نامه امام موسی کاظم(ع) برای پدر شهید مدافع حرم
شهید فلاحپیشه خواب پدرش را دید، یک صف طولانی بود تمام امواتش آنجا بودند، پدرش آمد گفت: اصغر تو یک کاری کردی برای ما که امام کاظم(ع) برایمان نامه داد.
زمانی که اصغر رفت برای خدمت در عتبات، بعد از دو سه سال یک مدت کاظمین خیلی بمبگذاری میشد و کار او هم فقط این نبود که در دفتر بنشیند، ساعت 5 صبح که بیدار میشد باید تمام هتلهای کاظمین را سرکشی میکرد. ماشین هم نبود و باید همه راه را پیاده برود، 3 ماهی که در هر دوره کاظمین میماند 2 جفت کفش میخرید، از بس راه میرفت، دفعه اول که آمد خیلی لاغر شده بود. یک سال قبل از شهادتش تابستان بود، زنگ زد خانه گفت: یک خوابی دیدم که هر چه این مدت آمدم اینجا مزدم را گرفتم، پرسیدم چه خوابی؟ گفت: نه، میآیم ایران تعریف میکنم.
گفت این حرفها را ول کنید آن چیزی که باید میشد شد، یعنی همان که دوست داشتم شد. بعد تعریف کرد که آنجا یک عده خانم آمده بودند زیارت، رییس کاروان آنها را در زمان خطرناکی آورده بود سامرا و مشکلی پیش می آید و مجبور میشوند این چند خانم بمانند در حالی که پولشان هم تمام می شود. پدرم میگفت: ما آن زمان نمیرفتیم آنجا چون تک تیرانداز دشمن می زد. ساعت 12 از طرف حفاظت سامرا زنگ میزنند، میگویند یک گروه خانم اینجا هستند، میخواهید چه بکنید؟ ما گفتیم نگهشان دارید اینجا خطرناک است خلاصه پدرم با مسئولیت خودش آنها را می آورد که مسئول ستادشان خیلی عصبانی میشود که چرا این کار را کردی؟ بابا گفته بود مسئولیت آنها با من، برایشان در یک هتل که مسئولش دوست پدرم بوده اتاقی میگیرد تا وقت مناسب که برگشته بودند. بعد به شوهر یکی از خانمها تماس میگیرد و میگوید این اتفاق افتاده، شما بیایید لب مرز من فردا صبح اینها را راهی میکنم، فردایش یکی را همراه آنها میفرستد و تا زمانی که تحویل خانواده هایشان شود پیگیر کارشان بود.
نظر دادن
از پر شدن تمامی موارد الزامی ستارهدار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.