چند و، چون حضور نیرو‌های سازمان ملل در مناطق مرزی ایران و عراق در گفت‌وگو با یک محقق دفاع مقدس

افسر ایتالیایی با دیدن نوجوان بسیجی به یاد فرزندش اشک می‌ریخت

چهارشنبه, 18 مرداد 1402 20:27 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

حضور نیرو‌های سازمان ملل بعد از برقراری آتش‌بس بین ایران و عراق موضوعی است که به آن کمتر پرداخته شده است.

به گزارش خط هشت، حضور نیرو‌های سازمان ملل بعد از برقراری آتش‌بس بین ایران و عراق موضوعی است که به آن کمتر پرداخته شده است. سؤالات متعددی در این خصوص وجود دارد، اینکه آن‌ها چه زمانی به مناطق مرزی دو کشور آمدند؟ شکل کارشان چطور بود و مأموریت‌شان چه مدت ادامه داشت؟ نمونه‌ای از سؤالاتی است که در این رابطه مطرح می‌شود. سردار رضا میرزایی که اخیراً گفت‌وگویی با ایشان در خصوص عملیات مرصاد انجام دادیم، مسئول هماهنگ کننده و پاسخگویی به بازرسان سازمان ملل متحد در جبهه‌های سرپل ذهاب بود. بر همین اساس گفت‌وشنود با او می‌تواند پاسخ مناسبی به سؤالات پیرامون حضور نیرو‌های یونیفل در اتمام جنگ تحمیلی باشد. با ما در این گفتگو همراه باشید.

چه زمانی نیرو‌های سازمان ملل به مناطق حائل مرزی ایران و عراق آمدند؟
قبل از پاسخ به سؤال شما باید عرض کنم برخلاف تصور موجود، نیرو‌های سازمان ملل به مناطق حائل نیامدند. منطقه حائل مابین دو خط مقدم ایران و عراق، مملو از میادین مین و سیم خاردار و آتش و خطر بود؛ لذا این نیرو‌ها نمی‌توانستند به راحتی آنجا تردد کنند. نیاز بود در خطوط مقدم جبهه دو طرف مستقر شوند و آنجا کار کنند، اما در مورد زمان ورودشان باید عرض کنم بعد از اتمام عملیات مرصاد و نهایتاً پذیرش آتش‌بس از سوی عراق در ۱۵ مرداد ۱۳۶۷، سازمان ملل حضور نیرو‌های یونیفل به عنوان تضمین کننده آتش‌بس بین دو کشور را تصویب کرد و این نیرو‌ها تقریباً از نیمه دوم مرداد ۶۷ آمدند و کارشان را شروع کردند.

گفتید نیرو‌های سازمان ملل در خطوط مقدم جبهه‌های دو طرف فعالیت می‌کردند، در منطقه غرب که شما مسئولیت داشتید، این نیرو‌ها کجا مستقر بودند؟
من آن زمان فرمانده تیپ یکم از لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) و همچنین فرمانده قرارگاه تاکتیکی سرپل ذهاب بودم. به همین دلیل بنده را به عنوان مسئول ارتباط و پاسخگویی به بازرسان سازمان ملل متحد در جبهه‌های سرپل ذهاب تعیین کردند. نیرو‌های یونیفل در مناطق عملیاتی غرب کشور، مرکز استقرار‌شان پادگان ابوذر بود. البته شعبه‌هایی هم در مناطق دیگر داشتند تا از نزدیک‌ترین مسیر خودشان را به خطوط مورد نظر برسانند و بازرسی کنند.

