گفت‌وگو با برادر شهید جمشید مظهر صفاری از شهدای عملیات کربلای

دو برادر، دو همرزم و یک شهادت

سه شنبه, 09 اسفند 1401 14:52 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

مجید مظهر صفاری برادر بزرگ‌تر شهید جمشید مظهر صفاری است. او چندی پیش از شهادت پسرعمویش به دست ضد انقلاب برایمان گفت که با تبر کین و نفاق سر شهید یونس مظهر صفاری به دو نیم شد و امروز همراهمان شد تا از برادر شهید و همرزمش در عملیات کربلای ۵ هم بگوید. از برادری که شهادت یونس حال و هوایش را عجیب برهم زده بود. مجید و جمشید کنار هم بودند که ترکش‌های آن خمپاره سرگردان سر و صورت جمشید را نشانه گرفت و برادر و همرزم این بار رفیق نیمه راه و کربلایی شد. شهید جمشید مظهر صفاری قبل از اینکه سلاح به دست بگیرد، قلم خطاطی را به دست گرفت و مشغول کار فرهنگی شد.

 

به گزارش خط هشت، رسم الخط‌های او از شهادت، ایثار و ولایت هنوز بر در و دیوار‌های شهر ارومیه خودنمایی می‌کند. یکی از آن یادگاری‌های برجای مانده از جمشید جمله‌ای از امام خمینی (ره) روی دیوار ورودی باغ رضوان ارومیه است: «اسلام به این شهیدان و شهیدپروران افتخار می‌کند.» آنچه در پی می‌آید حاصل همکلامی ما با مجید مظهر صفاری برادر شهید جمشید مظهر صفاری از شهدای کربلای ۵ است.
 
 کلاس‌های تبیین دین و سیاست 
شهید جمشید مظهر صفاری متولد ۱۳۴۴ بود. دو خواهر و یک برادر دیگر داشت که سال‌ها بعد در کنار برادرش در میدان جهاد و رزم حاضر شد. بچه‌ها در یک محیط آرام و مذهبی رشد پیدا کردند و همین هم بر روحیه انقلابی و اعتقادی‌شان تأثیر زیادی گذاشت. مجید مظهر صفاری می‌گوید: «پدرم کارمند سازمان اتکای ارومیه بود و مادرم یک بانوی مذهبی و اهل قرآن. آنچه از ایشان در ذهن دارم این است که همت می‌کرد و در نماز‌های جماعت و مجالس مذهبی شرکت داشت. الحمدلله همه اقوام درجه یک ما اهل دین و مذهب بودند. عمویم محمود مظهر صفاری دبیر دبیرستان بود. قبل از پیروزی انقلاب به تدریس و تفسیر قرآن می‌پرداخت. ایشان قرآن و تفسیر را از آیت‌الله قریشی اهل ارومیه و آیت‌الله رضوی اهل نقده آموخت. عمویم در مسجد و گاهی در منزل خودمان برای نوجوانان و جوانان کلاس‌های هفتگی قرآن برگزار می‌کرد. جوانان قبل از پیروزی انقلاب می‌آمدند و با معارف دین آشنا می‌شدند. نزدیک سال‌های ۵۷- ۱۳۵۶ او مسائل سیاسی کشور، انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) و مبارزات مردمی را برای جوانان تشریح می‌کرد و ما هم از این فضا استفاده می‌کردیم.»
 
