برای زیارت مزار شهید حاج قاسم سلیمانی، راهی کرمان شدم. حضور در کرمان بهانهای شد تا به دیدار خانواده شهیدان حمید و علیرضا مظهری صفات بروم. خانواده شهید را پیش از این میشناختم و بعد از شهادت سردار سلیمانی این شناخت بیشتر هم شد. خواهر شهیدان در مدت حضور در کرمان همراهیمان کرد و نهایتاً سعادت زیارت فاطمه فناخواه مادر شهیدان حمید و علیرضا مظهری صفات نصیبم شد. با مادر نشستیم او از روزهای انقلاب، جنگ و حکایت حضور حاج قاسم در مراسم خواستگاری دخترش هم برایمان روایت کرد. آنچه در پیمیآید ما حصل این همراهی است، با هم بخوانیم.
«کاخ» بهانهای شد تا با سردار علی سرلک همکلام شوم. کاخ، کتابی است بر اساس روایت سردار علی سرلک از ماجرای یک عملیات سرّی در زمان دفاع مقدس در خاک عراق. عملیاتی که رژیم بعث را شگفتزده و غافلگیر کرد. رزمندگان حاضر در این عملیات اغلبشان ۱۷ ساله بودند و فرمانده عملیات علی سرلک با وجود دشواریهای باورنکردنی و سخت موفق میشود به اهداف از پیش تعیین شده دست پیدا کند. با سردار علی سرلک به گفتگو نشستیم تا از روند اجرای عملیات در شهر سرسنگ عراق و محتوای کتاب کاخ برایمان بگوید. سردار علی سرلک هم با صبوری برایمان از کاخ گفت که به همت آقای علی حمیدی به رشته تحریر در آمده است. آنچه پیشرو دارید ماحصل این گفتوشنود است.
شهید «حسن براتی فروتقه» از بسیجیهای استان خراسان رضوی بود که در پی اغتشاشات پیش آمده در سال گذشته، توسط آشوبگران به شهادت رسید. ۲۲ مهر ۱۴۰۱ بود که حسن در حال گشتزنی مقابل استانداری خراسان رضوی به خودرویی مشکوک شد و برای بررسی مدارک آن رفت، اما از سوی سرنشینان همان خودرو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. یک ماه بعد، در سحرگاه دوشنبه ۲۳ آبان این بسیجی مدافع امنیت پس از تحمل چندین روز عوارض جسمانی ناشی از مجروحیت شدیدی که داشت، به فیض شهادت نائل آمد. در گفتگو با حسین براتی، پدر شهید که بازنشسته فراجاست، مروری بر زندگی این شهید مدافع امنیت انداختیم.
همسر شهید مقداد مهقانی گفت: هرگز مانع رفتن مقداد به سوریه نشدم و حتی در خصوص نرفتن و یا به تأخیر انداختن سفرش یک کلمه سخن به زبان نیاوردم، دوست نداشتم شرمنده حضرت زینب(س) باشد.
زمستان سال ۱۳۶۰ بود. خانواده رامهای بعد از بدرقه منوچهر برای حضور در جبهه، به استقبال بهار رفتند. اما کمی بعد، شروع عملیات «فتح المبین» در نوروز سال ۶۱ منوچهر را مسافر قافله شهادت کرد. او که خودش را از روستای رامه گرمسار به رقابیه خوزستان رسانده بود. کیلومترها دورتر از جبههها، خانواده منوچهر پنجمین روز عید را میگذراندند و انتظار آمدن فرزندشان از جبهه را میکشیدند که خبر آمد منوچهر شهید شده است...
چند نفر از ما تا به حال نام «عملیات والفجر ۶» را شنیدهایم یا میدانیم در کدام منطقه و با چه هدفی انجام گرفته بود؟ در طول دفاع مقدس، عملیات متعددی وجود دارند که بنا به دلایل مختلف، کمتر به آنها پرداخته شده است. عملیات والفجر ۶ هم یکی از آنهاست. عملیاتی که یک روز قبل از شروع خیبر آغاز شد و اصلاً انجام گرفته بود تا با سد کردن راه سپاه سوم عراق، انجام عملیات خیبر را تسهیل کند. در والفجر ۶ تعدادی از نیروهای لشکر ۲۵ کربلا در گمنامی و مظلومیت به شهادت رسیدند تا همرزمانشان در عملیات خیبر حماسه آفرینی کنند. در حالی که ۳۹ سال پیش در چنین روزهایی والفجر ۶ در حال انجام بود، در گفتگو با سردار مسلم حبیبنیا از نیروهای با سابقه اطلاعات عملیات لشکر ۲۵ کربلا به بررسی این عملیات پرداختهایم.
