گفت‌وگو با خواهر شهیدان زمان و اردشیر شقاقی، از شهدای دفاع مقدس

برادرانم طعم جانبازی، مفقودالاثری و شهادت را چشیدند

یکشنبه, 25 آبان 1399 22:50 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

برادرم حوالی پل مارِد خدمت می‌کرد که در ۲۷ مرداد ۱۳۶۷ شهید شد. اردشیر دارای روحیه قوی و باپشتکار بود. پیکرش هم حدود شش، هفت ماه مفقود بود تا اینکه شناسایی و پس از تشییع در گلزار شهدای گرمسار دفن شد

 

به گزارش خط هشت، با معرفی کنگره سرداران شهید استان سمنان با برادران شهید زمان و اردشیر شقاقی آشنا شدیم. شهدایی که یکی در پی دیگری به جبهه رفتند تا در میدان جهاد، اراده و ایمانشان را بسنجند. ابتدا «اردشیر» راهی شد و بعد از او، «زمان» با توجه به قبولی در کارشناسی ارشد خانواده را راضی به رفتنش کرد و خودش را به برادر رساند. اما زمان که تازه از راه رسیده بود گوی سبقت را از برادرش اردشیر ربود و در تیر ماه ۱۳۶۷ به شهادت رسید. حالا این اردشیر بود که باید خودش را به برادر شهیدش می‌رساند. اما این انتظار و دوری یک ماه بیشتر طول نکشید و اردشیر هم در مرداد ۶۷ به برادرش شهیدش زمان شقاقی پیوست. اما جالب اینکه بعد از شهادت پیکر هر دو برادر به مدت یک تا چند ماه مفقودالاثر بود و کمی بعد شناسایی و دفن شد. برگ‌هایی از زندگی برادران شهید شقاقی را در گفتگو با شکوفه شقاقی خواهر شهیدان پیش رو دارید.

از شهید زمان شقاقی به عنوان دانشجوی شهید یاد می‌شود، متولد چه سالی بود؟ مراحل تحصیلش را چطور سپری کرد؟


برادرم زمان اولین شهید خانواده بود که در اول دی ۱۳۴۳ در گرمسار به دنیا آمد. برادرم دوران ابتدایی و راهنمایی را در گرمسار و دوران متوسطه را در رشته ریاضی فیزیک در دبیرستان دکتر شریعتی سمنان سپری کرد. از دوران راهنمایی به درس‌های ریاضی و انگلیسی علاقه داشت. آن‌قدر مسلط بود که به ما هم درس می‌داد. موقع امتحان ریاضی اصلاً نگران نبودم. ظرف چند ساعت کل ریاضی را با حوصله و خوشرویی به من یاد می‌داد حتی بهتر از معلمم. اگر مطلبی را نمی‌فهمیدم، بدون اینکه ناراحت شود تکرار می‌کرد. کتاب‌های انگلیسی با نوار کاست برایم تهیه می‌کرد و می‌گفت: «این کتاب‌ها پایه درسی هستند، پس از همین سال‌های اول خوب یاد بگیر و با آن مأنوس شو. اون‌قدر شیرین که اگه یه مسئله رو خودت حل کنی دلت می‌خواد مسئله بعدی رو هم حل کنی.» با این سفارش او و عمل به آن دیگر برای امتحان اضطراب نداشتم. برادرم ۲۴ سال داشت که شهید شد.


در چه رشته‌ای تحصیلاتش را در دانشگاه ادامه داد؟


درسش خیلی خوب بود. زمان درسش را ادامه داد تا اینکه در رشته پالایش نفت دانشگاه شهید بهشتی تهران قبول شد. لیسانس گرفت و فوق‌لیسانس هم قبول شد، اما به خاطر اینکه دوست داشت به خدمت سربازی برود درس و دانشگاه را رها کرد و به خدمت رفت. برادرم، اردشیر، سرباز بود که زمان هم تصمیم گرفت به جبهه برود.