شکل کار این نیرو‌ها چطور بود و شما چه ارتباطی با آن‌ها داشتید؟
نیرو‌های سازمان ملل در واقع قرار بود در خطوط مقدم هر دو جبهه (ایران و عراق) تردد کنند تا مبادا هیچ کدام از دو طرف به تجهیزات دفاعی یا هجومی‌شان چیزی بیفزایند. مثلاً ما حتی نمی‌توانستیم یک تانک را به منطقه بیاوریم. هرچیزی که آن‌ها هنگام ورودشان به خط ما کنترل و ثبت کرده بودند، باید همان طور بدون تغییر باقی می‌ماند. سمت عراقی‌ها هم همین طور بود. این نیرو‌ها هر ۲۴ ساعت و گاه هر ۴۸ ساعت با من که مسئول هماهنگی منطقه بودم، تماس می‌گرفتند و اطلاع می‌دادند که می‌خواهند برای بررسی خط مقدم ما حرکت کنند. از زمان تماس‌شان تقریباً نیم ساعت یا ۴۰ دقیقه طول می‌کشید تا از پادگان ابوذر به ابتدای خط ما برسند. در این فرصت من هم خود را به ابتدای خط مقدم جبهه سرپل ذهاب که سر جاده قصر شیرین بود می‌رساندم. نیرو‌های سازمان ملل معمولاً سوار بر یک یا دو استیشن می‌آمدند و ما هم با تویوتای خودمان پشت سرشان می‌رفتیم. آن‌ها تعیین می‌کردند که باید از کدام منطقه بازرسی صورت گیرد. معمولاً هم در هر نوبت بازرسی، از ابتدا تا انتهای خط سرپل ذهاب را بررسی می‌کردند. در دیگر نقاط و جبهه‌ها هم همین طور بود، هر منطقه‌ای یک نفر به عنوان رابط با این نیرو‌ها تعیین شده بود و هر گروه از نیرو‌های سازمان ملل، مسئولیت بازرسی از یک خط را برعهده داشت.

یعنی غیر از شما هیچ کدام از رزمنده‌ها ارتباطی با نیرو‌های سازمان ملل نداشتند؟
اصلاً انتخاب من به عنوان مسئول هماهنگی و پاسخگویی به نیرو‌های یونیفل به همین دلیل بود که دیگر بچه‌ها و نیرو‌های خودی ارتباطی با آن‌ها نداشته باشند. چون ما اعتمادی به نیرو‌های سازمان ملل نداشتیم و احتمال می‌دادیم که مبادا از ما جاسوسی کنند و آن را در اختیار دولت‌های خودشان یا حتی رژیم بعث عراق قرار دهند. در بحث هسته‌ای هم دیدیم که برخی از این بازرس‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی گاهی اطلاعات تأسیسات هسته‌ای ما را در اختیار دشمن قرار می‌دادند؛ بنابراین مقرر شده بود در هر منطقه‌ای یک نفر با نیرو‌های یونیفل ارتباط داشته باشد. البته یکی از بچه‌های حفاظت اطلاعات هم مرا همراهی می‌کرد که ایشان صرفاً حضور داشت تا مبادا بچه‌های بسیجی که غالباً سن کمی داشتند، بی‌تجربگی کنند و اطلاعاتی بروز دهند. وگرنه صرفاً بنده با نیرو‌های سازمان ملل در منطقه سرپل ذهاب مرتبط بودم و برادر اطلاعاتی با آن‌ها مستقیماً در ارتباط نبود. این را هم عرض کنم که یک مترجم، نیرو‌های سازمان ملل را همراهی می‌کرد.

این مترجم از طرف آن‌ها بود یا ما؟
مترجم‌ها ایرانی بودند. هم مورد تأیید سازمان مللی‌ها و هم مورد تأیید مسئولان ما بودند.

بازرسان یونیفل چند نفر بودند؟
آماری از تعداد کل آن‌ها ندارم، ولی هر بار که برای بازرسی می‌آمدند یک گروه شش نفره یا چهار و پنج نفره بودند که با یک یا دو اتومبیل استیشن سفید رنگ می‌آمدند. روی سقف و دو طرف این اتومبیل‌ها با رنگ آبی حروف «UN» که مخفف نیرو‌های سازمان ملل است، نوشته شده بود. علامت UN به این دلیل بود تا شناخته شوند و کسی از دو طرف به سمت‌شان شلیک نکند. غیر از بازرسی‌های زمینی، بالگرد‌های یونیفل هم که معمولاً سفید رنگ بودند و زیرشان کلمه UN نوشته شده بود، از آسمان مناطق را بررسی و بازرسی می‌کردند.

