شهید میر جعفر خراسانی مقدم
مير داود و پروين زوج جواني از ديار مقدس اردبيلي بودند که با کار و تلاش ، چرخه ي زندگي را مي گرداندند . اين زوج جوان تحصيل کرده ، بعد از گذر ايام صاحب فرزندي شدند که زندگي شان را رونق بخشيد
روزها به همين منوال مي گذشت و مير داود که جزء اصناف بود به کارش ادامه مي داد و پروين به نگهداري فرزندش مي پرداخت تا اينکه سال هزار و سيصد و سي و شش فرا رسيد و دومين ستاره درخشان مير داود و پروين چشم به جهان گشود .
جعفر پسر آرامي بود که ازيتي براي کسي نداشت و در کمال آرامش بزرگ مي شد . روزها سپري مي شد ند و پدر ، فعاليتش را روز به روز بيشتر کرده بود تا مخارج خانواده اش را تأمين کند و محتاج کسي نباشد .
وقتي جعفر به 6 سالگي رسيد به همراه پدر ، به دبستان کمال اردبيل رفت تا اولين پله هاي علم را از آنجا بپيمايد و روز بروز از نظر علمي ترقي کند .
جعفر از همان روزهاي آغازين با شوق و اشتياق فراوان به يادگيري پرداخت تا جاييکه ميان همکلاسي هايش ، شهره شده بود او بعد از فراغت از مدرسه ، در کوچه با همکلاسيانش به توپ بازي مي پرداخت و مادر نيز دور ادور او را زير نظر مي گرفت تا مبادا مشکلي پيش بیاید.
پدر نيز چون به ورزش علاقه ي زيادي داشت ، هميشه از پيشنهاد ورزش و کوهنوردي پسرش استقبال مي کرد و به همراه او به کوهنوردي مي پرداخت
او با تمام دوران ابتدايي ، اينکه در آن زمان مقطع راهنمايي نبود ، وارد دبيرستان صفوي شد تا تحصيلاتش را به حدّ اعلا برساند جعفر در کنار درس ، در کار آجر فروشي به پدرش کمک مي کرد تا احساس تنهايي نکند .
تقريباً کلاس چهارم متوسطه بود که بعلت حضور بيشتر دوستانش در مدرسه ي کسري ، او نيز به اين مدرسه انتقال يافت تا در کنار ساير دوستانش به درسش ادامه دهد .
جعفر روزبروز اخلاقش عوض مي شد و به دين و مذهب ، علاقه ي زيادي نشان مي داد تا اينکه ، حدوداً در آخرين سال دبيرستان يعني کلاس ششم متوسطه از لحاظ اخلاق و رفتار به اوج تغييراتش رسيده بود و گهگاهي نيز به خانه دير مي رفت و هنگام ورود به منزل نيز ، کتابهاي غير درسي فراواني از جمله کتب آيت ا... مطهري-مفتح و رساله هاي مجتهدين و برخي اخبار و احاديث را در قالب جزوات به همراه خود حمل مي کرد تا در اوقات فراقت به مطالعه ي آنها بپردازد
جعفر بارشد فکري زيادي که داشت به همراه دوستانش در مسجد اعظم جمع مي شدند و به کار هاي سياسي نسبت به انقلاب اسلامي مي پرداختند بطوريکه به همه ي دوستانش در اين زمينه ، ارتباط تنگاتنگي داشت و هميشه در هنگام عصبانيت ، با رفتاري احترام آميز با آنها برخورد مي کرد تا مبادا کاري انجام دهد که بعداً پشيماني به بار بياورد
جعفر در همان دوران تحصيل ، دوره ي چريکي را با تشويق آقاي قرايتي آموخته بود و براي هميشه ، آن مجاهدت ها را براي خود خط مشي قرار داده بود.
تا اينکه روز هاي انقلاب فرارسيد . و جعفر که بي نهايت براي ورود امام خميني به ايران ، لحظه شماري مي کرد براي استقبال به فرودگاه رفت و با جان و دل به اولين سخنراني امام گوش فرا داد و حتي در ماشيني که حامل امام بود سوار شد تا در نگهداري امام با جان دل تلاش کند تا مبادا احد الناسي به وي سؤ قصد کند .
بالاخره با همه ي موانعي که بر سر راهش بود توانست ديپلم رياضي اش را بدست آورد و تقريباً سال 1980 ميلادي بود که جعفر به عضويت سازمان فتح فلسطين در آمد و در سال 58 بود که براي آموزش دوره ي چريکي به مدّت يارده ماه ،به لبنان اعزام شد .
ايام جنگ بود و جعفر ، تازه از لبنان بازگشته بود که با پنج نفر وارد خانه شد و پدرش را خوشحال کرد چرا که آنها احساس مي کردند فرزندشان چند روزي را در کنار آنها مي ماند ولي جعفر گفت : مادر جان ، من فقط امشب ، مهمان شما هستم چرا که خوزستان در خطر است و بايد ميهنمان را از سلطه ي بيگانگان پاک کنيم و بعد از اين کار است که مي توانم با آرامش در کنار شما بمانم
مادر که مي ديد پسرش به سن ازدواج رسيده ، از پسرش خواست تا اجازه بدهد ، دختر خاله اش را برايش نامزد کند ولي جعفر در پاسخ گفت : نه مادر جان ، تفنگم عروس ، سنگرم حجله و فرماندهم آهنگ من است و تا اين جنگ ادامه دارد ، اسلحه بر زمين نمي گذارم و گلوله هاي رگبار مسلسل را همچون نقل و نبات عروس ميدانم . پس اجازه بدهيد تا از مملکت و نا موس دفاع کنم و اگر بميرم که شهيد مي شوم و اگر بمانم ، پيروزمندانه عروسي مي کنم
جعفر که جوان فرز و چابکي بود به همراه شهيد چمران به نبرد مي پرداخت ، او در يگان جنگهاي نا منظم چريکي تحت فرماندهي شهيد چمران به نبرد مي پرداخت روزها به تندی می گذشت و جعفر تازه با روحیه و شجاعت بی مثالش شهره عام و خاص بود.تا اينکه بالاخره ، بيست و چهارم ارديبهشت ماه سال 1360 فرا رسيد
جعفر که باز مثل هميشه براي شناسايي به منطقه ي دهلويه ي سوسنگرد رفته بود . شباهنگام بعد از اتمام شناسايي ، وقتي در حال برگشت از شناسایی بود ، ناگهان مرد دلير و شجاع جبهه ها توسط گلوله ي کلت کمري دشمن هدف قرار گرفت و تير دشمن بر قلب غيرتمندش که به عشق وطن مي تپيد اصابت کرد و او را به فيض رفيع شهادت رساند و در آن لحظه بود که قلبش آرام گرفت و روح ملکوتي اش در حرم امن الهي آسود . جعفر که حضرت ابوالفضل را الگوي خود قرار داده بود با غيرت به نبرد پرداخت و در اوج غيرت و عظمت به شهادت نايل آمد و جانش را در راه وطن هديه کرد . پيکر پاک جعفر را در گلذار شهداي بهشت فاطمه به خاک سپردند تا قسمتي از گلزار به وجود شهيد جعفر مزيّن شود