به گزارش خط هشت، از نگاه برخي كارشناسان، عمليات كربلاي5 سختترين و بزرگترين عمليات طول دوران دفاع مقدس است. دژ بعثيها در شلمچه كه آن را با خط ماژينوي فرانسه مقايسه ميكردند، در كربلاي5 فرو ريخت و دشمن مجبور شد چند كيلومتري در اين منطقه حساس و حياتي به عقب رانده شود. آن روزها بچههاي تهران، كرج و شهرهاي اطراف پايتخت كه در لشكر10 نيروی مخصوص سيدالشهدا(ع) جمع شده بودند، بايد به يكي از سختترين مراحل اين عمليات ورود ميكردند. اين لشكر ابتدا باید مستقيم به دژ مخوف شلمچه ميزد و راهي براي نفوذ در آن مييافت، هر چند در اين مرحله موفق نبود، اما در ادامه كاري كرد كارستان و دو مانع عظيم منطقه را كه به نونيشكلها معروف بودند، فتح كرد و روزنههاي پيروزي را براي كل اين عمليات پديدار ساخت. سردار محمدعلي فلكي آن زمان مسئول تيپ ادوات نينوا از لشكر10سيدالشهدا(ع) بود. او خاطرات زيبايي از كربلاي5 دارد كه در ادامه ميخوانيم.
ميتوانيم بگوييم چون در كربلاي4 لشكر10 ورود نكرده و آسيب نديده بود، پس به همين خاطر براي عمليات كربلاي5 به عنوان خطشكن تعيين شد؟
طبق يك قاعده كلي، در هر عملياتي يك تعدادي يگان به عنوان پيشقراول و خطشكن وارد عمل ميشوند، سپس يگانهاي بعدي عبور ميكنند و براي عمقبخشي به عمليات وارد عمل ميشوند. در كربلاي4 هم لشكر10 وظيفه داشت در مراحل بعدي عمليات وارد عمل شود و به عمق برود، اما چون كربلاي4 در همان مرحله اول متوقف شد، يگانهاي ما وارد عمل نشدند، البته اين را بگويم كه به دليل بمباران منطقه و همچنين بمبهاي شيميايي كه دشمن از آنها استفاده كرده بود، تعدادي از نيروهاي لشكر آسيب ديدند و به ناچار از جبهه خارج شدند، اما عمده نيروها سالم مانده بودند، ولي اينكه بگوييم دليل خطشكني لشكر10 در كربلاي5 سالم ماندن عمده يگانش بود، حرف درستي نيست. بعد از اتمام كربلاي4 و جلسهاي كه فرماندهان لشكر با مرحوم هاشمي و محسن رضايي در پادگان گلف داشتند، نهايتاً تصميم گرفته ميشود عمليات ديگري (كربلاي5) انجام شود. وقتي اين موضوع طرح شد، حاج علي فضلي جزو اولين فرماندهاني بود كه براي ورود به اين عمليات اعلام آمادگي كرد. اين موضوع در كنار تواناييهاي لشكر كه يك نيروي مخصوص با نفرات زياد، باتجربه، كارآزموده، قبراق و سرحال بود، باعث شد تا لشكر10 به عنوان يكي از يگانهاي خطشكن كربلاي5 انتخاب شود.
خود شما چه زماني از انجام عمليات باخبر شديد؟
خب ما كه مسئوليت داشتيم، مثل معاونتهاي لشكر، فرماندهان تيپ و گردان، بعد از پايان عمليات كربلاي4 همچنان در منطقه حضور داشتيم و مسئوليتمان را ترك نكرده بوديم. به نظرم همان روز پنجم يا ششم دي ماه كه حاج علي آقاي فضلي از جلسه برگشت، مأموريت جديد را به ما ابلاغ كرد. اول قرار شد طی يك هفته مقدمات عمليات انجام شود، اما كار وسيع بود و نياز به زمان بيشتري داشتيم. نهايتاً هم كه 19دي1365 وارد عمل شديم، البته اين توضيح را بدهم كه در عمليات كربلاي4 قرار بود دو لشكر فجر شيراز و 57 ابوالفضل خرمآباد از منطقه شلمچه يك عمليات فريبي را انجام بدهند. برخلاف انتظار، آنها توانسته بودند رخنههايي را در خط مستحكم دشمن در اين منطقه ايجاد كنند و تا حدي پيش بروند، اما چون كربلاي4 زود به اتمام رسيد، آنها هم به مواضع قبلي برگشتند. بر اساس تجربه اين دو لشكر در كربلاي4، تصميم گرفته شد عمليات بعدي يا همان كربلاي5 در منطقه شلمچه انجام بگيرد، لذا ما به سرعت كارهايي مثل طرح مانور عمليات و شناسايي منطقه و كلاً كارهاي مقدماتي عمليات را انجام داديم.