نیرو‌های سازمان ملل از چه ملیت‌هایی بودند و رفتارشان چطور بود؟
به موضوع خوبی اشاره کردید. این نیرو‌ها غالباً از کشور‌های اروپایی مثل فنلاند، ایتالیا، سوئیس و سوئد بودند. تا آنجا که یادم است، از کشور‌های مسلمان مثل ترکیه خیلی کم بین‌شان دیدم. معمولاً هم از افسر‌های کارکشته و با تجربه ارتش کشور‌های خودشان بودند. چون اغلب از کشور‌های غربی بودند، تحت نفوذ تبلیغات منفی که روی ایران و رزمنده‌ها قرار داشتند، ابتدای حضورشان بسیار نسبت به ما بدبین بودند. بعد‌ها کمی نظرشان تعدیل شد. مثلاً هر وقت همراه آن‌ها به خطوط مقدم سر می‌زدیم، به هر سنگری که می‌رسیدیم، بچه‌های بسیجی طبق عادت دفاع مقدس، می‌آمدند با بنده روبوسی می‌کردند و با هم گرم می‌گرفتیم. نیرو‌های یونیفل خیلی تعجب می‌کردند وقتی می‌دیدند من که فرمانده منطقه هستم چطور با یک نیروی ساده عین دو برادر با هم صحبت می‌کنیم و رتبه و جایگاه بین‌مان مطرح نیست. البته این را هم عرض کنم که قرار بود هیچ کدام از بچه‌ها غیر از من با نیرو‌های یونیفل صحبت نکنند، ولی بچه‌های بسیجی که مقید به این چیز‌ها نبودند. گاهی با نیرو‌های سازمان ملل حرف می‌زدند و حتی شوخی و بگو بخند می‌کردند. این مراودات باعث شد تا به‌اصطلاح یخ نیرو‌های یونیفل آب شود و حتی به حقانیت رزمندگان ما معترف شوند. اواخر حضورشان برخی از آن‌ها به صراحت می‌گفتند ما فکر می‌کردیم شما جنگ طلب و تروریست هستید، اما وقتی صفا و اخلاص شما را دیدیم، فهمیدیم در مورد شما اشتباه فکر می‌کردیم. یادم است تعدادی از آن‌ها می‌گفتند قبل از آمدن به جبهه‌های ایران، این سؤال برای ما مطرح بود که چطور شما بین آن همه تحریم و دشمنانی که به عراق کمک می‌کردند توانستید سربلند از این جنگ بیرون بیایید؟ بعد که با شما آشنا شدیم، فهمیدیم همین صفا، صمیمیت، اخلاص و ایمانی که بین شما وجود دارد، باعث شده تا در این جنگ پیروز شوید.

