عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا»؛ فتح‌الباب شکستن حصر آبادان

دوشنبه, 22 خرداد 1402 15:53 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

سرلشکر «صفوی» در کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «از سنندج تا خرمشهر» درباره عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا» گفت: دشمن هشت شبانه‌روز با لشکر ۳ زرهی، به‌اضافه یک تیپ پیاده نیروی مخصوص حمله کرد که منطقه را پس بگیرد، اما هرچقدر حمله کردند نتوانستند خاکریز ما را بگیرند. در حقیقت عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا»، فتح‌الباب شکستن حصر آبادان است.

به گزارش خط هشت، سرلشکر «سید یحیی (رحیم) صفوی» در کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «از سنندج تا خرمشهر» درباره عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا» می‌گوید:

«عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا» در محور دارخوین در شمال آبادان، در کنار روستای سلمانیه و روستای محمدیه به سمت آبادان انجام شد.

طرح‌ریزی این عملیات را ستاد عملیات جنوب انجام داد. فرماندهی عملیات هم بر عهده ستاد عملیات جنوب و به‌طور خاص بنده و سردار حسن باقری بود.

عملیات را نیرو‌های تابع فرماندهی حسین خرازی که در خط شیر بودند، انجام دادند. زمان عملیات ۲۱ خرداد سال ۶۰ و ساعت شروع آن چهار صبح بود.

شاید سؤال کنید چرا چهار صبح؟ برای اینکه نیرو‌های اطلاعاتی ما بعد از ماه‌ها کار روی مواضع دشمن، به نتیجه رسیده بودند که عراقی‌ها ساعت چهار صبح می‌خوابند و ما زمانی را انتخاب کرده بودیم که عراقی‌ها خواب باشند و آمادگی مقابله با ما را نداشته باشند.

هدف عملیات این بود که تا خاکریز دوم عراقی‌ها پیشروی کنیم و آن را تثبیت کنیم. برای تثبیت خاکریز دوم، تا خاکریز سوم باید حدود سه کیلومتر پیشروی می‌کردیم و خودمان هم یک خاکریز می‌زدیم.

من مهندس طرح‌چی را در خط مقدم دیدم که با لباس بسیجی و کلاه آهنی بود. ۱۰ صبح (۲۱ خرداد، چند ساعت بعد از شروع عملیات و پیشروی نیروها) خاکریز را تحویل داد و خب بچه‌هایی که مانده بودند، آمدند پشت خاکریز مستقر شدند.

جهت خاکریز از شرق به غرب بود. چون دشت باز است، ما گفتیم نیرو‌ها پشت خاکریز بروند که هم انسجام آن‌ها حفظ بشود و هم وقتی عراقی‌ها حمله می‌کنند، بتوانند جواب پاتک‌ها را بدهند.

دشمن هشت شبانه‌روز با لشکر ۳ زرهی، به‌اضافه یک تیپ پیاده نیروی مخصوص حمله کرد که منطقه را پس بگیرد. من خودم پشت خاکریز می‌جنگیدم. واقعاً عراقی‌ها تا خاکریز رسیدند و نیرو‌های ما ضامن نارنجک را می‌کشیدند و آن را پشت خاکریز می‌انداختند. این‌جور سینه‌به‌سینه می‌جنگیدند.

حسن باقری می‌جنگید. من هم می‌جنگیدم. یک منظره‌ای را به شما عرض کنم. من خودم دیدم ترکش، کاسه سر یکی از نیرو‌ها را برد و این رزمنده پا شد؛ چند قدم هم راه رفت و بعد زمین خورد.

از ۳۴۰ نفر، حدود ۱۰۰ نفر شهید و ۶۰ نفر مفقودالاثر داشتیم. همچنین بیشتر از ۱۰۰ نفر هم زخمی شده بودند. اگر روز هشتم و نهم از پادگان ۱۵ خرداد اصفهان نیرو نمی‌آمد، کار سخت می‌شد.

عراقی‌ها هرچقدر حمله کردند نتوانستند خاکریز ما را بگیرند و ما ۲۴۶ نفر از دشمن اسیر گرفتیم. این تعداد اسیر در آن زمان و در اولین عملیات خیلی بود.

در حقیقت این عملیات، فتح‌الباب شکستن حصر آبادان است. ما سه کیلومتر پیشروی کردیم. عراقی‌ها به‌ هیچ‌ وجه تصور این عملیات را نداشتند.

شهیدی که آدرس مفودیتش را به پدر داد

در این عملیات، رضا رضایی (فرمانده جناح راست عملیات) به خط سوم دشمن رسیده بود که آنجا با نیروهایش به محاصره افتاد. محور کنار رودخانه محاصره شد.

آخرین پیامی که داد این بود که گفت: سلام مرا به امام برسانید و دیگر تماس قطع شد. ایشان و تعدادی از دوستانش شهید شدند و حتی بعد از شکستن حصر آبادان هم نتوانستیم اجساد آن‌ها را پیدا کنیم.

پدر رضا رضایی که روستایی است، خواب پسرش را می‌بیند که به او می‌گوید؛ بابا ببین، من اینجا هستم. این درخت را نگاه کن. این تپه خاک را نگاه کن. صبح که می‌شود پدر به پایگاه بسیج در روستایشان می‌رود و می‌گوید من جای پسرم را توی خواب دیدم. برویم آنجا.

می‌گویند برو پیرمرد، خواب دیدی خیر باشد. این پیرمرد با شلوار مشکی گشاد که اصفهانی‌ها به آن شلوار «دبیت» می‌گویند، به سپاه اصفهان می‌آید و خواب خود را می‌گوید.

بعد از شکستن حصر آبادان به منطقه می‌آید. این عملیات خرداد سال ۶۰ است و شکستن حصر آبادان مهر سال ۶۰ است.

می‌آیند با این پدر می‌روند و می‌گردند. یک‌دفعه چشمش به آن درخت که در خواب‌دیده بود و آن تل خاک و آن تپه خاک می‌افتد و می‌گوید آنجاست. می‌روند آنجا را می‌کَنند و شهید رضا رضایی و بقیه‌شان را پیدا می‌کنند.

الآن برایشان در جنوب سلمانیه بنای یادبود ساخته‌اند و حتی سپاه، یک اردوگاه راهیان نور هم در همین محل ساخته است.

 

 

منبع:

اردستانی، حسین، از سنندج تا خرمشهر: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت سید یحیی (رحیم) صفوی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۹۹، صفحات ۲۷۷، ۲۸۱، ۲۸۲، ۲۸۵

خواندن 116 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...
cache/resized/1394b05dc2b6e8a5cca087b66a029622.jpg
«یاقوت سرخ» عنوان کتابی است که در آن، زندگی نامه ...
cache/resized/f7feb7106320e4056d6f270bde631ff6.jpg
ماجرای فکر آوینی کتابی است با موضوع گفتارهایی در ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family