پس شناسايي منطقه هم در همين فرصت كم انجام گرفت؟
بدون شناسايي كه نميشد وارد عمل شد، خصوصاً كه لشكر ما بايد از روبهرو به دژ دشمن در شلمچه ميزد كه به دژ ماژينوي فرانسه تشبيه ميشد. موقعيت منطقه را اگر بخواهم تشبيه كنم، اينطور ميشود كه دشمن علاوه بر ميدانهاي مين و موانعي كه تعبيه كرده بود، منطقه را آب انداخته بود. آن هم چه آبي كه گاهي عمقش به 40 تا 80 سانت ميرسيد، يعني نه ميشد قايق انداخت و عبور كرد و نه غواص بتواند شنا كند يا كاملاً در زير آب قرار گيرد. لابهلاي منطقه هم كمين گذاشته بودند و اگر سر كسي از اين عمق كم بالاتر ميرفت، با تيرتراش او را ميزدند. در اين شرايط بچههاي شناسايي خصوصاً خدا بيامرز حاج غلام كيانپور، جانشين اطلاعات لشكر شناساييهايي خوبي انجام دادند. با بررسي نقشههاي قديمي منطقه مشخص شد قبلاً يك كانال عميق در اين منطقه بوده كه بعد از آب انداختن، عراقيها نيامده بودند تا آن كانال را پر كنند. عمقش دو متر و عرضش سه، چهار متري ميشد. بچههاي غواص ميتوانستند يك مقدار از حدود دو كيلومتر طول منطقه از خط خودي تا خط دشمن را در همان عمق كم و باقي را از اين كانال شنا كنند و به خط دشمن برسند. پيشبيني شده بود در صورت موفق عمل كردن غواصها در مراحل بعدي نفربرهاي خشايار كه توانايي عبور از آب داشتند از طريق همين كانال نفرات را جابهجا كنند.
عمليات طبق پيشبيني پيش رفت؟ گردان خطشكن لشكر كدام گردان بود؟
گردان غواصهاي لشكر يا همان گردان حضرت زينب(س) به فرماندهي برادر خادم بايد از روبهرو به موانع نونيشكل ميزدند. با شروع عمليات آنها حركت كردند. همان طور كه عرض كردم بايد بخشي از راه را از عمق كم آب و بخش ديگر را از طريق همان كانال كه عمق زيادي داشت، شناكنان طي ميكردند. كربلاي5 از معدود عملياتي بود كه قرار شده بود با آتش تهيه انجام شود. اول بچهها حركت كردند و نزديك درگيريشان با دشمن، ما حدود يك ربع، بیست دقيقهاي آتش تأمين سنگيني روي خط دشمن ريختيم تا نيروها تحت حمايت اين آتش بتوانند با دشمن درگير شوند و خطش را بشكنند. اينكه ميگويند بعد از اتمام كربلاي4 نيروهاي دشمن به جشن و پايكوبي پرداختند، نه اينكه حرف نادرستي باشد، آنها توجهشان به جبهه كمتر شده بود، اما سنگرها و خصوصاً دژ اصليشان در شلمچه را كه تخليه نكرده بودند، لذا درگيري سنگيني بين نيروهاي دشمن و بچههاي غواص و خطشكن لشكر درگرفت و تلفات زيادي آنجا داديم. هوا داشت روشن ميشد كه بچههاي غواص برگشتند و اين بار گردانهاي لشكر، مثل گردانهاي امام سجاد(ع) و حضرت علياكبر(ع) از سمت شرق يا جناح راست، همان جناحي كه لشكر فجر در عمليات فريب كربلاي4 عمل كرده بود، وارد عمل شدند.