نظر و دید رزمندگان نسبت به آن‌ها چطور بود؟
پیشتر اشاره کردم اعتمادی به آن‌ها نداشتیم و در این احساس نیز حق داشتیم! دولت‌های غربی در تمام طول جنگ به بعثی‌ها بسیار کمک کرده بودند و چه از لحاظ پشتیبانی تسلیحاتی و چه حمایت‌های دیپلماتیک در شورای امنیت و... بسیار به صدام خدمت کرده بودند. حالا نیرو‌هایی با ملیت همین کشور‌های غربی آمده بودند تا از خطوط ما بازرسی کنند. اما یک نکته دیگر را اینجا می‌خواهم عرض کنم. اگر از من بپرسند سخت‌ترین و دردناک‌ترین مقاطع جنگ تحمیلی چه زمان‌هایی بود؟ می‌گویم یکی اوایل جنگ که هرچه می‌گفتیم دشمن قصد حمله دارد، کارشناسان بنی‌صدر حرف ما را جدی نمی‌گرفتند و حتی تمسخر می‌کردند. آن روز‌ها یکی از سخت‌ترین مقاطع جنگ بود. بعد هم که جنگ شروع شد، بنی‌صدر اعتقادی به نیرو‌های پاسدار و بچه‌های بسیجی نداشت و می‌گفت این‌ها دست و پا گیر ما هستند! بنابراین دست ما را از لحاظ تسلیحات خالی می‌گذاشت. مقطع دیگری که بسیار دردناک بود، همین حضور نیرو‌های یونیفل در خطوط مقدم جبهه در پایان جنگ بود. عرض کردم که اغلب این‌ها از کشور‌های غربی و مدافع صدام بودند و حالا به منطقه آمده بودند تا از جبهه‌های ما بازرسی کنند. حضور آن‌ها خصوصاً آن اوایل بسیار برای بچه‌های رزمنده سخت و گران می‌آمد. من به عنوان مسئول پاسخگو به این بازرسان، وظیفه داشتم صرفاً با آن‌ها هماهنگ کنم. وگرنه زمان و منطقه‌ای را که باید در خطوط مقدم بازرسی می‌شد آن‌ها تعیین می‌کردند. این‌ها برای ما که سال‌ها با بعثی‌ها جنگیده و آن‌ها را همراه با کشور‌های پشتیبان‌شان به زانو درآورده بودیم، بسیار سخت بود. اوایل نیرو‌های یونیفل به من گفته بودند می‌خواهند سرزده به خطوط بروند و حتی من هم نباید همراه‌شان بروم. اما من ترفندی زدم و گفتم بچه‌های رزمنده ما اغلب نیروی مردمی هستند و نظامی رسمی و سازمان یافته نیستند؛ بنابراین اگر من همراه شما نباشم، نمی‌توانم جان‌تان را تضمین کنم. یکهو دیدید به سمت‌تان شلیک کردند! اتفاقاً ترفندم گرفت و غیر از یکی دوبار، هر وقت می‌خواستند از خطوط مقدم بازدید کنند، من را خبر می‌کردند و با هم می‌رفتیم.

نیرو‌های سازمان ملل با همکاران‌شان در خط عراقی‌ها هماهنگ بودند؟
تعدادی تلفن همراه قاره‌ای داشتند که از آن طریق با هم ارتباط می‌گرفتند. اتفاقاً من برای اولین بار این تلفن‌های کوچک را دست نیرو‌های یونیفل دیدم و برایم جالب بود. گاهی که آن‌ها از خطوط ما بازدید می‌کردند، با آن طرف تماس و با گروه دیگرشان در خط مقابل ارتباط می‌گرفتند و با هم هماهنگ می‌کردند.

امکان داشت به‌رغم بازرسی‌هایی که نیرو‌های یونیفل انجام می‌دادند، مثل دوران جنگ تحمیلی دست بعثی‌ها را باز بگذارند و آن‌ها مجدداً به خطوط ما حمله کنند؟ تمهیدی برای این موضوع اندیشیده بودید؟
ما هیچ وقت به یونیفلی‌ها و به بعثی‌ها اعتماد نکردیم؛ بنابراین به صورت مخفیانه سه، چهار کیلومتر عقب‌تر از خط مقدم، استحکامات دفاعی را تقویت می‌کردیم. حتی وسط شهر سرپل ذهاب خاکریز ایجاد کرده بودیم که یادم است فرماندار آنجا می‌گفت اینجا زمین‌های کشاورزی است و شما آمده‌اید شن‌ریزی کرده‌اید! این کار‌ها لازم بود تا اگر دشمن مثل بعد از قطعنامه نقض عهد کرد، بتوانیم حداقل امکانات را مقابل آن‌ها داشته باشیم و از خودمان دفاع کنیم. با برادران ارتشی هم که سمت چپ ما بودند هماهنگ کرده بودیم تا آن‌ها هم چراغ خاموش تمهیدات لازم را بیندیشند و تا آنجا که می‌توانند، چند کیلومتر عقب‌تر از خطوط مقدم، خط دفاعی را تقویت کنند.

نیرو‌های یونیفل تا چه زمانی در مناطق عملیاتی جنگ تحمیلی ماندند؟
این‌ها حدود دو سال در منطقه بودند و هر گروهی هم یک مأموریت چند ماهه داشت. مثلاً یک گروه شش ماه می‌ماند و بعد می‌رفت و گروه دیگر جایگزین می‌شد. آن‌ها زمانی منطقه را ترک کردند که عراق به کویت حمله کرد و پس از جنگی که امریکا و متحدانش با صدام انجام دادند، دیگر خطر جنگ از مرز‌های ما برداشته شد. حالا دولت‌های همین بازرسان سازمان ملل که زمانی به صدام کمک می‌کردند، با او دشمن شده بودند و کلی نیرو به منطقه آوردند تا دست پرورده خودشان یعنی صدام را از کویت بیرون برانند.