 انجمن اسلامی مدرسه
برادر شهید می‌گوید: «برادرم جمشید به واسطه روشنگری‌هایی که در مسجد محل، مسجد عرب باقی و حضور در جلسات عمومی انجام می‌شد، تبدیل به یک نیروی فعال انقلابی شده بود. ایشان خیلی با شور، شوق و شعور انقلابی و سیاسی در راهپیمایی‌ها و تظاهرات ارومیه شرکت داشت. من هم در همین فضا کنارش بودم. ما در مسجد محل فعال بودیم. در نماز‌های جماعت و کلاس‌های علما و سخنرانی‌هایی که از اشخاص و روحانیون برگزار می‌کردند شرکت می‌کردیم. علاوه بر آن جمشید قبل از انقلاب در فعالیت‌های مسجد اعظم ارومیه که مرکز فعالیت‌های انقلابی، اجتماعی و سیاسی بود، شرکت می‌کرد. برادرم جمشید در سال دوم دبیرستان در مدرسه منتظری ارومیه عضو اصلی انجمن اسلامی مدرسه بود و در فعالیت‌های فرهنگی مدرسه از جمله اعیاد و مراسم‌های مذهبی شرکت و دانش‌آموزان را هم برای شرکت در این امور تشویق می‌کرد.»
 
 رزق حلال و نگرانی برای بیت‌المال
برادر شهید از اهمیت خانواده و تأمین رزق حلال می‌گوید: «به لحاظ اقتصادی آن زمان، ما یک خانواده متوسط به سمت پایین بودیم که پدر با همان حقوق کارمندی زندگی را می‌چرخاند. بسیار تأکید بر رزق حلال و تأثیر آن بر عاقبت بخیری بچه‌ها داشت. خوب به یاد دارم وقتی می‌دید من و جمشید در تظاهرات‌های ضد رژیم شاه شرکت می‌کنیم، مانع نمی‌شد، اما تأکید می‌کرد مراقب باشیم در این مسیر به اموال عمومی مردم آسیبی نرسد و ضرری متوجه مردم نشود.»
 
 مبارزه با کومله – دموکرات
با آغاز جنگ تحمیلی اولین کسی که لباس رزم و جهاد به تن کرد و راهی میدان شد مجید بود. او دو سالی از جمشید بزرگ‌تر بود و حق تقدم داشت که به عنوان اولین رزمنده خانه مظهر صفاری‌ها اسلحه دست بگیرد. او می‌گوید: «زمانی که سوم دبیرستان بودم به صورت نیمه فعال در سپاه پاسداران ارومیه فعالیت می‌کردم. تا ساعت چهار بعدازظهر در مدرسه درس می‌خواندم و بعد از آن برای ایجاد امنیت در منطقه به سپاه می‌رفتم. 
حدود سال‌های ۵۹- ۵۸ ناامنی‌هایی در سمت غرب کشور به دلیل فعالیت گروه‌های تجزیه‌طلب اعم از حزب منحله کومله و حزب منحله دموکرات وجود داشت که برای انجام مأموریت‌های محوله از سمت سپاه و ایجاد امنیت به آن مناطق اعزام می‌شدیم.»
 
