مروري بر زندگي نامه شهيد سيد مجتبي علمدار

خادم الزهرا (س)

یکشنبه, 16 دی 1397 15:03 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

يازدهم دی ماه سالروز شهادت مداح اهل بيت (ع) جانباز شهيد سيد مجتبي علمدار است.

 به گزارش خط هشت ، سيد مجتبي در سحرگاه 11 دي ماه 1345 در خانواده اي مذهبي و عاشق اهل بيت در شهرستان ساري ديده به جهان گشود. دوران تحصيلش را در ساري طي نمود و براي اولين بار در حالي كه تنها 17 سال داشت به عضويت بسيج درآمد و در اواخر سال 1362 به كردستان رفت.
سيد براي اولين بار در عمليات كربلاي 1 شركت كرد و مدتي پس از آن وارد گردان مسلم بن عقيل در لشكر25 كربلا شد و تا پايان جنگ در آنجا ماند.
او در عمليات كربلاي 4و5 حضور داشت، در كربلاي 8 مجروح شد و مدتي بعد به جبهه بازگشت و در عمليات كربلاي10 در جبهه شمالي محور سليمانيه ـ ماووت شركت نمود.

سيد مجتبي علمدار در سال 1366 مسئوليت فرماندهي گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقيل از گردانهاي خط شكن لشكر25 كربلا را برعهده گرفت و در عمليات والفجر10نقش آفريني موثري داشت.
شهيد علمدار در سه راهي خرمال،سيد صادق، دوجيله در منطقه كردستان عراق رشادتهاي فراواني را ازخود نشان داد و از ناحيه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شدت مجروح شد.
او كه مردانه در مقابل دشمن مي جنگيد. چندين بارديگر هم مجروح شد و از همه مهمتر اينكه او در دي ماه 1364، در عمليات والفجر 8، شيميايي شد.

سيد مجتبي بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عمليات لشكر ۲۵ كربلا در ساري مشغول خدمت شد و در دي ماه سال ۱۳۷۰ با خانم سيده فاطمه موسوي ازدواج كرد كه ثمره آن دختري به نام زهرا است.

سيد علاوه بر مسئوليت در واحد تربيت بدني لشكر به عنوان عضو اصلي هيأت رهروان حضرت امام (ره) هم ايفاي وظيفه مي كرد. او مداح اهل بيت(ع) بود، هميشه مراسم را با نام حضرت مهدي (عج) شروع مي كرد و در حاليكه به امام حسين (ع) ارادت خاصي داشت.
بيت الزهرا مسجد جامع، امام زاده يحيي، مصلي امام خميني، هيأت عاشقان كربلا و منازل شهدا هميشه با نفس گرم حاج سيد مجتبي معطر مي شد و بچه ها نيزبا صوت داووديش مداحي را مي آموختند.

حاج سيد مجتبي علمدار در اوايل دي ماه سال ۱۳۷۵ به دليل جراحت شيميايي روانه بيمارستان شد و بعد از يك هفته بي هوشي كامل هنگام اذان مغرب روز يازدهم دي ماه به ياران شهيدش پيوست.

 

خاطراتي از همسر شهيد سيد مجتبي علمدار

ايام عجيب

 

هميشه اول تا يازدهم دي ماه مريض بود. خيلي عجيب بود. مي گفت وقتي كه شيميايي شدم همين اوايل دي ماه بود و عجيب تر اينكه 11 دي ماه هم روز تولد و هم روز شهادتش بود. در دي ماه ازدواج كرديم و دخترمان (زهرا) هم 8 دي ماه بدنيا آمد.

لحظات آخر
پيكي دوبار كه درباره شهادت حرف مي زد مي گفت: من 5 سال الي 5 سال و نيم با شما هستم و بعد مي روم. كه اتفاقاً همينطور هم شد.

دفعة آخري كه مريض شده بود، اتفاقاً از دعاي توسل برگشته بود. ديدم حال عجيبي دارد. او كه هيچوقت شوخي نمي كرد آن شب شنگول بود. تعجب كردم، گفتم: آقا! امشب شنگولي؟! چه خبر است؟ گفت: خودم هم نمي دانم ولي احساس عجيبي دارم. حرفهايي مي زد كه انگار مي دانست مي خواهد برود. مي گفت: آقا امضاء كرد. آقا امضاء كرد. داريم مي رويم. نزديك صبح، ديدم خيلي تب دارد . مي خواستم مرخصي بگيريم كه او قبول نكرد. گفت: تو برو، دوستم مي آيد و مرا به دكتر مي برد. به دوستش هم گفته بود: « قبل از اينكه به بيمارستان بروم بگذار بروم حمام. مي خواهم غسل شهادت بكنم. آقا آمد و پرونده من را امضاء كرد. گفت: تو بايد بيايي. ديگر بس است توي اين دنيا ماندن. من ديگر رفتني هستم. » غسل شهادت را انجام داد و رفت بيمارستان. هم اتاقيهايش دربارة نحوة شهادتش مي گفتند: لحظه اذان كه شد، بعد از يك هفته بيهوشي كامل، بلند شد و همه را نگاه كرد و شهادتين را گفت و گفت: خداحافظ و شهيد.

«فرازهايي از وصيت نامه ي مداح اهل بيت، جانبازِ شهيد حاج سيد مجتبي علمدار»

 

به همه شما وصيت مي كنم، همه شمايي كه اين صفحه را مي خوانيد، قرآن را بيشتر بخوانيد، بيشتر بشناسيد، بيشتر عشق بورزيد، بيشتر معرفت به قرآن داشته باشيد، بيشتر دردهايتان را با قرآن درمان كنيد، سعي كنيد قرآن انيس و مونستان باشد، نه زينت دكورها و طاقچه هاي منزلتان.
شيعه ها! مسلمونا! حزب اللهي ها! بسيجي ها! و.. نگذاريد تاريخ مظلوميت شيعه تكرار شود. بر همه واجب است مطيع محض فرمايشات مقام معظم رهبري كه همان ولايت فقيه مي باشد، باشند. چون دشمنان اسلام كمر همت بستند تا ولايت فقيه را از ما بگيرند شما همت كنيد، متعهد و يكدل باشيد تا كمر دشمنان بشكند و ولايت فقيه باقي بماند.
.. زماني كه زير تابوت مرا گرفتيد و به سوي آرامگاه مي بريد تا مي توانيد مهدي (عج) و فاطمه (س) را صدا بزنيد . تنها اميد من كه همان دستمال سبزي است كه هميشه در مجالس و محافل مذهبي همراه من بوده، به اشك چشم دوستانم متبرك شده است روي صورتم بگذاريد.


كتابهاي منتشر شده درباره شهيد سيد مجتبي علمدار
شهيد سيد مجتبي علمدار/ رضا نصرالهي /حديث نينوا / 1390
علمدار /گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي / امينيان / 1391
خادم الزهرا (ع) / محدي ترويجي / شوق / 1390

 

 

 

منبع:  نويد شاهد

خواندن 1038 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...
cache/resized/1394b05dc2b6e8a5cca087b66a029622.jpg
«یاقوت سرخ» عنوان کتابی است که در آن، زندگی نامه ...
cache/resized/f7feb7106320e4056d6f270bde631ff6.jpg
ماجرای فکر آوینی کتابی است با موضوع گفتارهایی در ...
cache/resized/9fbeadaffe6db7f248c99c58e4be83af.jpg
کتاب «همسایه حیدر» نوشته فاطمه ملکی با تحقیق بتول ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family