جان فدا|
چشمهایت ما را نمکگیر کرد/وقتی ژنرال بالاخره خجالت را کنار گذاشتژنرال باشی و نامت غرب و شرق عالم را بلرزاند اما همینکه به کُنده زانوان مادرت برسی، دنیا را پشت در خانه جا بگذاری؛ کودکی خردسال شوی و دستت را به سمت چانه و صورت او ببری و آرام بگیری. حتماً حال غریبی است همینکه صورت مادر را لمس کنی، آواز خواندت بگیرد و انگار دنیا برایت همان سیاهی چشمان مادر باشد...
نظر دادن
از پر شدن تمامی موارد الزامی ستارهدار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.