صرفنظر از نگاههای سیاه و سفید درباره خانواده و حکومت پهلوی، بررسی روایتهای دقیق از افرادی که خود درون این سیستم بوده و زیر و بم آن را از نزدیک لمس کردهاند، تصویر واقعیتری از این حکومت به دست میدهد.
جانباز قطع پا که مسافر اربعین است، میگوید: یکی از زیباترین صحنههایی که در پیادهروی اربعین دیدم، مربوط به مادر عراقی است که قالب یخ را روی سرش گذاشته بود و از مسافتی طولانی به موکب پسرش میآورد.
یکی از جانبازان دفاع مقدس تعریف میکند: قرار بود در جزیره مجنون یک کیلومتر زمین را هموار کنم؛ غافل از اینکه کلنگ بلدوزر با زمین درگیر است و آن را شخم میزند. بچهها سعی میکردند با داد و هوار به من بفهمانند دارم چه میکنم. به آنها گفتم آنقدر داد بزنید تا جانیان بالا بیاید!
یکی از جانبازان دفاع مقدس تعریف میکند: «یکی از مجروحان که پایش را در جنگ از دست داده بود، به خاطر اینکه فکر میکرد دیگر نمیتواند به جبهه برگردد، گریه میکرد. وقتی فهمید من با پای مصنوعی هنوز در جبهه فعالیت میکنم، آرام شد».
هیأت متوسلین به حضرت ابوالفضل (ع) جانبازان اصفهان در دهه اول محرم، مراسم سخنرانی و عزاداری برگزار و با هزینه خودشان به طور متوسط هرشب میزبان حدود ۱۲ هیأت مذهبی از سطح شهر هستند و در پایان مراسم حدود ۳ تا ۵ هزار نفر را اطعام میکنند.
یک جانباز میگوید: برای تهیه تجهیزات مورد نیازم به بنیاد شهید رفتم، مسئول آنجا به من و تعدادی دیگر از جانبازان گفت: فعلا نمیتوانیم نیازتان را برآورده کنیم چون ۴ ماه است که سیستمها قطع شده و حمله هکری هم بر این اختلال افزوده.
جانباز قطعنخاع تعریف میکند: یک روز که به زیارت خانه خدا رفته بودیم، برادرم برای انجام کاری چند دقیقه ویلچر مرا کنار در ورودی مسجدالحرام پارک کرد و رفت. یکی دو دقیقه بعد، زائری دشداشهپوش به سمتم آمد. یک قطعه اسکناس یک ریالی سعودی روی پایم گذاشت و رفت!
کاروان ویژه جانبازان حج تمتع سال ۱۴۰۲ شامل ۷۷ نفر از جانبازان سرافراز کشورمان با استقبال مسئولان بنیاد شهید و امور ایثارگران وارد فرودگاه بینالمللی امام خمینی (ره) شد.
آیین ادای احترام به جانبازان شیمیایی در موزه صلح تهران برگزار میشود.
یک جانباز ۷۰ درصد میگوید: اعلام میکنند ۵۰ معاون وزیر و رئیس دستگاه در امور بنیاد کمکرسانی میکنند؛ در حالی که حل و فصل مشکلات مهم جامعه ایثارگری با اما و اگرهایی مواجه شده و مشمولانش را بلاتکلیف گذاشته است.
جانباز مازندران میگوید: بعدها میشنیدیم، که آلمانیها بمبهای شیمیایی را در اختیار عراقیها قرار میدادند، از طرف دیگر مصدومان را برای مداوا میپذیرفتند، به نظرم هدفشان از این رفتار دوگانه این بود، ببینند علت زنده بودن رزمندگان ما چه بود، به عبارتی میخواستند سیرداغ آشی که پخته بودند را بیشتر کنند.
در دبیرستانی که درس میخواندم حدود 20 نفر آنها به جبهه رفتند، که من هم یکی از آنها بودم، زمانی که بحث حمله شیمیایی شد خانوادهها نگران شدند و بعضیها حتی مخالف رفتن بچههایشان به جبهه شدند؛ نیرویی که به جبهه میرفت تا زمانی که مجروح، شهید یا اسیر میشد در جبهه میماند اینها واقعیت دفاع مقدس هستند.