خواب دیده بود در یک کانال شهید میشود. چند روز قبل از اینکه عملیات آزادسازی نبل و الزهرا آغاز شود، خوابش را برای همرزمانش تعریف کرده بود و گفته بود: «از گروهان ما، فقط من شهید خواهم شد و من فدایی همه شما هستم.»
به گزارش خط هشت، میخواهم برای کسی بنویسم که اصالتاً بزرگ شده اهواز است ودور از امیدیه؛ اما حس همشهری بودن اجازه نمیدهد در موردش ننویسم چون داوود متولد میانکوه است ومن باید ادای دین کنم.
خورشید روز بیست و دوم اردیبهشت ماه ۱۳۶۲ طلوع میکند و تک پسر خانواده پس از سه خواهر به دنیا میآید. پدرس داریوش نریمسیا از رزمندگان دفاع مقدس، نامش را داوود میگذارد. از همان کودکی به حلال و حرام توجه خاصی میکند وحواسش به آخرتش هست. از بچگی وارد مسجد میشود و از کلاس سوم ابتدایی شروع به مداحی و مرثیه خوانی میکند واز همان زمان در موضوعات مذهبی حضور فعالی داشت.

مردی از مردان خدا
از بسیجیان فعال پایگاه شهید کلاهدوز میانکوه بود. چند باری هم برای حفاظت از زائرین اربعین به کربلا رفت، او هر ساله در اردوهای راهیان نور و اردوهای جهادی حضور داشت و همیشه هم زائر راهیان نور را میهمان خانهاش میکرد تا جایی که بعضی وقتها مجبور میشد خانوادهاش را به خانه بستگان بفرستد.

داوودِ شهید، نوایی داوودی داشت
در سال ۱۳۸۳ به طور پیمانی در مناطق نفت خیز جنوب استخدام میشود و از میانکوه به اهواز مهاجرت میکنند و از همان بدو ورود در شرکت وارد دفتر پایگاه بسیج میشود و در آنجا مشغول میشود. اصلاح اعزام کارکنان به عتبات از جمله فعالیتهایش در دفتر بسیج بوده است.
با یک دفعه اعزام که شهید نمیشوی!
بسیجی فعال بود. چند باری برای حفاظت از زائران اربعین به عراق رفته بود. وقتی مدافع حرم شد، تنها یک بار به آنجا رفت. در واقع اولین و آخرین اعزامش بود. روز قبل از شهادتش با پدرش صحبت کرد. پدر که حس کرده بود آخرین تماس است به شوخی به فرزندش گفت: «نوربالا میزنی! من این همه سال در جبهه بودم، شهید نشدم. حالا تو با یک بار رفتن میخواهی شهید شوی!»
آقا داوود در جواب گفت: «پدرجان! این عملیات، عملیات سختی است. احتمال دارد آخرین دفعهای باشد که صدای هم را بشنویم. حلالم کن.» بعد از این گفتوگو پدرش هر چه اصرار کرد با مادرش صحبت کند، راضی نشد، چون خیلی به مادرش وابسته بود و میترسید دلش بلرزد.
پیکری که ۴۸ ساعت در کانال ماند!
خواب دیده بود در یک کانال شهید میشود. چند روز قبل از اینکه عملیات آزادسازی نبل و الزهرا آغاز شود، خوابش را برای همرزمانش تعریف کرده بود و گفته بود: «از گروهان ما، فقط من شهید خواهم شد و من فدایی همه شما هستم.» برای همین وقتی جلسه توجیهی نقشه عملیات را گذاشتند، میگفت: «کانالش کجاست؟» تا اینکه روز عملیات، رزمندگان اسلام به صورت اتفاقی آن کانال را پیدا کردند. همان کانالی که باعث نجات آن دو شهر شیعهنشین در شمال حلب سوریه شد.

داوود بالاخره بعد از سالها به آرزویش که شهادت بود، رسید
فرمانده گروه و خطشکن بود. گروهانش برای کمک به نیروهای مستقر رفتند. دستور رسید که کل گروهان برگردد، اما فقط او ماند و بقیه بازگشتند. حین عملیات، یکی از همرزمانش به شهادت رسید. برای اینکه پیکر او را به عقب برگرداند، جلو رفت. در این حین چند تا گلوله به دستش خورد، اما باز به نبرد ادامه داد. در آن وضعیت تعدادی از دشمنان را کشت. تیری به سر و چشمش اصابت کرد و دیگر نتوانست ادامه دهد و شهید شد. پیکرش ۴۸ ساعت در همان کانال ماند تا همرزمانش توانستند او را به عقب برگردانند.
شال سبزی که با آن به شهادت رسید!
یک شال سبز داشت که همیشه در مواقع مداحی دور گردنش میگذاشت، مادرش میگوید: «شال سبزی که داود در مداحیها و روضه امام حسین (ع) همیشه دور گردنش بود و در روضه خوانی و مجالس عزا از آن استفاده می کرد با آن هم به شهادت رسید.»

در هر شرایطی که بود خودش را به اردوهای راهیان نور میرساند و نور میشد
خانم شهبازی، مادر شهید میگوید: «فرزندم خیلی متدین بود وهمیشه نوار مرحوم احمد کافی که در تهران سخنرانی میکرد را میشنید. من که مادرش بودم هیچ وقت نتوانستم زودتر از داود برای نماز صبح بیدار شوم. هر وقت میخواستم برای نماز صبح بیدار شوم میدیدم داود قبل از من بیدار شده و دارد نماز میخواند.»
شهید داوود نریمیسا متولد ۲۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲ در شهر میانکوه خوزستان از شهدای مدافع حرم خوزستان و یکی از شهدای عملیات آزادسازی شهرهای شیعهنشین نبل و الزهراء سوریه بود که روز یکشنبه ۱۲ بهمن ماه سال ۱۳۹۴ به همراه تعدادی از رزمندگان اسلام در ۳۲ سالگی به شهادت رسید. مزار پاک او در گلزار شهدای اهواز قرار دارد.
منبع: فارس