عاشقانهای در مقابل چشمان سُربی گلوله/ «موهایم را در غسالخانه شانه بزن سکینه!»
روسری را دور سرم بستم. و شانه را برداشتم. باید وصیت حسن را اجرا میکردم. ایستادم جلوی آیینه. آدمیزاد مگر توی دو ساعت چقدر تکیده میشود؟
نظر دادن
از پر شدن تمامی موارد الزامی ستارهدار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.