گفت و گو با جانبازان بصیر

گوشه ای از عملیات فتح المبین از زبان یک جانباز بصیر

سه شنبه, 10 مهر 1397 13:15 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

ما را از زیر قرآن رد کردند و ما حرکت کردیم و رسیدیم به تپه های شنی. شب رفتیم تا صبح ساعت ۴ رسیدیم به اولین توپخانه ی دشمن. عراقی ها مسیر را مین گذاری کرده بودند و بچه های ما این مسیرها را شناسایی کرده بودند و...

 

به گزارش خط هشت ، «بینایی نعمت بزرگی است که خداوند به اشرف مخلوقات خود اهدا کرده است تا شکرگزار او باشند. در این میان مردان و زنان بزرگی وجود دارند که با ایثار و ازجان گذشتگی، این نعمت بزر گ الهی را در راه اهداف والای میهن اسلامی تقدیم کرده اند.

جانبازان بصیر همچنان که در دوران رزم، با دشمن بعثی جنگیدند و او  را از خاک کشورمان بیرون راندند، امروز در عرصه های مختلف حرف های بسیاری برای گفتن دارند.

جانبازان بصیر مردان با اراده ای هستند که با روحیه ای بالا و نشاطی وصف ناشدنی، نه تنها برای معلولان، بلکه الگوی افراد سالم جامعه نیز هستند.

جانبازان بصیر که تعدادی از آنان حتی یک یا دو عضو دیگر از بدن خود را نیز تقدیم آرمان و میهن خود کرده اند، با روحیه بالا و عملکرد و وصف ناشدنی خود مایه عزت و افتخار برای هر ایرانی هستند.

با هدف معرفی بیشتر این قشر از ایثارگران به جامعه، سلسله گفت و گوهایی با این عزیزان انجام داده ایم که به کاربران و خوانندگان عزیز تقدیم می شود.»

فاش نیوز: خودتان را معرفی کنید.

- بنده «حسین حسامی زاده» از استان کرمان هستم. از تیپ 55 هوابرد شیراز اعزام شدم و در عملیات فتح المبین در سال 1361 از ناحیه ی دو چشم نابینا شدم.

فاش نیوز: چگونه مجروح شدید؟ 

- در عملیات فتح المبین در تنگه ی رقابیه بودیم که در آن عملیات، ما توپخانه را در دست گرفتیم، جایی بودیم که نه نیروی خودی بود و نه نیروی دشمن. برنامه ریزی کردند و از اصفهان یک گردان بسیجی فرستادند که ما آموزش دهیم تا شب عید عملیات شروع شود. 20 روز، شبانه روز کار کردیم تا شب عید بتوانیم عملیات را انجام دهیم.

 فاش نیوز: این عملیات در چه سالی بود؟

عملیات فتح المبین در سال 1361 که شروع می شد، عملیات ما آغاز می شد. شب عید که به ما استراحت دادند، در واقع عملیات ما شروع شد. گردان ما جایی بود که مهمات می بردند و عراقی ها متوجه شدند و حمله کردند. ما جایی چادر زده بودیم و  دیدیم که توپخانه ی دشمن پشت سر هم دارد می زند. از گردان 58 به ما بی سیم زدند و اطلاع دادند که بچه ها مهمات می بردند و بچه های ما لو رفتند و الان در خاکریز، جنگ تن به تن است. بچه ها از کانالی که مهمات را جلو می بردند، عراقی ها متوجه شده بودند و در همان کانال دشمن نیروهایش را گسیل کرده بود و جنگ تن به تن شده بود.

 فاش نیوز: شما در آن زمان سرباز بودید یا درجه دار؟

- من  سرباز بودم. به ما بی سیم زدند و درخواست نیرو کردند و ما را به همان قسمت عملیات فرستادند. جنگ تن به تن شده بود و ما توانستیم چند خاکریز را از عراقی ها بگیریم و بعد ما را سر جای خودمان برگرداندند. شب فرمانده ها ما را امتحان کردند که ببینند آیا ما آمادگی داریم یا نه؛ چون عملیات باید شروع می شد.