چه خاطراتی از ارتباط و برخورد با نیرو‌های سازمان ملل دارید؟
در مقطعی یک افسر ایتالیایی بین نیرو‌های سازمان ملل بود که طبق معمول ایشان و دیگر افراد گروهش را برای بازرسی به خطوط مقدم می‌بردیم. یک روز دیدم این افسر دارد گریه می‌کند! تند و تند اشک چشم‌هایش را پاک می‌کرد تا ما متوجه گریه‌های او نشویم. من از مترجم خواستم از او بپرسد چرا دارد گریه می‌کند؟ افسر ایتالیایی در پاسخ گفت در بین بچه‌های بسیجی ۱۷- ۱۸ ساله چشمم به یک بسیجی افتاد که بسیار به پسرم شباهت دارد. من شش ماه است که پسرم را ندیدم و با دیدن این بسیجی، دلم برای پسرم بسیار تنگ شد. ایشان بعد از گفتن این حرف‌ها، به سمت اتومبیل‌شان رفت و از داخل آن یک بسته شکلات آورد و به آن برادر بسیجی داد. بعد از سر محبت، دستی به سرش کشید. آن برادر بسیجی هم که بسیار متأثر شده بود، رفت و از داخل سنگرش یک بسته کشمش و مغز گردو آورد و به این افسر ایتالیایی داد. رفتارشان طوری بود که انگار واقعاً پدر و پسر هستند. نیرو‌های یونیفل که ابتدای آمدن‌شان تصور منفی نسبت به رزمنده‌های ما داشتند، بعد از مدتی حضور شیفته اخلاق و منش رزمنده‌ها شده بودند. یک خاطره دیگر هم مربوط به اوایل حضور نیرو‌های یونیفل دارم؛ زمانی که رابطه سردی بین دو طرف وجود داشت. آن زمان من تعدادی از بچه‌های بسیجی را به صورت مخفیانه در یک سنگر کمین که جلوتر از خطوط خودی بود، مستقر کرده بودم تا اگر بعثی‌ها تحرکاتی انجام دادند، در این منطقه آسیب نبینیم. روزی تعدادی از نیرو‌های یونیفل را به این منطقه برده بودیم که ناگهان از سمت خط دشمن رگبار گلوله آمد و از بالای سر نیرو‌های یونیفل عبور کرد. آن‌ها سریع روی زمین دراز کشیدند و با تلفن‌های قاره‌ای با خط عراقی‌ها تماس گرفتند و به همکاران‌شان گفتند بعثی‌ها نقض آتش‌بس کرده‌اند. فرمانده عراقی مستقر در آن خط هرچقدر قسم خورد که ما شلیک نکردیم، این‌ها باور نکردند. عاقبت عراقی‌ها نیرو‌های مستقر در آن خط را توبیخ کردند. اوضاع که آرام شد، من فهمیدم کار کار بچه‌هایی است که در آن سنگر کمین گذاشته‌ایم. رفتم و از آن‌ها پرس و جو کردم. یکی از بچه‌های بسیجی گفت من شلیک کردم تا آن‌ها را بترسانم! گفتم می‌دانی داشتی ما را دچار چه دردسری می‌کردی؟ گفت حواسم بود که به آن‌ها نخورد. فقط خواستم کمی گوشمالی‌شان بدهم. خلاصه که این خطر برطرف شد و نیرو‌های یونیفل هرگز متوجه نشدند منشأ این تیراندازی از طرف چه کسی بوده است!

 

منبع: روزنامه جوان

خواندن 109 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/566bf99eb90c7928abcb494fb4bef3f6.jpg
فقط کافی‌ست این کتاب را انتخاب کنی.‌ کتابی که ...
cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...
cache/resized/1394b05dc2b6e8a5cca087b66a029622.jpg
«یاقوت سرخ» عنوان کتابی است که در آن، زندگی نامه ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family