۱۵ سال است که نماز صبحم قضا نشده!
یک اتوبوس به آمارمان اضافه شد. غذا کم بود. سید بدون هیچ استرسی یک پارچه سبز پرچم سیدالشهدا (ع) را روی دیگ کشید و به بچههای خادم گفت، «بچهها بیایید دور دیگ غذا جمع بشوید و هرکدام برای یک شهید نیت کنید.»
به گزارش خط هشت ؛ از دور که نگاه کنیم ماجرا پیچیده و سخت است، با آدمی مواجه میشویم که انگار بیش از حد کامل است، از هر طرف که به شخصیتش نگاه کنیم، هیچ ضعفی نمیبینیم. ورزشکار و قهرمان، خوش برخورد و مهربان، صاف و صادق، درستکار و امین، تحصیل کرده، اهل کسب و کار، عاشق خانواده، رفیق شفیق، بامرام و بامعرفت، اهل نماز شب و عبادت و خیلی ویژگیهای خوب دیگر که انگار تمامی ندارد. عجیب است، چطور همه اینها کنار هم در وجود یک نفر جمع شدهاند؟ چرا ما آدمهای عادی برای به دست آوردن فقط یکی از این ویژگیها باید سالها تلاش کنیم تا شاید موفق شویم. یا شاید هم اصلا تمام این سالها در تقسیمبندیهایمان اشتباه کردهایم. اینکه همیشه در ذهنمان آدمها را دو دسته کردهایم، «آدمهای استثنایی و آدمهای معمولی» این تفکر باعث شده شهدا را از خودمان دور کنیم، فکر کنیم رسیدن به آنها محال است؛ اما زمانیکه از نزدیکتر به زندگیهایشان نگاه کنیم، میبینیم آنها هم مثل ما معمولی متولد شدند، ولی مثل ما معمولی ادامه ندادند، مثل ما معمولی به اطرافشان نگاه نکردند، آنها یک قانون خیلی ساده را جدی گرفتند، اینکه باید کاشت و مراقبت کرد و تا بتوان برداشت کرد. تفاوتشان با ما در همین است،
نظر دادن
از پر شدن تمامی موارد الزامی ستارهدار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.