجیهی که کردم قبول کرد پدرش نیست.
شهید چه سمتی در جبهه داشت و چه روزی به شهادت رسید؟
جزو نیروهای اطلاعات عملیات لشکر انصار ۳۲ همدان بود. قبل از آن مسئول حفاظت از شخصیتها در استان همدان بود. هنگامی هم که منطقه میرفت در کنار شهید علی چیتسازیان فرمانده اطلاعات لشکر انصار ۳۲ خدمت میکرد. همسرم ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید و همرزمش شهید چیتسازیان هم سال ۶۶ آسمانی شد.
قسمتی از وصیتنامه شهید محمدابراهیم مهربان
«جوانان عزیز! ما همه در مقابل ملتهای تحت ستم و در برابر خون شهدا مسئولیم. برخیزید و بکوشید و به یاری الله و اسلام ملتهای مظلوم را از چنگ چپاولگران نجات دهیم تا این انقلاب به پیروزی کامل برسد و به صاحب اصلیاش صاحب زمان تحویل بدهیم و شما ای مردم در این راه جز از خدا نترسید.»
خانم مرادیان! متولد چه سالی هستید و چه زمانی با شهید ازدواج کردید؟
من متولد ۱۳۴۸ هستم و همسرم محمدابراهیم متولد ۱۳۴۰ بود. اصالتاً اهل همدان هستیم. مهر ۱۳۶۲ ازدواج کردیم و ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ همسرم شهید شد. هنگام ازدواج ۱۴ سال داشتم و موقعی که همسر شهید شدم، تنها ۱۷ سال داشتم.
از شهید یادگاری برایتان مانده است؟
بله، یک دختر از شهید به یادگار دارم. دخترم متولد ۱۳۶۴ است. هنگام شهادت پدرش یک سال و نیمه بود و الان ۳۴ سال دارد.
اغلب خوانندههای ما از نسل جوان هستند. میخواهیم بدانیم ملاکهای یک رزمنده شهید برای ازدواج چه بود؟
همان موقع که صحبت میکردیم محمدابراهیم میگفت یکی از دلایل انتخاب شما حجابتان است. البته من آن موقع سنم کم بود.۱۴ ساله بودم، اما عقایدم با عقاید شهید نزدیک بود. ایشان روی حجاب تأکید زیادی داشت و اعتقادات برایش حرف اول را میزد. در انتخابش هم این موارد را دخیل میدانست.
با آن سن کمتان، چه دیدگاهی نسبت به جهاد و رزمندگی همسرتان داشتید؟
اتفاقاً شهید خیلی مقید بود که در خصوص شرایط رزمندگیاش حتماً با خود من صحبت کند. گفت در زندگی با من باید احتمال جانبازی، نقص عضو، مفقودی یا شهادتم را بدهید. زندگی با من همه این مسائل را دارد. ۹۹ درصد چنین چیزی است. شما باید روی یک درصد انتخاب کنید. من علاقه زیادی به او داشتم و از همه جهت تأیید شده بود. از متانت و نجابتش خوشم میآمد. واقعاً مؤمن و متدین بود. وقتی با خانمها صحبت میکرد اصلاً به چهره آنها نگاه نمیکرد. خیلی مراقب کلامش بود که غیبت نکند.
سه سال با هم زندگی کردید، در این سه سال چقدر در کنار هم بودید؟
سؤال جالبی است. ما ظاهراً سه سال زندگی مشترک داشتیم، ولی در همین مدت کم او خیلی خانه نبود. شاید یکسال کنار هم بودیم. اغلب مواقع به جبهه میرفت. به رغم همه این مسائل، من اصلاً پشیمان نیستم که با یک رزمنده شهید ازدواج کردم. اهدافی داشتم و به خاطر آن اهداف پذیرفتم که همسر چنین شخصی شوم.
بعد از شهادت ایشان ازدواج کردید؟
خیر، ازدواج نکردم.
شما فقط ۱۷ سال داشتید با یک فرزند کوچک. تنها زندگی کردن سخت نبود؟
من عشق عمیقی به همسرم داشتم. الان هم با فکر و یاد ایشان حالم خوب میشود. اینکه سنم کم بود و دلتنگ میشدم اصلاً برایم مهم نبود. خیلی خوشحالم که راهم را اینگونه انتخاب کردم. محمدابراهیم میگفت جهاد شما خیلی مهمتر از ماست. مشکلات زندگی و تربیت فرزند با شماست. یعنی دست تنها دارید کارها را انجام میدهید. فضیلتش خیلی بیشتر از جهاد ماست. من میگفتم اینطوری میگویید تا من ناراحت نشوم؟ میگفت نه! جدی میگویم شما قرار نبود تنهایی بار یک زندگی را به دوش بکشید. یکبار در نامههایش نوشته بود که خدایا تو شاهد باش که دوریهای ما و امثال ما همه به خاطر رضایت توست که تو راضی باشی. پس خودت قبول کن و کمکمان کن که در این راه هر طوری که قدم میزنیم رضای خودت باشد.
دخترتان هنگام شهادت پدرش یک سال و نیمه بود، وقتی بزرگتر شد تصویری از پدر در ذهن داشت؟
من همان عکسی که از همسر شهیدم داشتم به دخترم نشان میدادم. همسرم میگفت زمانی که شهید شدم حتماً به او بگو برای دفاع از اسلام رفتم و به خاطر دین و وطن و ناموس کشورم شهید شدم. دخترم وقتی کمی بزرگتر شد میگفت پدرم چه شد؟ به او گفتم پدرت به شهادت رسیده است. خود شهید خواسته بود هیچ وقت به دخترمان دروغ نگویم و بگویم به خاطر چه رفته است ولی گاهی دخترم میگفت دوست داشتم پدرم کنارم باشد تا کارهایم را به او بگویم. به هر حال با توجیهی که کردم قبول کرد پدرش نیست.
شهید چه سمتی در جبهه داشت و چه روزی به شهادت رسید؟
جزو نیروهای اطلاعات عملیات لشکر انصار ۳۲ همدان بود. قبل از آن مسئول حفاظت از شخصیتها در استان همدان بود. هنگامی هم که منطقه میرفت در کنار شهید علی چیتسازیان فرمانده اطلاعات لشکر انصار ۳۲ خدمت میکرد. همسرم ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید و همرزمش شهید چیتسازیان هم سال ۶۶ آسمانی شد.
قسمتی از وصیتنامه شهید محمدابراهیم مهربان
«جوانان عزیز! ما همه در مقابل ملتهای تحت ستم و در برابر خون شهدا مسئولیم. برخیزید و بکوشید و به یاری الله و اسلام ملتهای مظلوم را از چنگ چپاولگران نجات دهیم تا این انقلاب به پیروزی کامل برسد و به صاحب اصلیاش صاحب زمان تحویل بدهیم و شما ای مردم در این راه جز از خدا نترسید.»