خود لشكر فجر مثل كربلاي4 در كربلاي5 هم از همان جناح وارد شده بود؟
بله آنها از همان جناح كه پهلوي نونيشكل اول ميشد، وارد عمل شده بودند. اگر بخواهم مختصات منطقه را شرح بدهم اينطور ميشود كه ابتدا قرار بود ما از روبهرو به نونيشكلها بزنيم و لشكر فجر از جناح راست يا پهلوي مانع نونيشكل وارد عمل شود. وقتي ما از روبهرو موفق نشديم، آمديم از همان جناحي كه لشكر فجر وارد عمل شده و در خط دشمن رخنه ايجاد كرده بود، به عمق رفتيم. سهچهار گردان ما در اين مرحله پيش رفتند و توانستند قبل از ظهر، حول و حوش ساعت10 يا 11 اولين نونيشكل بزرگ را به تصرف درآورند. در تداوم عمليات و همان روز اول، بچههاي ما توانستند نونيشكل دوم را كه كنار نونيشكل اول قرار داشت، تصرف كنند.
قاعدتاً شما به عنوان مسئول ادوات لشكر، در شروع عمليات در مقر فرماندهي پيش حاج علي فضلي بوديد. آنجا چه صحنههايي را شاهد بوديد؟
بله من مسئول ادوات و كل آتش پشتيباني لشكر بودم. يك بخش كارمان هدايت آتش توپخانه و ادوات خود لشكر بود و يك بخش ديگر هم هماهنگي آتش ديگر يگانها و قرارگاهها بود كه بايد آنها را هماهنگ ميكرديم. قبل از اينكه به حال و هواي مقر فرماندهي لشكر بپردازم، بايد بگويم بعد از عمليات كربلاي4 يك نوع حالت يأس و نااميدي در بين بچهها حاكم شده بود. بچههاي ما خيلي دلشكسته بودند. اگر در برخي عملياتها به عده يا امكاناتمان غره ميشديم، در عمليات كربلاي5 صرفاً انگيزه بچهها عمل به تكليف بود و نتيجه را واگذار كرده بوديم به خدا. در واقع با توسل و توكل وارد اين عمليات شده بوديم. توكل بچهها اولیتر از هر چيز ديگري بود. رمز موفقيت ما در كليت دفاع مقدس هم همين توسلها و توكلها بود و هر جا كه با چنين ديدي وارد عمل ميشديم، موفق بوديم. آن روزها حاج يدالله كلهر جانشين لشكر همچنان با زخمهاي عمليات والفجر8 دست به گريبان بود. با همان حالت به منطقه آمده و آنجا مسموم هم شده بود. خوب يادم است ايشان در گوشهاي از مقر به دليل مسموميت دراز كشيده بود و به دستش سرم وصل كرده بودند. در اين شرايط تمام كارها به دوش حاج علي فضلي افتاده بود. حاجي علي گاهي بايد علاوه بر كادر فرماندهي لشكر و اطلاعات و عمليات و فرماندهان گردان حتي بايد با فرماندهان گروهان هم ارتباط ميگرفت. واقعاً هماهنگي همه آنها كار يك نفر نبود، اما حاج علي به تنهايي همه اين كارها را انجام ميداد. در آن شرايط همه بچهها از فرمانده لشكر گرفته تا تكتك رزمندهها، همه چيزشان را وسط گذاشته و با توكل بر خدا وارد اين عمليات شده بودند.
اگر اشتباه نكنم حاج يدالله كلهر در همين عمليات كربلاي5 به شهادت رسيد؛ فرمانده توانمندي كه به گفته شما هنوز زخمهاي والفجر8 كاملاً بهبود نيافته، باز به منطقه آمده بود.
