همسر جانباز 70 شیمیایی

پرستاری از یک جانباز بدون عشق نمی شود

چهارشنبه, 26 دی 1397 14:32 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

پرستاری از یک جانباز شیمیایی 70 درصد فقط عشق می خواهد و صبر و بنابراین با وجود مشکلات فراوان تنها با عشق می توان این مسیر را ادامه داد.

 

به گزارش خط هشت ، اکرم توکلی همسر جانباز 70 درصد شیمیایی محمد رضا رضوانیاز عاشقانه های زندگی با یک جانباز گفت و اظهار کرد: محمدرضا دانش آموز 17ساله ای بود که به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد. در سال 1365 در شلمچه شیمیایی و مجبور به بازگشت به خانه شد.

بعد از مجروحیت دوسال به خدمت سربازی در کردستان رفت. محمدرضا دوست برادر من بود و از بچگی من را می شناخت اما من شناخت زیاد از او نداشتم.

بعد از خدمت سربازی به خواستگاری ام آمد و من هم جواب مثبت دادم. می دانستم که شیمیایی شده اما از عوارض این مجروحیت اطلاعی نداشتم هر چند اگر می دانستم هم برایم فرقی نمی کرد. من با پرستاری از همسر جانبازم دین خودم را ادا می کنم و این کار را عاشقانه انجام می دهم.

سال 1368 ازدواج کردیم و اولین فرزندمان سال 70 به دنیا آمد که حالا متاهل است. اما دو دختر کوچک هنوز در خانه داریم. خوشبختانه عوارض شیمیایی همسرم در بچه دار شدنمان تاثیری نداشت. اما بعدها روند زندگی مان را تغییر داد.

همان سال های اولیه زندگی مشترکمان بود که عوارض شیمیایی پدیدار شد. ابتدا شبیه یک سرماخوردگی ساده بود اما هر روز مشکلات و عوارض بیماری بیشتر می شد شروع فصل سرد برابر است با هر روز راهی بیمارستان شدن ما. زیرا اوایل هر پاییز حال همسرم بد می شود. تب شدید می کند، عفونت ریه و استخوان درد خواب را از چشمانش می گیرد. این درد فقط برای او نیست، همه خانواده با محمدرضا درد می کشند. این دردها همیشگی است. به هر حال رفته رفته این بیماری تا ان جا پیش رفت تا که محمدرضا را خانه نشین کرد.

مشکلات جدی همسرم از سال93 شروع شد. هر روز یک پایمان بیمارستان بود یک پایمان خانه. روزهای زیادی در بیمارستان بستری می شد، ریه های محمدرضا دوباره دچار عفونت شدید شده بود. حتی یک روز که در یکی از بیمارستان های اصفهان بستری بود، بر اثر تزریق یک دارو دچار بیهوشی شد و به مدت 35 روز در کما بود و با کمک دستگاه نفس می کشید.

پس از خارج شدن از کما، به اصرار خودش به خانه آمدیم و پرستارها برای انجام مراحل پزشکی به خانه می آمدند. اما برای ادامه درمانش به تهران و بیمارستان خاتم الانبیا مراجعه کردیم.

به دنبال پیوند ریه بودیم، اما پزشکان می گفتند این عمل بسیار خطرناک است. من به محمدرضا چیزی نگفتم تا ناامید نشود اما وقتی پزشکی برای ویزیت از آلمان آمد، محمدرضا فهمید احتمال موفقیت آمیز بودن این عمل بسیار کم است.

درمانش را در خانه پیگیری می کردیم تا این که پس از مدتی کیسه های هوایی شش هایش متورم شد و این مسئله  نفس کشیدن برای همسرم را خیلی سخت کرد. دکترها گفتند یا باید ریسک عمل پیوند را بپذیریم یا ریسک جداکردن این کیسه های هوایی متورم را.

من ترسیدم و اجازه عمل ندادم. به همین دلیل دستگاهی جدید به همسرم دادند که توانست با آن مدتی به زندگی عادی ادامه دهد. اما پس از دو ماه دوباره به بیمارستان رفتیم. همسرم حالش خیلی بد شده بود. شب ها خواب نداشتیم زیرا نفس کشیدن برایش امکان نداشت.

دکتر تشخیص داد که باید عمل جراحی صورت بگیرد. من ریسک عمل پیوند را پذیرفتم و پیگیر این عمل جراحی شدم. بالاخره با وجود این که پزشکان تنها 10درصد به موفقیت آمیز بودن عمل امیدوار بودند، عمل با موفقیت انجام شد ولی باید با دستگاه اکسیژن تنفس کند و بنابراین کپسول لحظه ای از همسرم جدا نمی شود.

بسیاری از من می پرسند که خسته نشده ای؟ ماه ها در بیمارستان زندگی کردم و همسرم جلوی چشمانم درد می کشید. مگر می شود خسته نباشم؟ البته که خیلی خسته هستم. اما مگر می شود وقتی کسی را دوست داری و به او متعهد هستی رهایش کنی. نمی شود وقتی عشق زندگیم به من نیاز دارد من تنهایش بگذارم. من همیشه نهایت تلاشم را برای درمان همسرم کردم و همیشه به دنبال بهترین راه حل بوده ام.

همسرم بسیار به من وابسته است و می خواهد من کنارش باشم. مخصوصا پس از آن تزریق اشتباهی دارو خودم پیگیر تمام امور درمانش هستم تا خدای ناکرده دوباره اشتباهی رخ ندهد.

این پرستاری برای من هم سخت است اما وظیفه خودم می دانم. در حال حاضر نیز یکی از برادرهایم در نزدیکی ما زندگی و در جابه جایی کپسول های اکسیژن به من کمک می کند.

من از مردم هیچ توقعی ندارم چون زندگی ها سخت شده و هر کس گرفتار مشکلات خودش است اما می خواهم همه بدانند که جانبازان چه مشکلاتی دارند و خانواده هایشان چگونه با این سختی ها زندگی را سپری می کنند. جانبازان برای دفاع از ما دچار این عوارض و مشکلات شده اند و ما می توانیم با نگهداری و کمک به آنان ادای دین کنیم.

مبینا آقاخانی

 

 

منبع: حیات

خواندن 1206 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...
cache/resized/1394b05dc2b6e8a5cca087b66a029622.jpg
«یاقوت سرخ» عنوان کتابی است که در آن، زندگی نامه ...
cache/resized/f7feb7106320e4056d6f270bde631ff6.jpg
ماجرای فکر آوینی کتابی است با موضوع گفتارهایی در ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family