شهید

فرزاد قمیصی مطلب ویژه

سه شنبه, 19 تیر 1397 08:11 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

شهید فرزاد قمیصی در سال 1333 در یک حانواده مذهبی در تهران چشم به جهان گشود. با توجه به شغل پدر که ارتشی بود، به خاطر انتقالش از تهران به شهر گرمی از توابع شهرستان اردبیل؛ سکونت دائمی خود را تغییر دادند.

 

زندگينامه: 

خلاصه ای از زندگینامه شهید
شهید فرزاد قمیصی در سال 1333 در یک حانواده مذهبی در تهران چشم به جهان گشود. با توجه به شغل پدر که ارتشی بود، به خاطر انتقالش از تهران به شهر گرمی از توابع شهرستان اردبیل؛ سکونت دائمی خود را تغییر دادند.
او دوران ابتدایی را در مدرسه ابومسلم(شریعتی کنونی) سپری کرد. فرزاد پیش از آنکه به سن تکلیف برسد، به احکام شرعی و مسایل نماز و روزه و... ارزش خاصی قائل بود. بطوریکه در 9 سالگی نماز می خواند.
فرزاد رفته رفته، دوران ابتدایی و راهنمای را تمام کرد و وارد دوره تحصیلی متوسطه شد، که مسائل مذهبی و اعتقادی و اسلامی در وی به شدت اوج می گرفت؛ او در زمینه های مختلف،  پذیرای مسئولیت های گوناگونی گشت. هدف از تحصیل و زندگی را جلب رضایت خدا می دانست و می گفت: انجام هر کارم رضایت خدا را می طلبد تا رضایت معبودم نباشد، من راضی نمی شوم.
فرزاد، با هزاران آمال و امید و آرزو با رضایت پدر و مادر، در آن زمان که شرکت در کنکور سراسری کار هر کس نبود، ثبت نام کرد و با امید و توکل به خدا در رشه ادبیات قبول شد. با این حال برای ادامه تحصیل به دانشگاه تبریز رفت.
در طی دوران تحصیل در مسجد شیعیان تبریز که شهید قاضی طباطبایی امام جمعه تبریز نیز به عنوان یک فرد فعال سیاسی در آن زمان مردم را به فعالیتهای سیاسی تحریک می کردند، فرزاد هم در آن مسجد فعالیت گسترده داشت و چنان آوازه ای برای خود پیدا کرده بود که دیگر همه او را می شناختند و در تمام فعالیت های انقلابی شرکت داشت.
همینکه از تلویزیون اعلام کردند که عراق به خاک ایران حمله کرده، بی هیچ دغدغه ای خود را آماده رفتن به جبهه کرد. آری شهادت در انتظارش بود و او می دانست که این جنگ، جنگ بین ایران و عراق نیست، بلکه جنگ میان آمریکا و ایران است که توطئه ای از ناکامی های آمریکا در دوران انقلاب ایران است، هنوز بیست روز از اعزامش به جبهه نگذشته بود که در تاریخ 22/7/ 59 به مقام رفیع شهادت نائل گشت.
خاطره ای از شهید
پدر شهید می گفت: چندین بار خواستم به زندگی او سر و سامان بدهم، اما قبول نکرد و گفت: شما اصلا نگران من نباشید، به خواست خدا، خودم زندگی ام را درست می کنم. پدر شهید با گریه ادامه می دهد: و آخر هم آنطور که خودش می خواست زندگی اش را درست کرد.

خواندن 1090 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/ae368b4fe1dcf13bbe5dfb823cce4597.jpg
کتاب «مرزبانان عاشورایی» در مورد شهدای شهرستان ...
cache/resized/566bf99eb90c7928abcb494fb4bef3f6.jpg
فقط کافی‌ست این کتاب را انتخاب کنی.‌ کتابی که ...
cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family