به گزارش خط هشت، «عشق حسین ما را به این وادی کشانده». این روزها که بحث سفر عظیم و معنوی اربعین مطرح است، تصمیم گرفتیم به شعارها، اشعار و رجزهای رایج در جبهههای دفاع مقدس نگاهی بیندازیم که اغلب آنها ریشه در باورهای مذهبی رزمندهها داشت. این شعارها آن قدر زیاد بود که میتوان در خصوص آنها کتابها نوشت و خاطرهها بیان کرد. در گفتگو با حمید میرزایی از رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) به مرور خاطرات ایشان در خصوص شعارهای رایج در جبهههای دفاع مقدس پرداختیم. روایتهای این رزمنده دفاع مقدس را پیشرو دارید.
یا زیارت یا شهادت
یکی از شعارهایی که بسیار نزد رزمندهها تکرار میشد و آن را روی تابلوها و دیوارهای پادگانها و کنار جادههای مناطق عملیات زیاد میدیدیم، شعار «یا زیارت یا شهادت بود». خب آن زمان راه کربلا بسته بود و، چون خصومتهایی بین ایران و عراق قبل از انقلاب هم وجود داشت، اغلب افراد مسن و حداقل میانسال به کربلا رفته بودند. بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ هم که قاعدتاً کسی نمیتوانست به زیارت عتبات عالیات برود. به همین دلیل اگر از هر رزمندهای میپرسیدی چه آرزویی داری و دوست داری نهایت رزمندگیات به کجا ختم شود، میگفت دوست دارم راه کربلا باز شود و به زیارت حرم مولایم اباعبدالله الحسین (ع) بروم. از طرف دیگر شوق شهادت یک غایت درونی برای رزمندهها به شمار میرفت، این دو خواسته قلبی تبدیل به یک شعار عالی «یا زیارت یا شهادت» شده بود، یعنی یا دشمن را شکست میدهیم و راه کربلا را باز میکنیم که فیضی عظیم است، یا در این راه به شهادت میرسیم که آن هم یک سعادت و لیاقتی است که به خواست خدا میتواند نصیب یک رزمنده شود.
تا کربلا راهی نمانده
پیرو صحبتهایی که کردم، مقام و جایگاه کربلا نزد بچههای رزمنده را توضیح دادم. اصلاً آن موقع رفتن به این شهر زیارتی یک آرزوی دست نیافتنی به نظر میرسید. رزمندهای که پای هیئتها و روضهها تربیت شده و به شوق شهادت و پیوستن به قافله سرخ اباعبدالله الحسین (ع) به جبهه آمده بود، چه سعادتی بالاتر از آنکه به زیارت کربلا نائل میشد؟ به همین دلیل نام «کربلا» در بسیاری از شعارها و اشعار جبههها دیده میشد.
این را هم اضافه کنم که جنگ تحمیلی به رغم خاطرات زیبایی که دارد، مملو از سختیها و مشکلات متعدد بود. یک رزمنده در فضای جبههها گاه به قدری خسته میشد که چین به صورتش میافتاد و چشمهایش را خون میگرفت، اما یک شعار دلشاد کننده میتوانست خستگی را از تن او رفع کند؛ بنابراین شعار «تا کربلا راهی نمانده» قلبها را جلا میداد و روحها را تازه میکرد. طوری که میتوانست به یکباره خستگی را از دل خستهترین رزمنده نیز خارج کند.
لبخند بزن رزمنده
شعار سومی که میخواهم به آن بپردازم، شعار «لبخند بزن رزمنده» است. البته مربوط به شعار قبلی هم میشود. چون هر دو شعار میخواستند خستگی را از تن و دل یک بچه رزمنده فعال در فضای جبههها خارج کنند. این شعار «لبخند بزن رزمنده» اگر چه شاید در نگاه اول برگرفته از باورهای دینی و مذهبی نباشد، ولی وقتی به احادیث رجوع میکنیم، میبینیم که در آنها سفارش به خوش خلقی و اینکه «مؤمن اگرچه قلبش محزون، اما چهرهاش بشاش و خندان است» بسیار یاد میشود. آن روزها برای ما، یک رزمنده با اولیای الهی فرقی ندشت، همان مؤمن به خدا بود. به همین دلیل این شعار را میشد اینطور هم خواند که «لبخند بزن مؤمن خدا».