به گزارش خط هشت، فاطمه ناظمیان خواهر دو شهید است. شهیدان حسین و محسن ناظمیان. فرصتی فراهم شد تا او از خاطرات خود و همرزمان برادر شهیدش حسین ناظمیان برای ما روایت کند. خواهرانههای او از شهید عملیات الی بیتالمقدس را پیش رو دارید. شهید دیگر خانواده، شهید محسن ناظمیان است که در عملیات والفجر ۳ به برادرشهیدش ملحق شد. با هم بخوانیم.
دیوار نوشتهای انقلابی
شهیدحسین ناظمیان همزمان با آغاز انقلاب، نوجوانی ۱۵-۱۴ ساله بود، اما سهم خود را به انقلاب پرداخت. با شهیدهمتیان و شهیدعباسشحنه در آن زمانها ارتباط دوستی داشت و با همدیگر شبها در خیابان هفتتیر روی دیوارها شعار مینوشتند و در تظاهرات شرکت میکردند. بعد از پیروزی انقلاب و فعالیتهای ضد انقلاب در کردستان راهی غرب شد. مرحله اول از طرف سپاه به کردستان اعزام شد و سه ماه و ۱۰ روز در منطقه غرب بود. با آغاز جنگ بیهیچ درنگی راهی جبهه شد. بعد از آن در عملیات فتحالمبین شرکت کرد و مدتی بعد در عملیات الی بیتالمقدس حضور پیدا کرد.
تفنگ چوبی و جنگ با یزید
برادرم متولد سال ۱۳۴۷ بود. او حدوداً ۸ ساله بودکه یک تفنگ چوبی درست کرده بود. مادر میگفت: یک روز تفنگ به دست با خودش حرف میزد؛ و من هم داشتم سبزی پاک میکردم ولی گوشم با او بود. میخواستم بدانم چه میگوید؟! رو به حسین کردم وگفتم: حسین! چهکار میکنی؟ با زبان شیرین و کودکانه گفت: دلم میخواهد با این تفنگ یزید را بکشم. سرش را در آغوشم گرفتم و گفتم: فدایت بشوم پسرم که تو هم امام حسین (ع) را دوست داری. آن روز حس کنجکاویاش گل کرد و سؤال پیچم کرد. خیلی دوست داشت از امام حسین برایش صحبت کنم.
از غرب تا جنوب
علی سعیدی همرزم شهید از حس وظیفهشناسی حسین در جبهه میگوید: حسین بعد از بازگشت از عملیات فتحالمبین، دوباره به جنوب اعزام شد. روز اول در پادگان اللهاکبر، واقع در نزدیکی پل کرخه و سپس به لشکر ۷ ولیعصر معرفی شد. فرمانده لشکرشهیدمحمد بنیادی بود. حسین در تمام مشق رزمهایی که رزمندگان قبل از عملیات تمرین داشتند، شرکت میکرد. او شور و علاقه خاصی در ورزش صبحگاهی از خود نشان میداد. جوان شاداب و چابکی بود و سعی میکرد جزو اولین ردیفهای گردان قرار گیرد. هر مسئولیتی که به او میدادند، بدون کوچکترین واکنشی انجام میداد. یک بار به مرخصی آمده بود. برایمان از جبهه گفت. از دوستانش که دیگر درکنارش نبودند. از غرب و کردستان گفت تا رسید به جنوب... از هر چیزی که به نظرش رنگ و بوی خدا را داشت صحبت کرد.
«اللهم تقبلمنا»
حسین آخرین بار در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ برای حضور در عملیات الی بیتالمقدس راهی جبهه شد. او در جبهه تک تیرانداز بود. پدر همیشه از نویدشهادت حسین که درخواب به او داده بودند، برایمان روایت میکرد: یک مرتبه خوابی دیدم که در آن نویدشهادت حسین را به من دادند. در خواب کسی به من گفت به مادر حسین بگویید قربانیاش پذیرفتهشده است. دیگر مطمئن شدم که پسرم حسین به شهادت رسیده است. چند روز بیشتر نگذشت که خبر شهادت حسین را برای ما آوردند پیکر مطهرش بر روی دستان مردم شهیدپرور تشییع و در گلزار شهدای امامزاده یحیی به خاک سپرده شد. شهید حسینناظمیان ۳۱ اردیبهشتماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیتالمقدس، در منطقه خرمشهر با برخورد ترکش به سر و صورتش به آرزویش رسید.
تحقق انقلاب پابرهنگان!
شهیدحسین ناظمیان در وصیتنامه خود به جهانیشدن انقلاب پابرهنگان و تحقق وعده الهی در به حاکمیت رساندن مستضعفان جهان اشاره میکند و مینویسد:
برادران و خواهرانم! توجه کنید که الگوی شما امامحسین (ع) و حضرت زینب (س) باشد. دوستان عزیز! مطمئن باشید که این انقلاب جهانی خواهد شد، چون وعده خداوند قطعی است که مستضعفان جهان را در سراسر گیتی به حاکمیت میرساند. در مقابل توطئه ضدانقلاب داخلی و خارجی بایستید و قدرت تفکر را از آنها بگیرید. اگر خداوند بر من منت گذاشت و به فیض شهادت نائل شدم، پدر و مادر، برادران و خواهران گرامیام! مبادا اشک بریزید و لباس سیاه بر تن کنید، همچون کوه استوار باشید، مگر خون من از خون حضرت علی اکبر رنگینتر است؟ وسایلی را که در منزل دارم به جهاد سازندگی تحویل دهید تا به نفع مستضعفان جامعه استفاده شود. به امید روزی که راه کربلا باز شود.
منبع: روزنامه جوان