شهید

سیف الدین برومند مطلب ویژه

سه شنبه, 19 تیر 1397 08:17 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

فروردین سال 1342 در روستای درگاهلو از توابع انگوت شهرستان گرمی به دنیا آمد. خانواده اش از نظر مالی مکنت چندانی نداشت، اما استغنای معنوی گسترده ای داشتند. سیف الدین مقطع ابتدایی را در مدرسه روستای درگاهلو سپری کرد.

 

زندگينامه: 

خلاصه‌ای از زندگینامه شهید
5 فروردین سال 1342 در روستای درگاهلو از توابع انگوت شهرستان گرمی به دنیا آمد. خانواده اش از نظر مالی مکنت چندانی نداشت، اما استغنای معنوی گسترده ای داشتند. سیف الدین مقطع ابتدایی را در مدرسه روستای درگاهلو سپری کرد.
دوران نوجوانی او مصادف با شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود. سیف الدین کلاس اول راهنمایی را در مدرسه تازه کند انگوت به پایان رساند. سیف الدین در سال 1360 به صورت پیمانی و برای مدت 5 سال در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پارس آباد ثبت نام کرد.
ابتدا در واحد تدارکات و سپس در واحد تبلیغات مسئولیت یافت و در هر دو آنچنان خوش و سریع درخشید، که مسئولیت سپاه شهرک شهید غفاری و سپس مسئولیت سپاه اصلاندوز را به او سپردند.
مسئولیت پذیری، درک سریع و انتقال علم به عمل چیزهایی بود که تمام فرماندهانش در او را می دیدند. او که در خاصابان تبریز آموزش دیده و به عنوان نیروی تدارکاتی به سپاه برگشته بود، ظاهرا برای اولین بار در اوایل سال 1361 به جبهه رفت و تا لحظه شهادت، در جبهه ماندگار شد. سیف الدین برای هر کس به نوعی اسوه حسنه با سیمای دوست داشتنی بود.
اکنون جبهه برایش «دانشگاه توحید» بود.
سیف الدین حضور در جبهه را با خدمت در آشپزخانه آغاز کرد خوش درخشید و خیلی زود مسئولیت انبار لشکر 31 عاشورا را بعهده گرفت اما جای او نه در آشپزخانه بود و نه در انبار. این را فرماندهان لشکر خیلی زود فهمیدند.
فهمیدند که توانایی سیف الدین در مسئولیت پذیری و اجرای آن بی نظیر است. به همین خاطر مسئولیت امداد و تدارکات گردان خط مقدم را به او سپردند. اما جای او خط مقدم بود و فرماندهی خط آتش که به آن دست یافت و فرمانده گروهان گردید.
سرانجام بر اثر اصابت تیر مستقیم، سینه‌ی او شکافته شد و صبح روز دهم اسفند 1365 ه ش شربت شهادت را نوشید.
خاطره‌ای از شهید
از خاطرات خوشی که از ایشان دارم این است، آخرین بار که ایشان را بدرقه کردیم، تا آخرین لحظه که از چشمان من ناپدید شدند به من دست تکان دادند و هیچ وقت آن لحظات و دست تکان دادنها را از یاد نمی برم و همیشه در خاطرم هست. ایشان قبل از اینکه اعزام شوند خطاب به من کردند و گفتند که: من حتما شهید خواهم شد از شما می خواهم سرپرستی فرزندانم را بر عهده بگیرید و آنها را تنها نگذارید.
فرازی از وصیتنامه
امام عزیز و راه و رسم امام که اسلام است قلب من است، من بدون چشم می توانم زنده بمانم ولی بدون قلب نمی توانم بمانم خداوند از گناهان بی شمار ما چشم بپوشد که ستار العیوب است.

خواندن 1373 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(3 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/ae368b4fe1dcf13bbe5dfb823cce4597.jpg
کتاب «مرزبانان عاشورایی» در مورد شهدای شهرستان ...
cache/resized/566bf99eb90c7928abcb494fb4bef3f6.jpg
فقط کافی‌ست این کتاب را انتخاب کنی.‌ کتابی که ...
cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family