بعد بچه ها اطلاع دادند که عراقی ها آمده اند و به ما هم گفتند که شما آمادگی دارید برای عملیات؟ فرمانده ها گفتند که  بچه ها باید 24 کیلومتر پیاده بروند، آنجا تپه ها شنی است و بعد باید وارد یک رودخانه شوید. بغل رودخانه توپخانه ی اول دشمن بود. 10 کیلومتر عقب تر توپخانه ی دوم دشمن بود. طوری برنامه ریزی کرده بودند که در این عملیات هم بسیجی بود، هم سپاهی و هم ارتشی. طوری گروه بندی کرده بودند که مثلاً یک گروه مربوط به مهمات بود، یک گروه  مربوط به زمانی که بچه ها مجروح می شدند، آن ها را به عقب بکشند و...

وقتی به ما اعلام کردند که باید حرکت کنیم، گفتند: چون بچه ها باید 24 کیلومتر راه را پیاده بروند و ماشین هم نیست، فردا ساعت 3 عصر حرکت کنیم.

ما را از زیر قرآن رد کردند و ما حرکت کردیم و رسیدیم به تپه های شنی. شب رفتیم تا صبح ساعت 4 رسیدیم به اولین توپخانه ی دشمن. عراقی ها مسیر را مین گذاری کرده بودند و بچه های ما این مسیرها را شناسایی کرده بودند و گفتند: ما این مین ها را جمع می کنیم. تمام شیارهایی که در پشت سر خود بچه ها بود را هم مین گذاری کرده بودند.

ما به توپخانه ی اول که در سمت راست ما بود، رسیدیم. به ما گفتند: بروید و توپخانه را بگیرید و همان جا مستقر شوید. برای توپخانه ی دوم هم نیروی خودی هست.

ما نشسته بودیم که یک دفعه بچه هایی که بالای تپه بودند، روی مین رفتند و سریع به ما گفتند: آتش بریزید که بچه ها بروند بالا. ما آتش ریختیم و بچه ها بالا رفتند و به ما هم گفتند: حرکت کنید. ما می خواستیم از رودخانه برویم که به ما گفتند: از شیار سمت چپ حرکت کنید چون ممکن است عراقی ها دور بزنند و شما را محاصره کنند. ما همینطور که از شیار سمت چپ می رفتیم، جلویی من رفت روی مین که از بچه های کمیته ی شمال بود و شهید شد. یکی از بچه ها هم از کمیته ی کرمان بود که همان زمان داشت من را صدا می زد که ترکش به چشم چپ من خورد و از چشم راست من بیرون آمد.

من دیگر حرفی نمی توانستم بزنم، چون در اثر انفجار مین و پرتاب ترکش های مین، هم از ناحیه ی دو چشم و هم از ناحیه ی فک مجروح شده بودم و بچه ها هم فکر کرده بودند که من شهید شدم. من را انتقال دادند به رودخانه تا نیروها از پشت به جلو آمدند و توانستند ما را انتقال بدهند. من را به بیمارستان صحرایی بردند و در آنجا دکتر من را دید و گفت: باید به بیمارستان اهواز انتقال داده شود.

من را با بالگرد به بیمارستان اهواز انتقال دادند. در بیمارستان فکر کردند که بدن من ترکش خورده، لباس های من را قیچی کردند و دیدند بدن من سالم است و بعد متوجه شدند که چشم ها و فک من ترکش خورده است. گفتند: چشم چپم خوب می شود و من را انتقال دادند به بیمارستان دزفول. آنجا دیگر چیزی نفهمیدم. گفته بودند که امکانات نداریم و باید به تهران منتقل شود.

صبح، هنگام اعزام به هوش آمدم. اول فکر کردم در جبهه هستم، بعد متوجه شدم که روی چشمانم پانسمان است و به این شکل توفیق جانبازی  را به دست آوردم.

 

 

 

 

 

منبع: فاش نیوز

خواندن 1141 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/ae368b4fe1dcf13bbe5dfb823cce4597.jpg
کتاب «مرزبانان عاشورایی» در مورد شهدای شهرستان ...
cache/resized/566bf99eb90c7928abcb494fb4bef3f6.jpg
فقط کافی‌ست این کتاب را انتخاب کنی.‌ کتابی که ...
cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family