با توجه به حضور برادرتان اردشیر در منطقه، خانواده با رفتن زمان به جبهه مشکلی نداشتند؟


وقتی زمان تصمیم گرفت به جبهه برود فوق‌لیسانس قبول شده بود. برای همین این موضوع را با پدرم در میان گذاشت و گفت: من به جبهه می‌روم و بعد از برگشت ادامه تحصیل می‌دهم، پدرم قبول نمی‌کرد. گفت: «حیف است با این استعدادی که شما داری، درس را رها کنی، پس حالا که فوق‌لیسانس قبول شده‌ای درست را بخوان. سربازی سر جای خودش است و جبهه هم به این زودی تمام نمی‌شود.» زمان در جواب پدرم گفت: «باباجان! تو با هزار زحمت و سختی خرج من را دادی و من هم درس خواندم. می‌خواهم بروم خدمت تا یک سال در زندگی جلو بیفتم. ان‌شاءالله بعد از خدمت فوق‌لیسانس را ادامه می‌دهم. می‌خواهم بروم منطقه. مگر آن‌هایی که آنجا هستند درس یا زن و بچه ندارند؟! ما هم تکلیفی داریم. یک موقع جنگ تمام می‌شود و پشیمانی برایمان می‌ماند.» بالاخره پدرم را راضی کرد و رفت خدمت. بعد از اردشیر به جبهه رفت، اما قبل از او شهید شد.


در کدام منطقه به شهادت رسید؟


زمان با اصرار خودش به سربازی رفت و هنگام تقسیم، سهمیه ارتش شد. در لشکر ۱۶ زرهی قزوین خدمت می‌کرد. به منطقه مهران اعزام شد و در روز ۲۴ تیر ۱۳۶۷ با تیر و ترکش مجروح شد و به بیمارستان ایلام انتقال یافت و در آنجا به شهادت رسید. بعد از برادرم اردشیر به جبهه رفت، ولی یک ماه قبل از او به شهادت رسید. بعد از شهادتش هم یک ماه به عنوان مفقود و ناشناخته در سردخانه بیمارستان شهید سلیمی ایلام ماند تا اینکه توسط یکی از دوستان و همرزمانش شناسایی شد. بعد ما را خبر کردند و پس از تشییع با حضور مردم شهر در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.


چطور برادری برای شما بود؟


از ویژگی‌های او می‌توانم به صبوری، ذوق، هنر و استعداد در ساخت کار‌های دستی اشاره کنم. رفتارش با ما مثل یک معلم دلسوز بود. طوری برخورد نمی‌کرد که ناراحت شویم یا لج‌بازی کنیم. خودش در خانه کوچک‌ترین بی‌احترامی یا بدرفتاری با پدر و مادر و برادر و خواهر‌ها نداشت. از رفتن به کوچه و خیابان بدش می‌آمد و به ما هم سفارش می‌کرد: «هیچ وقت دم در نایستیم. زمان برای کمک هزینه تحصیل در اوقات فراغت و پاره‌وقت، با سازمان سنجش همکاری و دستمزد حاصل از این کار را خرج تحصیلش می‌کرد. خرج بیهوده نمی‌کرد تا سربار خانواده باشد. یکی از هم‌دانشگاهی‌های زمان از او این‌گونه روایت می‌کرد که: دوستی من و او از دانشگاه شهید بهشتی در سال ۶۲ شروع شد. هم‌فکر بودیم، اما او خیلی قوی‌تر و پایبندتر از من به مسائل دینی بود. با هم به مسجد می‌رفتیم و در مجالس مذهبی شرکت می‌کردیم. رفتار و اخلاقش برای من و اهل خانواده الگو بود. یادم می‌آید ماه محرم دوستان را جمع کرد و با خودش به مسجد خیاط‌ها واقع در خیابان کارگر شمالی تهران برد. بعد از مراسم دسته‌جمعی به خوابگاه برگشتیم. اهل عرفان و معنویت بود. از فرصت‌ها خوب استفاده می‌کرد.


اردشیر یک ماه بعد از برادرتان زمان به شهادت رسید. ایشان متولد چه سالی بود؟


اردشیر که نام دیگرش حمید است، دومین شهید خانواده ما بود که در ۲۰ خرداد ۱۳۴۶ در گرمسار به دنیا آمد. از کودکی در خرج کردن ملاحظه می‌کرد. هر وقت او را برای خرید به مغازه می‌فرستادیم، باقیمانده پول را داخل قلکش می‌انداخت. به من می‌گفت چقدر از پولی که به او داده‌ام اضافه آمده است. همین یک تومان و دو تومان را برای خودش پس‌انداز می‌کرد و عید که می‌شد کفش و لباس می‌خرید. داداش اردشیر دیپلمش را در رشته برق گرفت و در طول تحصیل و بیشتر در ایام تابستان به کار دوچرخه‌سازی مشغول می‌شد. اردشیر در رشته ورزشی کشتی صاحب مقام بود و چندین مدال دریافت کرد.