 رسم‌الخط شهادت 
جمشید خطاط بود. او آموزش خطاطی را در واحد تبلیغات و انتشارات سپاه ارومیه دیده بود. زمانی که در شهر بود و هنوز به جبهه نرفته بود، با هماهنگی با ارگان‌های مربوطه دیوار‌ها را تمیز می‌کرد و با خط خوش روی دیوار می‌نوشت. 
هنوز هم بعد از گذر سال‌ها از شهادت برادرم می‌توانم آثار هنری او را در جای جای شهر ببینم. 
یکی از آن یادگاری‌های برجای مانده از جمشید جمله‌ای است از امام خمینی (ره) که روی دیوار ورودی باغ رضوان ارومیه نوشته شده است. برادرم با خط زیبایش نوشته بود: «اسلام به این شهیدان و شهیدپروران افتخار می‌کند.» رسم‌الخط‌هایی که بعد از شهادتش هم دلمان را می‌لرزاند. 
در ادامه با خط ریز نوشته بود:
 من نماندم روزگاری، این بماند یادگار!  امضا جمشید صفاری 
برادرم از سال ۱۳۶۱ در قسمت خطاطی سپاه مشغول خدمت شد و در تابستان همان سال به‌صورت بسیجی به جبهه اعزام شد. این ایام با شهادت پسرعموی‌مان پاسدار شهید یونس مظهرصفاری که در روستای حکی کردستان ارومیه توسط عناصر ضد انقلاب حزب دموکرات در شهریور ۶۱ به شهادت رسید، مصادف بود. جمشید با پسرعمویم خیلی صمیمی بود و شهادتش در او خیلی اثر کرد و برای ادامه راه پسرعمو و عشقی که به سپاه و ایثارگری‌های رزمندگان سپاه داشت به عضویت رسمی این ارگان درآمد. او ابتدا در واحد تبلیغات سپاه فعالیت می‌کرد و وقت حمله و فعالیت‌های نظامی در منطقه به عملیات جنگی می‌رفت. در پایگاه‌های کردستان از جمله سرو، سیلوانا و لولان با ضد انقلاب در نبرد و ستیز بود و در منطقه کردستان همراه کار‌های تبلیغاتی و فرهنگی در مواقع ضرورت به نبرد با ضد انقلاب کومله و دموکرات می‌پرداخت. از نظر فعالیت‌های فرهنگی با امور هنری اداره ارشاد اسلامی ارومیه همکاری نزدیک و از اساتید خط آن اداره و کلاس‌های مربوطه استفاده می‌کرد. از آثار باقیمانده وی که بر دیوار‌های شهرمان جلوه‌گر است می‌توان به علاقه و عشقی که به امور هنری داشت پی برد. با این همه او رزمنده‌ای در سنگر‌های ایمان بود و به این خدمت بسنده نکرد و به آموزش دیده‌بانی توپخانه در اصفهان اعزام شد. در بمباران شهر ارومیه توسط هواپیما‌های رژیم بعثی صهیونیستی عراق در ارومیه بود و بسیار به مردم کمک کرد.»
 
 رشادت‌های به یادماندنی
شهید جمشید صفاری از لحاظ اخلاقی صمیمی، متواضع و خوش رفتار بود. روابط اجتماعی خوبی با دیگران داشت. بسیار به فکر نیازمندان و افراد کم بضاعت بود. با یکی دو تا از بچه‌های محل که درآمد کم و وضع مالی بدی داشتند، رفاقت بیشتری داشت. خوب به یاد دارم، برای مدرسه تنقلات و تغذیه آماده می‌کرد و درآمد حاصل از فروش آن را به همان دو رفیقش می‌داد. از ویژگی‌های اخلاقی او می‌توان به چابکی و شجاعت در رزم اشاره کرد. در ضمن ایشان به امر به معروف و نهی از منکر نیز در سطح شهر ارومیه به همراه برخی از دوستان همرزمش می‌پرداخت. 
برادر شهید در ادامه می‌گوید: «برادرم در جبهه و در اثنای عملیات‌ها بسیار از خودش شجاعت نشان می‌داد و همت بالایی داشت. رشادت‌های او حین عملیات در مناطق جنگی در یاد و خاطره دوستان و همرزمانش باقی مانده است. 
 او دوره دیده‌بانی توپخانه را در مرکز آموزش توپخانه سپاه در اصفهان به مدت سه ماه آموزش دید و تبدیل به یک دیده‌بان موفق برای توپخانه لشکر عاشورا شد. جمشید زمانی که به مرخصی می‌آمد از روز‌های حضور در جبهه و خاطرات بچه‌ها در خط مقدم صحبت می‌کرد. خاطرات و صحبت‌هایش از عملیات‌ها را هنوز به یاد دارم؛ از سختی عملیات‌ها، از حجم آتش توپخانه‌های خودی و توپخانه بعثی‌ها صحبت و همیشه از رشادت و جانفشانی رزمندگان برای ما روایت می‌کرد.»
 