عمده بچههاي ما اگر صرفاً توانايي روي پا ايستادن داشتند، خودشان را به منطقه ميرساندند. حاج يدالله هم همين طور بود. من يك خاطره خاص از اين شهيد بزرگوار در عمليات كربلاي5 دارم. گذشته از وضعيت جسمانياش و سرمي كه به دليل مسموميت وصل كرده بود و با همان حالت در مقر فرماندهي حضور داشت، در اثناي عمليات خبر رسيد كه سيدحسين ميررضي مسئول عمليات لشكر به شهادت رسيده است. دوستي عميق و قديمي بين ميررضي و كلهر وجود داشت. از زمان تشكيل سپاه كرج و آمدن به جبهه و ورود به تيپ10 اينها باهم رفيق بودند. خلاصه حاج يدالله كلهر از شنيدن خبر شهادت ميررضي بسيار ناراحت شده بود، طوري كه حجتالاسلام شهيد ميثمي براي عرض تسليت و تسلي دادن به حاج يدالله به مقر لشكر ما آمد، اما اين ديدار تأثير چنداني در روحيه شهيد كلهر نداشت. بعد از دو سه روز شهيد شوشتري آمد و ايشان هم صحبتهايي با شهيد كلهر داشتند. آن روز من بودم و حاج يدالله و حاج علي فضلي و آقاي صفرزاده و دوسه نفر ديگر از بچهها. بعد از خروج آقاي شوشتري، ايشان را بدرقه كرديم. شهيد شوشتري كه رفت، من نيممتري با حاج يدالله فاصله داشتم. شنيدم كه با خودش گفت: «من چی ميگم اينا چي ميگن!» برگشتم و پرسيدم حاج يدالله شما مگه چی ميگي؟ گفت: «اينا فكر ميكنن من از شهادت ميررضي ناراحتم، اما من ناراحتم كه چرا خودم نتونستم برم.» نميدانم منظورش شهادت بود يا چيز ديگري، اما آن روزها او بسيار متأثر بود. تقريباً يك هفته بعد هم در اول يا دوم بهمن ماه1365 در مراحل بعدي عمليات كربلاي5 حاج يدالله كلهر به شهادت رسيد و به دوستان شهيدي چون سيدحسين ميررضي پيوست.
برگرديم به خود عمليات، شما گفتيد كه نيروهاي لشكر10 توانستند در روز اول دو نونيشكل بزرگ دژ شلمچه را تصرف كنند، خودتان كي به منطقه رفتيد؟
به نظرم ساعت2يا3 روز 19دي ماه (روز اول عمليات) من به نوني اول رفتم. يادم نيست نوني دوم هم تصرف شده بود يا نه. آنجا ديدم كه پيكر تعدادي از شهداي ما و كشتههاي عراقي هنوز روي زمين هستند. سنگرهايشان منهدم شده بود و منطقه همچنان به شدت توسط توپخانه دشمن كوبيده ميشد. كمي بعد حاج علي فضلي مقر لشكر را آورد و در نوني اول مستقر كرد. تصرف نونيها يعني دست يافتن نيروهاي خودي به منطقه پنج ضلعي كه منطقهاي بسيار مهم و حياتي بود، اما اين تازه اول كار بود و ما تا 70روز درگير عمليات كربلاي5 بوديم و شهداي بسياري داديم.
اينكه ميگويند گردانها چند بار بازسازي شدند در كربلاي5 هم رخ داد؟ از شهداي شاخص لشكر در اين عمليات بگوييد.
بازسازي گردانها كه چه عرض كنم، در كربلاي5 و خصوصاً مراحل پايانياش ما مجبور شديم حتي بچههاي آشپزخانه را به خط بياوريم و از آنها استفاده كنيم. نه فقط لشكر ما كه جبهه خودي و دشمن هر چه در توان داشتند در اين عمليات به كار بردند. عراق تمام واحدها و نيروهايش را از نقاط مختلف جمع كرد و آورد تا از پيشروي نيروهاي ما در منطقه مهم شلمچه و شرق بصره جلوگيري كند. سپاه و جبهه خودي هم همين طور. اينطور بگويم كه در پايان عمليات كربلاي5 اگر كل جبهه خودي تنها يك تيپ قبراق و سرحال داشت، شايد ميتوانستيم تا حومه بصره هم پيش برويم، اما ما تمام توانمان را در اين حدود 70روز عمليات به كار برده بوديم و ديگر تواني برايمان باقي نمانده بود، اما در مورد شهداي شاخص لشكر در اين عمليات بايد اول از همه به شهيد حاج يدالله كلهر جانشين لشكر اشاره كنم. بعد به شهيد حاج احمد عراقي مسئول اطلاعات لشكر و شهيد حاج غلام كيانپور جانشينش كه به فاصله كمي از هم به شهادت رسيدند، يعني هم مسئول اطلاعات و هم جانشين اطلاعات لشكر سيدالشهدا(ع) در اين عمليات شهيد شدند. مسئول عمليات لشكر حاج حسين ميررضي هم كه از شهداي كربلاي5 است و جانشين ايشان، آقاي تقي دليلي در اين عمليات قطع نخاع شد. بعد جعفر محمدي مسئول عمليات شد كه ايشان هم در مراحل بعدي عمليات به شهادت رسيد، بنابراين واحد اطلاعات لشكر دو فرماندهاش شهيد شدند و جانشين واحد هم قطع نخاع شد. آقاي غفاري، فرمانده توپخانه لشكر در نوني كنار خود من به شهادت رسيد. داود آجرلو فرمانده گردان حضرت علياصغر(ع) و داود حيدري فرمانده گردان ظهير، خيلي فرمانده گردان و گروهان و كادر لشكر و رزمنده در اين عمليات به شهادت رسيدند.
