زیارتت مبارک آقای شهید!

دوشنبه, 27 شهریور 1402 11:16 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

آرزویت برآورده شده قربانعلی. تو آمده‌ای زیارت. همراه ما. آن هم سی و چند سال بعد از شهادتت. چشم و دلت روشن. زیارتت مبارک آقای شهید!

به گزارش خط هشت، کربلا آزاد نبود! هیچ‌کس نمی‌توانست برود زیارت. بین عاشق‌ها و معشوقی به بزرگی امام حسین (ع)، هزار کیلومتر فاصله افتاده بود. تن‌ها در تب می‌سوخت و دل‌ها ملتهب بود. جان‌ها آرام و قرار نداشت. دیده‌اید عزیزتان شهر دیگری باشد و شما اینجا؟ دیده‌اید درد فراقش چطور تیر می‌کشد؟ انگار که گم شده‌ای، گم کرده‌ای، انگار که این دنیای به این بزرگی شده قد سر سوزن و به تو می‌گویند از همان روزنه کوچک نفس‌ات را بکش! سینه‌ات تنگ می‌شود. سینه «قربانعلی شرف‌خانلو» تنگ می‌شود. استخوان‌ها گلویش را فشار می‌دهند. دوست دارد فریاد بکشد اما خفه‌ است! مثل دیوانه‌ها خودش را برای رسیدن به محبوب، به در و دیوار می‌زند و نمی‌شود. گریه می‌کند و راه چاره‌ای نیست. مگر می‌تواند دل بکند وقتی که عشقِ به این خاندان را توی قنداق و از سینه مادرش نوشیده‌؟


قربانعلی تا قبل از شهادت فقط سه بار توانست پسر چند ماهه‌اش را ببیند 

 

دور خودش می‌چرخد. خسته‌ شده. ولی می‌چرخد. می‌چرخد تا شاید طواف، قسمتش شود اما راهی که برای رسیدن به محبوب، باز باشد، نیست. با دلی شکسته، اسلحه‌اش را برمی‌دارد. اما نه برای کشتن. و نه حتی کشته شدن. او فقط می‌خواهی دفاع کند. از خودش و خاکش و ناموسش، در برابر گرگ‌های بعثیِ  سر گردنه. همان‌هایی که هم راه عاشقی را بسته‌اند و هم دندان‌هایشان را در گلویش فرو برده‌اند تا شاه‌رگش را ببُرند! و می‌جنگد. مثل یک مرد. آن‌قدر که خون و خاکش هم‌آغوش می‌شوند. آن‌قدر که سرِ گم‌گشته‌اش به باد می‌رود. آن‌قدر که می‌شود ذره‌ای از انبوهِ نورِ محبوب و ناگهان راه باز می‌شود. آن هم بعد از هزار سال!

 


آرزوی زیارت در وصیت نامه قربانعلی

 

شیعه در پوستش نمی‌گنجد. همه به سوی کربلا می‌دوند. مدهوش. شیرین کام. و با چشم‌هایی بارانی. اما حالا که سال‌هاست راه باز شده، او دیگر نیست. حالا که شانه به شانه هم می‌رویم به پابوس نور، قربانعلی خیلی وقت است که دست‌هایش از دنیای ما کوتاه شده و در آرامگاه ابدی‌اش خوابیده‌. می‌گویند در عملیات والفجر رفته بود تا به سربازان تشنه خط مقدم آب برساند که ترکش‌های شیطان گلویش را برید اما خونی که از تو رفت هدر نشد. باور کن قربانعلی. می‌دانم که تو این را حتی بهتر از من هم می‌دانی. تو و برادرانت، خط‌شکن راهی شدید که ما برای قدم گذاشتن در آن دیگر از هیچ ظالمی نمی‌ترسیم. راهی به بلندای یک هزار و چهارصد و هفت عمود، که ما جا ماندگانِ از قافله حسین (ع) را هر چند دست و پا شکسته و رو سیاه، اما به او می‌رسانَد. باورت می‌شود؟ ارتش بیست و دو میلیونی‌مان را در بلندای جاده منتهی به کرب و بلا از آن بالا دیده‌ای؟!

 


زائرانی که آرزوی قربانعلی را هر ساله برآورده می‌کنند

 

ما می‌رویم آقای شهید! داریم می‌رویم کربلا. همان قطعه از بهشتی که تا بودید سنگش را به سینه زدید. آن هم هر وقت که دل‌مان بخواهد و هر طور که وسع‌مان برسد. با پای پیاده. سوار ون. توی هواپیما. با خیال راحت و کنار برادران و خواهران عراقی‌مان می‌ایستیم روبه‌روی امام حسین (ع) و با تمام جان و دل‌مان سلام می‌دهیم. اصلا حکایت رفتن ما به کربلا، بعد از شهادت شما، شده مثل خوردن چای عصر در خانه یک دوست! همان‌قدر نزدیک و دل‌چسب و شیرین و صمیمی. جای‌تان سبز. حال‌مان خیلی خوش است. بین‌الحرمین که می‌نشینیم، اول از همه خون پاک شماست که جلوی چشم‌های خیس‌مان می‌آید. مدیونید اگر حتی برای یک لحظه فکر کنید شما را و زخم‌ها و دردها و «کربلا، کربلا، ما داریم می‌آییم»هایتان را یادمان رفته. شما با مایید، برای همیشه. ما وصیت‌نامه‌هایتان را توی دل‌هایمان کاشته‌ایم! حالا حتی موکب‌دارهای عراقی هم برای شادی روحتان صلوات می‌فرستند. می‌گویند اگر خون شما نبود، راه باز نمی‌شد.

 


همان‌طور که خواستی آقای شهید ...

 

راست هم می‌گویند. ظالم می‌میرد آقای شهید اما شما برای همیشه زنده‌اید. چشم‌‌ات روشن قربانعلی! صدام نیست. راه کربلا باز شده. و تو همراه ما آمده‌ای زیارت. عکس قشنگت را روی کوله‌هایمان چسبانده‌ایم. همراه خودمان آورده‌ایم. من و همه آن‌هایی که خون تو و برادرانت، راه زیارت را برایشان باز کرد. مگر می‌شود شما را یادمان برود؟ نگاه کن. از آن بالا یک نگاهی به ما بینداز. می‌بینی؟ همه قبل از حرکت، بند آخر وصیت‌نامه تو را می‌خوانند: «چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از این دنیا می‌روم خواهش می‌کنم که ان‌شاءالله بعد از آزادی کربلا عکس مرا به عنوان زائر امام حسین ( ع)، بزرگ آموزگار شهادت به کربلا برده و در زیر پای امام ( ع) نصب نمائید و در زیرش جمله (با آرزوی زیارت تو شهید شدم یا حسین) را بنویسید.» آرزویت برآورده شده قربانعلی. تو آمده‌ای زیارت. همراه ما. آن هم سی و چند سال بعد از شهادتت. چشم و دلت روشن. زیارتت مبارک آقای شهید!

 

 

 

منبع: فارس

خواندن 101 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/566bf99eb90c7928abcb494fb4bef3f6.jpg
فقط کافی‌ست این کتاب را انتخاب کنی.‌ کتابی که ...
cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...
cache/resized/1394b05dc2b6e8a5cca087b66a029622.jpg
«یاقوت سرخ» عنوان کتابی است که در آن، زندگی نامه ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family