چه زمانی راهی میدان جهاد و جنگ شد؟


داداش اردشیر به سن سربازی که رسید وارد سپاه شد. بعد هم به جبهه جنوب اعزام شد. در جبهه امدادگری می‌کرد. در سربازی آموزش امدادگری دیده بود. خیلی زود تزریقات و کمک‌های اولیه را یاد گرفت. اولین بار که به مرخصی آمد، دایی خانه ما بود و می‌خواست تزریقات انجام بدهد. دایی با خنده به اردشیر گفتم: «دایی‌جان! مردم چند سال دانشگاه می‌روند و درس می‌خوانند تا دکتر شوند، ولی شما چند روز رفتی سربازی دکتر شدی؟» اردشیر جوان مبتکر و خلاقی بود. یک بار با قطعات جلوی ماشین، چراغ مطالعه ساخته بود و موقع درس خواندن استفاده می‌کرد. یک بار هم از جبهه برایم نامه فرستاد و برای مدتی مرا سرگرم خواندن کرد. وسط کاغذ را نقطه گذاشت و از همان نقطه مرکزی به صورت دایره‌ای نامه نوشته بود. بسیار زیبا و خواندنی شده بود.


شهادتش چطور رقم خورد؟


برادرم حوالی پل مارِد خدمت می‌کرد که در ۲۷ مرداد ۱۳۶۷ شهید شد. اردشیر برادری مهربان و خنده‌رو بود. او دارای روحیه قوی و باپشتکار بود. پیکر اردشیر هم حدود شش، هفت ماه مفقود بود تا اینکه شناسایی و پس از تشییع در گلزار شهدای گرمسار دفن شد.


از توسل به شهدا برای‌مان بگویید. شده در زندگی به برادران شهیدتان متوسل شوید و گره کار‌تان باز شود؟


پدرم مریض بود. او را برای مداوا به بیمارستان بردیم. شب داداش زمان به خوابم آمد وگفت: «بیا برای شفای بابا در منزل مراسم دعای توسل بگیریم.» صبح از خواب بیدار شدم. با خودم گفتم: «می‌بینی که چطور داداش به اوضاع و احوال ما آگاهی دارد؟ واقعاً آن‌ها زنده‌اند و ناظر اعمال ما.»، چون سفارش از طرف او بود، مراسم گرفتیم و سفره هم انداختیم. وضع بابا رو به بهبودی رفت و از رختخواب بلند شد. هر وقت مشکلی در زندگی برایمان پیش می‌آید، به سراغ شهیدانمان می‌رویم. واسطه مطمئنی بین ما، خدا و ائمه هستند. برادران‌مان شهیدان زمان و اردشیر شقاقی ابتدا به این افتخار دست پیدا کردند که طعم جانبازی، مفقودالاثری و شهادت را بچشند و این مقامی است که خداوند برای آن‌ها در نظر گرفته بود.

 
 
 

منبع: روزنامه جوان

خواندن 679 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/59473b7526a7b1245ba86423bd3b4912.jpg
عکس رزمندگان استان اردبیل در جبهه‌های حق علیه ...
cache/resized/c388db15b9aea6f541ad0fd1dc3e7f86.jpg
به مناسبت گرامی داشت روز شهدا آیین رونمایی از ...
cache/resized/cc13499ebc08016c8970234fdd9aa860.jpg
اولین کتاب کشور در رثای سپهبد شهید قاسم سلیمانی، ...
cache/resized/505cb221be92ac5c13de72cd306e1ce8.jpg
عکس رزمندگان استان اردبیل در جبهه‌های حق علیه ...
cache/resized/9f3ee00aea2f66d90cf98785cbebd844.jpg
کتاب «هوای سرد تیرماه» خاطرات شهید «صفرعلی یوسفی» ...
cache/resized/e6af305268b0763d7b4e18071bd7a0bf.jpg
کتاب «بلندای آسمان وطن» خاطرات خلبان آزاده جانباز ...
cache/resized/5c17989fdda46ad8b631c928992f7c9b.jpg
کتاب «پسر رنج» خاطرات و زندگی نامه آزاده سرافزار ...
cache/resized/1a30ce51315f59ae0c01a525fd63c5cc.jpg
«کتاب پرواز مازیار» خاطرات همسر شهید خلبان ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family