هدف ما در اين گفتوگوها آشنا كردن نسل جوان با واقعيات دفاع مقدس است. اين موانع نونيشكل كه ميگوييد چه شكل و شمايلي داشتند؟ چرا تصرفشان اين قدر سخت بود؟
در منطقه شلمچه دشمن چند مانع به شكل نيمدايره درست كرده بود كه به خاطر شكل ظاهريشان به آنها نوني ميگفتند (شبيه حرف نون بودند). اين نونيشكلها ارتفاعشان بالاتر از دژ اصلي بود. تقريباً تا هشت متر هم ارتفاعشان ميرسيد. دهانه نونيها به سمت ما بود و داخل اين دهانه هم پر از ميدان مين و سيم خاردار دشمن دو نوني بزرگ و چند نوني كوچكتر در شلمچه ايجاد كرده بود. قطر نونيهاي بزرگ به 40متر هم ميرسيد. روي آنها چهار سكوي تانك درست كرده بودند كه از پايين ميآمدند بالا و به سمت نيروهاي مهاجم شليك ميكردند. وقتي ما از پهلو به اين نونيها حمله كرديم، قدرت مانور تانكها كم شد، البته ديگر تانكهاي دشمن از پايين ميآمدند و با نيروهاي ما درگير ميشدند. در كل درگيري با اين نونيها و تصرف آنها بسيار سخت بود. از روبهرو هر چه تلاش كرديم نشد آنها را فتح كنيم و از پهلو كه وارد عمل شديم، آن هم با تقديم شهداي متعدد توانستيم آنها را تصرف كنيم.
بعد از تصرف نونيها و دستيابي به منطقه پنج ضلعي، لشكر10 در كدام مناطق به ادامه عمليات پرداخت؟
بچههاي ما سهچهار مرحله در شلمچه و نوك كانال ماهي و بعد به سمت شرق و مناطقي مثل جزاير شلحه و بوارين ادامه مسير دادند و عمليات كردند. در همان نوك كانال ماهي ما بايد يك الحاقي را انجام ميداديم. شب عمليات در اين منطقه من رفتم قرارگاه لشكر ببينم آقاي فضلي چه كار ميكند. آنجا كه رسيدم، برادر اكبر نوجوان من را كه ديد خنديد و گفت حاج علي رفته جلو و گفته تو و ديگر بچهها برويد پيشش، يعني فرمانده لشكر خودش از همه جلوتر رفته بود و بعد به نيروهايش ميگفت بياييد پيش من. اين خاصيت فرماندهان در دفاع مقدس بود كه نميگفتند جلو برويد، اول خودشان ميرفتند و بعد به نيرو ميگفتند پشت سر من بيا. خلاصه رفتم جلو و ديدم سردار مرتضي قرباني و سردار اسدي و سردار كوثري هم جلو هستند. همگي آنها فرمانده لشكر بودند. حاج علي فضلي از همه جلوتر بود. آن قدر جلو رفته بود كه شايد 60-50متر بيشتر با دشمن فاصله نداشت. داخل يك چاله سنگر نشسته بود. من كه پيشش رفتم گفت اين چاله براي هر دوي ما تنگ است، برو براي خودت يك چاله بكن. من هم رفتم دو متر آن طرفتر يك چاله براي خودم كندم. بعد نيروهاي خودي كه ميخواستند بروند جلو، ميآمدند از كنار ما رد ميشدند به سمت دشمن ميرفتند. در عمليات كربلاي5 همه از فرمانده گرفته تا نيروي رزمنده همه چيزشان را پاي كار آورده بودند، حتي مقر فرماندهي هم امنيت نداشت و دائم زير گلولهباران دشمن بود. هر كسي ميرفت براي عمليات طوري بدرقهاش ميكرديم كه انگار آخرين باري است كه او را ميبينيم. بچهها در چنين وضعيتي جنگيدند و دشمن را از شلمچه عقب راندند. كربلاي5 با حماسه آغاز شد. با مقاومت ادامه يافت و با فتح و سرافرازي براي جبهه اسلام به اتمام رسيد.