به گزارش خط هشت ؛ مهدی چمران، برادر شهید چمران به ذکر خاطرهای از برادر شهیدش پرداخت که ذکر و بازخوانی آن در شرایط امروز، یعنی دوران تحریم همهجانبه ایران توسط آمریکا و جامعه جهانی، میتواند تاملبرانگیز و مؤثر باشد. این خاطره از زبان برادر شهید مصطفی چمران بدین شرح است:
اوایل انقلاب در نخستوزیری، معاونتی وجود داشت به نام «معاونت امور انقلاب» بود که شهید دکتر چمران مسئولیت مسئول کارهای این معاونت بود و من هم در آنجا در خدمت ایشان بودم و در بخش اداری کارها را زیر نظر ایشان انجام میدادم. وقتی که ایشان به وزارت دفاع رفتند، عدهای از شخصیتهای برجسته انقلاب نظیر حضرت آقا و آیت الله هاشمی رفسنجانی و آیت الله موسوی اردبیلی، آیت الله مهدوی کنی و … به ایشان گفتند شما علیرغم مسئولیت وزرت دفاع مسئولیت اینجا را هم بر عهده داشته باش و همچنان کارهای معاونت انقلاب را ادامه بده؛ چون در مجموعه نخستوزیری، آنجایی که بیشتر از همه کار میکرد و در زمان دکتر چمران هم کارهایش روال بسیار خوبی پیدا کرده بود، همین دفتر «معاونت امور انقلاب» بود؛ معاونت بسیار فعال و تأثیرگذاری هم بود. من در آن زمان بهعنوان مسئول دفتر ایشان کار میکردم.
بدین ترتیب دکتر چمران صبحها به وزارت دفاع میرفت و عصرها به معاونت میآمد و بیشتر اوقات تا نیمههای شب در آنجا کار میکرد و تا نزدیک صبح هم ملاقاتهایی با چهرههای مختلف در آنجا میگذاشت. خانهشان هم همانجا بود؛ یعنی در طبقات پایین ساختمان نخستوزیری یکسری اتاق بود که برای استفاده رانندهها بود؛ وقتی ایشان آمدند آنجا یکی از آنها را انتخاب کردند و با همسرشان در آنجا زندگی میکردند. خانهشان هم متشکل از دو اتاق بود؛ یک آشپزخانه هم عمومی هم آنجا بود که همه کسانی که در آن اتاقها ساکن بودند باید از همان آشپزخانه عمومی استفاده میکردند؛ ولی از وقتی که دکتر چمران با همسرشان آنجا ساکن شده بودند، رانندهها دیگر به آنجا نمیآمدند. این مکان در حقیقت همان زیرزمین ساختمان نخست وزیری بود؛ از زمین پایینتر بود و یک پنجره ۵۰، ۶۰ سانتی داشت که از حیاط نور میگرفت.
بنابراین چون خانه دکتر چمران همانجا بود، حتی تا نصف شب و بعضی اوقات حتی تا صبح ملاقات داشتند و کار میکردند. مثلاً در خاطرم هست که گاهی شهید صیادشیرازی میآمدند و گاهی تا دو نصفشب با هم صحبت میکردند که من خسته میشدم و میرفتم میخوابیدم، ولی آنها همچنان در حال صحبت بودند.
یک روز ملاقاتی با یکی از وزرای دولت «نیجر» داشت که ایشان هم دکترای الکترونیک از آمریکا داشت و در واقع همکلاسی دکتر چمران بود. او هم وقتی به کشورش رفته بود، وزیر شده بود و شنیده بود که دکتر چمران هم در ایران وزیر دفاع شده، خودش بهطور خصوصی (نه رسمی) آمده بود دکتر چمران را ببیند. او جز مسلمانانی بود که در آن انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان حضور داشت و در آنجا با روحیات دکتر چمران بیشتر آشنا شده بود و با ایشان فعالیت میکرد.
در آن ملاقات دو موضوع مهم مطرح شد که من یکی را نقل میکنم. چندی پیش از این ملاقات دولت ایالات متحده اعلام کرد که ما ایران را تحت تحریم نظامی و اقتصادی و… قرار دادیم. من رفتم پیش دکتر چمران و به ایشان گفتم که آمریکا حدود یک ساعت پیش اعلام کرده ما را تحریم شدید نظامی و… کرده است. بعد اخبار را آوردم و دادم به ایشان تا بخوانند. اخبار را خواند و من دیدم دستهایشان را به حالت دعا کردن به سمت آسمان گرفتند و گفتند «الهی شکر!».
من گفتم آقای دکتر ما را تحریم کردند، دیگر قطعات هواپیما و هلیکوپتر و وسایل دیگر را که ما به آن نیاز داریم به ما نمیدهند! الآن هلیکوپترهای «شنوک» ما که به قطعاتش نیاز داریم، به خاطر این تحریمها بلااستفاده میماند و دیگر نمیگذارند قطعاتش به ما برسد. ایشان باز گفت «الهی شکر!». گفتم چرا؟ گفت چون من مدام به دوستانم در صنایع دفاع میگویم خودتان بسازید، اینها میگویند حالا که هست و میآید و وجود دارد، چرا ما بسازیم! هیچ وقت حرف مرا جدی نمیگیرند و به سمت تولید و استقلال مبتنی بر تولید داخلی حرکت نمیکنند، ولی حالا که نداریم و نمیگذارند بیاید، شروع به ساختن میکنند و ما میتوانیم خودمان بسازیم و تولید کنیم.
