چاپ کردن این صفحه

روایتی از شهدای امنیت امین مرادی و حسن زاهد

شهادت برای حفظ آرامش جامعه

دوشنبه, 04 آذر 1398 23:45 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

مدافعان امنیت همان‌هایی هستند که در بهترین ایام سال، همسر، فرزند و خانواده خود را برای دفاع از اعتقاداتشان رها می‌کنند تا جانشان را در میدان پرمخاطره به‌دست گیرند و مایه امنیت و آرامش جامعه شوند.

 

به گزارش خط هشت، مدافعان امنیت همان‌هایی هستند که در بهترین ایام سال، همسر، فرزند و خانواده خود را برای دفاع از اعتقاداتشان رها می‌کنند تا جانشان را در میدان پرمخاطره به‌دست گیرند و مایه امنیت و آرامش جامعه شوند. شهیدان امین مرادی و حسن زاهد از این دست شهدا هستند که در این مسیر به افتخار شهادت نائل آمدند. شهید امین مرادی متولد سال ۷۲ و اهل زاهدان بود که بر اثر انفجار تله انفجاری اشرار در سیستان و بلوچستان به شهادت رسید و شهید حسن زاهد نیز متولد ۶۰ بود که در آذر ماه ۱۳۹۳ در پیرانشهر بر اثر اصابت گلوله حین درگیری با سارقان به شهادت رسید. متن زیر روایتی است از این دو شهید به زبان خانواده‌هایشان که پیش‌رو دارید.

مادر شهید امین مرادی دلم برایش می‌سوخت
امین متولد اول فروردین ماه ۷۲ و اهل زاهدان بود. از بچگی به پدرش کمک می‌کرد. برایش فرقی نمی‌کرد مدرسه می‌رود و تکلیف و درس و مشق دارد. همیشه در کار‌ها همراه خانواده بود. پدرش دستفروشی می‌کرد. همه بچه‌ها در کنار هم و با هم صبح تا شب فلافل و سمبوسه درست می‌کردیم تا شب امین همراه پدرش بروند و آن‌ها را بفروشند. گاهی تا ساعت ۱۲ کارشان طول می‌کشید. زیر برف، باران، در تابستان و زمستان هرگز پدرش را رها نمی‌کرد و دست تنها نمی‌گذاشت. وقتی هم به خانه برمی‌گشت، تازه درس‌هایش را می‌خواند. می‌دانستم چقدر اذیت می‌شود. دلم برایش می‌سوخت، اما چاره‌ای نداشتیم. هرچه بزرگ‌تر می‌شد احساس مسئولیتش نسبت به خانواده بیشتر می‌شد. وقتی هم به خدمت سربازی رفت باز کمک حال ما بود. در همان چند روز مرخصی، همراه پدرش ساندویچ می‌فروخت. می‌دانستیم که زانویش مشکل دارد و درد می‌کند، اما به روی خودش نمی‌آورد. تمام ۱۰ روزی را که خانه بود، با پدرش سر کار می‌رفت. وقتی او را می‌دیدم که با آن درد کمک می‌کند، قلبم آتش می‌گرفت.

همسر شهید ولایتمدار واقعی بود
هر دفعه که امین به من زنگ می‌زد، میان حرف‌هایمان، صحبت آقا را پیش می‌کشید. نکته‌های سخنرانی ایشان را می‌گفت. دلش می‌خواست ذهن من هم روشن باشد. بعد از ازدواجمان تازه فهمید تا چه حد دلداده رهبری است. همیشه اخبار که شروع می‌شد، جلوی تلویزیون می‌نشست و منتظر سخنرانی رهبر بود. از اول تا آخر را به امید همان چند دقیقه انتظار می‌کشید. صحبت‌های رهبر را با دقت گوش می‌داد و به نکات مهمی که باید به عنوان یک فرد ولایتی در دستور کار و زندگی‌اش قرار دهد، توجه می‌کرد. آقای خامنه‌ای برایش خیلی عزیز بود. تمام سعی‌اش را می‌کرد تا حرف‌های آقا به گوش همه برسد. برای همین در مهمانی‌ها برای دوست و آشنا تعریف می‌کرد. به نظر من همین ولایتمداری باعث شهادتش شد. همسرم حین انجام مأموریت و انتقال همکاران مجروحش به سمت بیمارستان بر اثر انفجار تله انفجاری اشرار در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۹۴ به خواسته قلبی‌اش رسید و نیکشهر سیستان و بلوچستان سکوی عروجش شد.

همسر شهید حسن زاهد از آرزوی شهادتش می‌ترسیدم
حسن متولد ۲۰ شهریور ماه سال ۶۰ بود. یکی از شاخصه‌های اخلاقی همسرم حسن غیرتش بود. این غیرت در تمام زندگی‌اش جریان داشت. حتی اگر از کسی بدی می‌دید با خوبی پاسخ می‌داد. غیبت کسی را نمی‌کرد. با وجود آراستگی و زیبایی همیشگی‌اش، چشمان پاک و وجود باحیایی داشت. محجوب بود و مأخوذ به حیا. در میان فامیل و آشنا به این خصیصه‌ها معروف شده بود. همیشه برایم از شهادت صحبت می‌کرد. من اوایل از این آرزوی حسن می‌ترسیدم. وقتی می‌گفت: «من سربلندتان می‌کنم و شهید می‌شوم!» نگرانش می‌شدم. این حرف‌ها را که می‌زد، گله می‌کردم: «دلت برای من نمی‌سوزد؟ آخر من چه گناهی دارم که اینقدر زود بی‌پناه شوم؟» به سه تا بچه قد و نیم قدمان نگاه می‌کردم که تصور بی‌پدر شدنشان برایم سخت بود. حسن به رویم لبخند می‌زد و می‌گفت: «شهادت افتخاراست! این حرف را نزن.» در آن روز واقعه و در زمان درگیری با قاچاقچیان، مردم در خیابان جمع شده بودند. قاچاقچی‌ها تیراندازی می‌کردند، اما همسرم به‌خاطر حضور مردم نمی‌توانست مستقیم به اشرار شلیک کند. می‌ترسید در شلوغی و جمعیت به مردم آسیب برسد. عاقبت همین باعث شد نتواند از خودش دفاع کند و قاچاقچی‌ها ماشین همسرم و همرزمانش را به رگبار بستند. بعد از شهادت حسن، فرمانده استان آذربایجان ایشان را «شهید مردم‌دار» نامید. همسرم همیشه به فکر دیگران بود. حتی شهادتش هم به‌دلیل حفظ جان دیگری بود. هنگام حمله اشرار وقتی به طرف ماشینشان تیراندازی کردند، یکی از آن‌ها سر سرباز راننده را نشانه گرفته بود. حسن به سرعت با دست چپش سر سرباز را پایین می‌کشد و جان سرباز را نجات می‌دهد، اما گلوله از سر سرباز می‌گذرد و به حسن اصابت می‌کند. در مراسم تشییع جنازه‌اش آن سرباز می‌گفت: «اگر آقای زاهد سر من را پایین نمی‌کشید، الان مادر من عزادار بود!» حسن زاهد در ۲۴ آذر ۱۳۹۳ در پیرانشهر- آذربایجان غربی به شهادت رسید.
 
 
 
 

منبع: روزنامه جوان

خواندن 965 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)