سابقه مبارزاتی مردم هرمزگان و جزیره هرمز با اشغالگران متجاوز به قرنها پیش برمیگردد. این مردم حداقل چهار بار علیه اشغالگران پرتغالی قیام کردند و آنها را از سرزمینشان بیرون راندند. سالها بعد، همین مردم در دفاع مقدس با تقدیم هزار و ۲۶ شهید به تاریخ یادآوری کردند هنوز هم مقاومت در مرام و وجودشان ریشه دارد. هرمزگانیها دو شهید مدافع حرم هم دارند که نشان از بصیرتشان دارد. این روزها که رسانههای دشمن سعی میکنند از نام زنان ایرانی برای مطامع خود سوءاستفاده کنند، تصویری از بانوی شهیده اهل جزیره هرمز در شبکه اجتماعی نظرم را جلب کرد. در این تصویر، شهیده فاطمه نیک معروف به امالشهدای ایران کنار هشت شهیدش است و زیر تصویر نوشته شده که اهل جزیره هرمز است. سه پسرش که همه زندگیاش بودند در سال ۶۱ و ۶۴ به شهادت رسیدند و برادر، خواهرزاده و دامادش هم در دیگر عملیاتهای دفاع مقدس آسمانی شدند. آخرین شهید نیز خود اوست که در جنایات آل سعود سال ۱۳۶۶ در حج خونین به مقام شهادت نائل آمد. برای پیدا کردن امالشهدای ایران مدتها جستوجو کردم تا اینکه از طریق پدر شهید مدافع حرم خلیل تختینژاد توانستم «محمود گلزاری» پسر شهیده «فاطمه نیک» اهل جزیره هرمز را پیدا کنم. آنچه میخوانیدماحصل گفتوگوی ما با اوست.
ایران رکنآبادی میگوید: «برادرم علاوه بر اینکه عضو وزارت امور خارجه و فعال سیاسی بود اما هیچگاه پشت میز ننشست. مردانه در میدان حاضر میشد و از هر فرصتی برای کسب اطلاعات استفاده میکرد. او با بهرهمندی از اطلاعاتی که از کشورهای مختلف دریافت میکرد، میکوشید تا تعاملی سازنده با همه شیعیان و غیر ایرانیها در اقصینقاط ایران برقرار کند.»
«ملوک علی ویسی» همسر شهید «عزت الله پرویزی»، میگوید: هر زمان که از محل کارش به خانه برمیگشت به مسجد میرفت و دعای کمیل میخواند و بچه را جمع میکرد و به آنها آموزش قران میداد.
شهید حسین (ناصر) ترحمی دانشجوی رشته پزشکی بود که با آغاز جنگ درس و کلاس را رها کرد و راهی جبهه شد. حسین یک فعال انقلابی و جهادی بود که ابتدای ورود به جبهه با گروه جنگهای نامنظم شهید چمران همراه و بعدها شهادت در عملیات بدر نصیبش شد. او تمنای شهادت داشت و در وصیتنامهاش به فرازهای دعای کمیل اشاره میکند که بارها و بارها زمزمهاش کرده بود: «یا رب ارحم ضعف بدنی و رقه جلدی».
مجید مظهر صفاری برادر بزرگتر شهید جمشید مظهر صفاری است. او چندی پیش از شهادت پسرعمویش به دست ضد انقلاب برایمان گفت که با تبر کین و نفاق سر شهید یونس مظهر صفاری به دو نیم شد و امروز همراهمان شد تا از برادر شهید و همرزمش در عملیات کربلای ۵ هم بگوید. از برادری که شهادت یونس حال و هوایش را عجیب برهم زده بود. مجید و جمشید کنار هم بودند که ترکشهای آن خمپاره سرگردان سر و صورت جمشید را نشانه گرفت و برادر و همرزم این بار رفیق نیمه راه و کربلایی شد. شهید جمشید مظهر صفاری قبل از اینکه سلاح به دست بگیرد، قلم خطاطی را به دست گرفت و مشغول کار فرهنگی شد.
اواسط بهمن ۱۳۶۰ نیروهای بعثی که به تازگی شهر بستان و تنگه چزابه را طی عملیات طریقالقدس از دست داده بودند، دوباره تلاش کردند تا شهر بستان را به تصرف درآورند، اما نیروهای شهید حاج حسین خرازی پیشدستی کردند و با حمله به دشمن نبرد چزابه را رقم زدند. طی درگیریهای رخ داده در تنگه چزابه و تپههای نبعه، تعدادی از رزمندگان لشکر امام حسین (ع) به شهادت رسیدند، اما توانستند در کنار دیگر رزمندهها، دشمن را شکست دهند و از سقوط دوباره بستان جلوگیری کنند. متن زیر خاطراتی از این حماسه در گفتگو با مرتضی موسوی است. در ادامه نیز خاطره دیدار رزمندگان حاضر در عملیات چزابه با حضرت امام (ره) را از زبان موسوی میخوانیم. گویی حضرت امام که از ایثارگری رزمندگان در چزابه شنیده و به وجد آمده بودند، خودشان بحث ملاقات با رزمندگان را طرح میکنند و مژده این دیدار فرزندان روحالله را غافلگیر میکند.