به گزارش خط هشت؛ شهید مدافع وطن بهروز هراتی مقدم متولد پاییز، ۲۳ آذرماه سال ۱۳۶۸، در روستای فیروزه ای دوران کودکی خود را گذراند، از همان کودکی بسیار بخشنده واهل مهربانی بود، در دوران مدرسه علاوه بر درس خواندن، کار هم میکرد وخیلی زود روی پای خود ایستاد وکمک خرج خانوادهاش شد. پسر بسیار متین وباوقار وزحمتکشی بود وکارهای سخت زیادی برای کسب درآمد انجام میداد، سال ۱۳۹۳ به استخدام مرزبانی درآمد باعشق کار خود را انجام میداد، دی ماه سال ۱۳۹۵ ازدواج کرد ودر دی ماه ۱۳۹۸ الینا تنها یادگار شهید چشم به جهان گشود که فقط ۸ ماه طعم شیرین پدر راچشید وفقط ۸ ماه بهروز شهیدم طعم پدر بودن راچشید، اوایل تولد دخترم خیلی اذیت میکرد وخیلی گریه میکرد رفلاکس خیلی پیشرفته داشت وتا صبح فقط گریه میکرد ولی شهیدماز مأموریت که برمیگشت با نهایت خستگی که داشت خواب واستراحت را بر خود حرام میدانست وبی درنگ به کمک من میامد وباصبروحوصله الینارو بغل میکرد و ساکتش میکرد او هم خیلی زود آرام میگرفت. شبهایی که نبود و به مأموریت میرفت، پیراهنی از شهید کنار دخترم میگذاشتم تا بوی پدرش را احساس کند و کمتراذیت کند و تمام دردش با بوی پدر آرام میشد، شهید خیلی مرد آرام وعاشق وخانواده دوستی بود خیلی به همسرش عشق می ورزید وهیچوقت راضی به تنهایی واذیت بودن او نبود، درهمه کارها باهمسرش مشورت میکرد، خیلی کم حرف بود ومعتقدبود انسانها دوتا گوش دارند برای بیشترشنیدن وکمتر حرف زدن، زیاد صحبت کردن یا دلی رامیشکند یا خدای نکرده باعث بی احترامی میشود و زوال عقل میاورد، بسیار خنده رو ومهمان نواز بود، پول ومال دنیا برایش ارزشی نداشت ودراین دنیا به هیچ چیز دلبسته نبود وهیچ چیزی را برای خودش نمیخواست همیشه میگفت خانم من زحمت میکشم با جونم بازی میکنم برای آسایش تو، تا تو خوشبخت باشی من هیچ چیزی دراین دنیا برای خودم نمیخام، درهمان ۳ سال زندگی هرچیزی میخاستم فراهم می کرد ونمی گذاشت حسرت چیزی رو دلم باشه، درکارهای خیرخواهانه باهم کمک میکردیم وبسته های معیشتی تهیه میکرد، تهیه جهیزیه، مخارج درمان وتامین داروی چند خانواده نیازمند.
نمازش را اول وقت میخواند همیشه نیم ساعت قبل از اذان وضو می گرفت و به انتظار اذان مینشست تا به موقع ودراولین فرصت نمازش را بخواند.
بسیار دختردوست بود وقتی متوجه شد فرزندمان دختراست شرط گذاشت اسمش را خودش انتخاب کند و گفت الینا یعنی نیکویی ونعمت ومعنی زیبایی دارد وهمین اسم را انتخاب کرد، بسیار به من والینا عشق میورزید. دوماه قبل از شهادتش کادوی تولد الینارو گرفت وداد دستم، گفت برای تولد یکسالگی دخترم از من به یادگار برایش بماند خیلی آرزوها برای الینا داشت که با او بازی کند، او را پارک ببرد برایش عروسک ولباس های قشنگ بخرد، آرزو داشت ببیند راه میرود دندان در میاورد ولی تمام اینها برای من والینا حسرت شد.
شبِ قبل از اینکه عازم سراوان شود با من حرفهایی زد و گفت که آگه برای من اتفاقی بیوفته چه کارهایی انجام دهم وچه تصمیماتی بگیرم که من حرفهایش را جدی نگرفتم وناراحت شدم گفتم خدا نکنه طوریت به شه این حرفها رو نزن، ما تازه اول زندگیمونه تازه الینا به دنیا اومده هنوز باید خیلی چیزا رو کنارهم بگذرونیم وباهم تجربه کنیم و ۳ تایی زندگی خوبی بسازیم.......
۸ مهرماه ساعته ۳ بعدظهر با من تماس گرفت صحبت کرد و گفت اینا نمیگه بابا گفتم نه آقا هنوز که خیلی زوده وصدای خندهاش اومد. با دخترم صحبت کرد و صدای او راشنید.
گفت خانم جان میرم مأموریت برگردم باهات تماس میگیرم که......
ساعته ۴ ونیم درحین انجام مأموریت به خاطر صعب العبور بودن مسیر با واژگونی ماشین دچار خونریزی داخلی میشه وساعته ۹ شب یعنی ۸ مهرماه ۹۹ در بیمارستان رازی سراوان به مقام والای شهادت میرسه......
هیچ باورم نمی شد که بهروزم تنهام گذاشته واونی که توی سردخونه با تن پراز خون وسرد خوابیده تمام پناه وتکیه گاه زندگی من هست و پدر طفل شیرخواره ای که دربغل داشتم یعنی عمرخوشبختی من همینقدر کوتاه بود باورم نمیشد اینقدر زود مرد آرزوهامو که خدا به هم داده بود از دست دادم وخیلی گنگ ونامفهوم بود همه چی برام، نمیخاستم باورکنم که بهروزم شهیدشده و دیگه ندارمش
قول داده بود برای تولدم ۱۴ مهرماه سوپرایزم کنه این چه سوپرایزی بودآخه داغی که تا ابد تازه اس وهیچوقت سردنمیشه ودلتنگی که هر روز بیشتر وبیشتر میشه.
واقعاً راست میگن سختترین لحظهها، لحظه سخت وداع هست و این را همسر شهید خوب میداند، یکباره تمام پناه وپشتیبان زندگیات از کنارت برود، و تمام آرزوهایت به حسرت تبدیل به شه و جلوچشمت تمام خاطرهاعبور کنه و مونس و یاور زندگیت را خاک کنند اینها همه درد دست وجگرسوز وخیلی سخته، خیلی خیلی.
خدا به برکت خونهای پاک شهدا ومظلومیتشون به دلهای تمام همسران وفرزندان مظلوم ومعصوم شهدا صبرعنایت کنه وخوده خدا و شهدا پشتیبان همه ما باشن، وبهترین ها برای تمامهمسران وفرزندان شهدا رقم به خوره شاید کمی از دردِجگرسوز آنها کاسته شود که نمیشود وکمی یا برای لحظه ای.
منبع: شهدای فراجا