به گزارش خط هشت، داستان زندگی شهید ابوالفضل مهدییار را که از زبان مادرش میشنوم، فقط به خواست خدا در عاقبتبخیری ابوالفضل میرسم. نمیدانم چه دعایی پشتسر ابوالفضل بوده که او را در مسیر شهادت و جاویدالاثری قرار داده است. شهیدابوالفضل مهدییار قرار بود با عوامل کودتای نوژه همراه شود، اما خواست خدا طوری دیگر برایش رقم میخورد و یک اتفاق بهانهای میشود که او به محل قرار نرسد. عملیات با عنایت خدا شکست میخورد و نهایتاً عوامل دخیل در عملیات دستگیر و ابوالفضل هم لو میرود. بعد از دادگاه قرار اعدام برای ابوالفضل صادر میشود، اما قاضی آقای ریشهری پرونده را به امام ارجاع میدهد و یک روز بعد امام موضوع را بررسی میکنند و میفرمایند: «ابوالفضل را آزاد کنید تا به میدان جنگ بازگردد.» با فاطمه مهدیپور مادر شهید همکلام میشوم تا از ماجرای نوژه، توسل عروسش به حضرتزهرا (س) و مسیر عاقبت بخیری ابوالفضل برایمان روایت کند. مادر ۸۹ ساله ابوالفضل حرفهای زیادی برای گفتن داشت، اما این روزها کمتر توان همکلامی و مصاحبه را دارد. با همه اینها برای او روایت از شهید جاویدالاثر خانهاش تازگی داشت. آنچه در پی میآید حاصل این همکلامی است.
باهوش و مهربان
رونمایی از کتاب «به نام مادر» که روایتی از زندگی شهید جاویدالاثر ابوالفضل مهدییار است، بهانهای شد تا با مادر شهید آشنا شوم. او هم آمده بود تا شاهد این رونمایی باشد. آمده بود که از مادرانههای تلخ و شیرینش پرده بردارد و همه واگویههایش را که به همت میثم موسویان مکتوب شده را نظارهگر باشد. بعد از اتمام مراسم با او تماس میگیرم و با برادر شهید هماهنگ میکنم و پای مادرانههای فاطمه مهدیپور، متولد سال ۱۳۱۲ مینشینم، او میگوید: «همسرم در اداره بهداشت کار میکرد. ابوالفضل متولد دوم خرداد سال ۱۳۲۷ بود. بسیار مهربان و باهوش بود. از همان آغازین روزهای درس و مدرسه متوجه هوش سرشار او شدیم. بسیار خلاق بود. در همان حال و هوای کودکی برای خودش یک وسایلی اختراع میکرد. نسبت به افرادی که توان مالی کمی داشتند، بسیار رحم و عطوفت داشت. در دوران مدرسه و در میان شوخی و بازی گوشیهای همکلاسیهایش، اجازه نمیداد کسی به افرادی که توان جسمی کمتری دارند و به قولی ضعیف هستند، زور بگوید. همیشه کنار این بچهها میایستاد و از آنها در برابر اذیت و آزار هم مدرسهایها حمایت و دفاع میکرد. حتی در مورد درسها هم به آنها که کمی ضعیفتر بودند، کمک میکرد تا راه بیفتند.»
خلبان هواپیمای جنگنده
مادر در ادامه از فعالیتهای انقلابی ابوالفضل میگوید: «ابوالفضل با برادرم خیلی همراه بود. در میان اعتراضات مردمی همراه با داییاش خودش را به حرم حضرت معصومه (س) میرساند و از همانجا با مردم همراه میشد. یکبار دیدم یک بالشی را خیلی پنهان میکند و از او پرسیدم چه شده است، گفت داخل بالش عکسهای انقلابی دارم. مراقب بود دست کسی نیفتد. ابوالفضل درسش خوب بود. او بعد از آموزش اولیه زبان انگلیسی و خلبانی هواپیما جنگنده در ایران به کشور امریکا اعزام شد و بعد از آموزش جنگنده توانست به درجه آموزش پیشرفته هواپیما جنگنده برسد. پسرم در سال ۵۴ گواهینامه خلبانی شکاری بمبافکن جنگنده فانتوم را دریافت کرد. او بسیار توانمند بود. بعد از شهادتش تعدادی از همرزمانش برای ما از او و شجاعتش صحبت کردند. هرچند مدت زمان حضور او در جنگ کم بود و خیلی زود شهید شد، اما در همین مدت توانسته بود تواناییهای خودش را نشان دهد. دوستانش که او را پیش از حضور در جنگ میشناختند، از او به عنوان یک استثنا در پروازها یاد میکنند. ابوالفضل قهرمان پرواز در ارتفاع کم بود. ایشان از سال ۱۳۵۴ الی ۱۳۵۶ در پایگاه شکاری شیراز خدمت کرد و در سال ۵۶ به پایگاه شهید نوژه منتقل شد.»