 
 
 همرزم کربلایی 
جمشید مظهر صفاری در عملیات کربلای ۴ حضور داشت. بعد از آن هم در عملیات کربلای ۵ شرکت کرد و در این عملیات مسئولیتش دیده‌بانی توپخانه بود. مجید مظهر صفاری که در این عملیات با برادرش همرزم بود، می‌گوید: «من هم در این عملیات دیده‌بان بودم. خودم را از پشت میز و صندلی‌های دانشگاه تبریز به عملیات کربلای ۵ رساندم. جمشید که خبر را شنید، آمد و من را اینجا ملاقات کرد.»
 
 ترکش‌های بی‌امان
برادر شهید از لحظه شهادت برادرش جمشید اینگونه روایت می‌کند: «۱۸ بهمن ۶۵ حدود ساعت ۶ غروب بود. فرماندهان آمده بودند جمشید را به عنوان مسئول واحد دیده‌بانی توپخانه لشکر ۳۱ عاشورا معرفی کنند، همان لحظه یک خمپاره ۶۰ نزدیک سنگر دیده‌بانی توپخانه اصابت کرد و او که در خروجی سنگر ایستاده بود، بر اثر اصابت ترکش‌های فراوان به صورتش به فیض شهادت نائل آمد.»
 
 خبری که با پیکر آمد
بعد از شهادت جمشید، دیگر اجازه ندادند من در خط مقدم بمانم و مرا سوار بر ترک موتور کرده و به عقب برگرداندند. واقعاً من نمی‌خواستم برگردم، اما اصرار کردند و من به اجبار برگشتم. به منزل رفتم. حدود یک هفته بعد از شهادت جمشید پیکرش به ارومیه آمد. 
در مدتی که من از جبهه به خانه برگشتم تا زمانی که پیکر به دست ما برسد، به مادر و خانواده‌ام حرفی از شهادت جمشید نزدم. صبوری کردم که پیکر به ارومیه برسد. ۲۴ بهمن ۶۵ پیکر برادرم و خبر شهادتش به خانواده رسید. مراسم تشییع برگزار و پیکرش در باغ رضوان ارومیه به خاک سپرده شد.»
 جلسات قرآنی خانوادگی
برادر شهید می‌گوید: «در وصیتنامه‌ای که از ایشان باقی مانده است بعد از حمد و ثنای خدا ما را به تداوم جلسات خانوادگی قرآنی که از سال ۱۳۵۶ به همت عمویم در خانواده انجام می‌شد، تأکید کرده بود. نوشته بود این جلسات چراغ هدایت است و تعطیل نشود که به حمد خدا این جلسات تا به امروز هم ادامه دارد.»
 
 
 
خواندن 195 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/59473b7526a7b1245ba86423bd3b4912.jpg
عکس رزمندگان استان اردبیل در جبهه‌های حق علیه ...
cache/resized/c388db15b9aea6f541ad0fd1dc3e7f86.jpg
به مناسبت گرامی داشت روز شهدا آیین رونمایی از ...
cache/resized/cc13499ebc08016c8970234fdd9aa860.jpg
اولین کتاب کشور در رثای سپهبد شهید قاسم سلیمانی، ...
cache/resized/505cb221be92ac5c13de72cd306e1ce8.jpg
عکس رزمندگان استان اردبیل در جبهه‌های حق علیه ...
cache/resized/9f3ee00aea2f66d90cf98785cbebd844.jpg
کتاب «هوای سرد تیرماه» خاطرات شهید «صفرعلی یوسفی» ...
cache/resized/e6af305268b0763d7b4e18071bd7a0bf.jpg
کتاب «بلندای آسمان وطن» خاطرات خلبان آزاده جانباز ...
cache/resized/5c17989fdda46ad8b631c928992f7c9b.jpg
کتاب «پسر رنج» خاطرات و زندگی نامه آزاده سرافزار ...
cache/resized/1a30ce51315f59ae0c01a525fd63c5cc.jpg
«کتاب پرواز مازیار» خاطرات همسر شهید خلبان ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family