عاقبت بخیر مثل ابوالفضل
کمی بعد ابوالفضل مهدییار در تابستان ۵۹ به دخالت در کودتا شهید نوژه متهم شد. بعد از پیروزی انقلاب مدتی هواپیمای ابوالفضل را از او گرفتند و او درگیر تندرویها و بیمهریها شد که ایشان را تحت تأثیر قرار داد تا با تعدادی از همکارانش در این کودتا همراه شود، اما گویی دست تقدیر عاقبتی دیگری برای ابوالفضل رقم زده بود. ابوالفضل در مسیر حرکت به سمت پادگان با خانم مسن و دختری برخورد میکند که نیاز به کمک دارند. ابوالفضل به آن خانم میگوید، مادر چه شده است؟! میگوید دخترم میخواهد زایمان کند و کسی هم نیست که به داد ما برسد. ابوالفضل آن دو خانم را به بیمارستان میبرد و هزینه بستری و بیمارستان را هم پرداخت میکند. بعد از پرداخت هزینهها به سمت پادگان حرکت میکند که کودتا لو رفته و افراد مرتبط با آن دستگیر میشوند.
دستور عفو امام
مادر میگوید لحظات سختی بود. فشارهایی که روی ابوالفضل بود او را با کودتاچیان همراه کرده بود، اما خداراشکر او به محل قرار نرسید. نهایتاً برایش دادگاه برگزار شد، بعد از جلسات دادگاه حکم اعدام برای او صادر شد و بعد از متوجه شدن حکم، پسرم به قاضی ریشهری گفت: «اگر میخواهید من را اعدام کنید، من را به جبهه ببرید و به عنوان سپر انسانی برای رزمندهها استفاده کنید یا مرا با بمبها از هواپیما بر سر عراقیها بریزید.» قاضی بعد از شنیدن سخنان او منقلب شد و پرونده را نزد امامخمینی (ره) برد. آقای ریشهری گفت: «این حرف ابوالفضل من را متأثر کرد برای همین صبر کردم پرونده را خدمت شما بیاورم تا شما نظر بدهید. فردای آن روز نظر امام را برای من فرستادند که ایشان بیگناه است، آزادش کنید. امام خمینی (ره) با توجه به اینکه اسنادی در مورد مهدییار وجود نداشت، حکم آزادی ایشان را صادر کردند.»
حضرت زهرا (س)
مادر در ادامه میگوید، بعد از دستور امام ابوالفضل بازگشت. خیلی از این اتفاق خوشحال بودیم، اما ماجرای توسل همسر ایشان به خانم حضرت زهرا (س) و خوابی که دیده بود هم بسیار جالب است. عروسم بسیار بیتاب شرایط ابوالفضل بود برای همین به حضرت زهرا (س) توسل میکند. او خواب حضرت را میبیند که میگوید ما ابوالفضل را بخشیدیم. فردای آن روز همسر ایشان به زندان رفت تا ملاقاتی با ابوالفضل داشته باشد که اجازه ندادند. ایشان به زندانبان گفته بود، من خواب حضرتزهرا (س) را دیدهام که در خواب به من گفتند ما ابوالفضل را بخشیدیم. اصرارهای او برای ملاقات با همسرش فایدهای نداشت. نهایتاً یک انگشتر و دعایی را به زندانبان داد و از او خواسته بود که آنها را حتماً به ابوالفضل برساند. او هم این کار را انجام داد و در ادامه ابوالفضل با عنایت حضرت زهرا (س) و درایت امامخمینی (ره) آزاد شد.
ابدان اربا اربا
شهید ابوالفضل مهدییار در این برهه بسیار خوش درخشید و نهایتاً به شهادت رسید. پسرم راهی عملیات شد. دومین روز از آبان سال ۵۹ به عنوان فرمانده دو فروند جنگنده فانتوم برای حمله به بنادر ام القصر و فاو از فرودگاه شکاری بوشهر بلند شد. در کابین عقب او شهید محمود شادمانبخت حضور داشت. بعد از قرار گرفتن روی آسمان عراق و بنادر امالقصر و فاو آنها را با بمبهای mk۲۸ بمباران کردند. در زمان برگشت چند فروند میگ ۲۳ به آنها هجوم آوردند و فانتوم سرلشکر مهدییار و سروان شادمان بخت را موشکباران کردند. خلبانان جنگنده فانتوم فرصت اجکت از جنگنده را پیدا کردند و در هنگام فرود روی آبهای نیلگون خلیجفارس، توسط تیربارهای عراقی گلولهباران شدند و تن و بدن آنها روی آسمان تکهتکه شد و به دلیل آسیب دیدن چتر نجات به شکل سقوط، سریع به زیر آبهای خلیجفارس رفتند. چندی بعد جنازه تکهتکه شده که چهره او به دلیل اصابت گلوله از بین رفته بود، توسط غواصان از درون آبهای خلیجفارس بیرون کشیده شد و بعد از آزمایشها، هویت او مشخص شد و پیکر پاک سروان شادمانبخت به زادگاهش برگشت. شهید سرلشکر خلبان ابوالفضل مهدییار در خلیج همیشه فارس جاویدالاثر شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
۴۲ سال چشم به آب!
مادر ۴۲ سال است که چشم به آب دوخته تا شاید یک نشان و ردی از ابوالفضل برایش بیاورند. برایش سخت است، سالهاست که دردانهاش مهمان آبهای نیلگون خلیجفارس است، اما خوب میداند که این آرزوی قلبی ابوالفضل بود که تماماً در راه اسلام و کشور خود را فدا کند. او راهش را برگزید و شاید این عاقبت بخیری رمز همان توسلها به بیبی حضرت زهرا (س) باشد، اما صبوریاش مثال زدنی است. فاطمه مهدیپور با همه این دلتنگیها با خود زمزمه میکند: «ما چیزی که در راه خدا دادهایم را پس نمیگیریم.»