شهید

حافظ حیدروند کوهسار

شنبه, 23 تیر 1397 12:08 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

شهید حافظ حیدروند در اولین روز از خرداد ماه 1344 در روستای کوهساره از توابع شهرستان اردبیل دیده به جهان گشود پدرش آقای قربان از معتمدین محل و مادرش فاطمه خانه دار بودند .

 

زندگينامه: 

شهید حافظ حیدروند در اولین روز از خرداد ماه 1344 در روستای کوهساره از توابع شهرستان اردبیل دیده به جهان گشود پدرش آقای قربان از معتمدین محل و مادرش فاطمه خانه دار بودند .  وضعیت اقتصادی خانواده ی حیدروند ضعیف بود اما از لحاظ اجتماعی مورد احترام همسایگان و آشنایان بودند حافظ دوران خردسالی خود را بیشتر با برادرانش مبین و اسحاق می گذراند . با فرا رسیدن موعد رفتن به مدرسه حافظ نیز قصد تحصیل کرد اما به دلیل وضعیت اقتصادی نامناسب او روزها کار می کرد  به همین دلیل مجبور شد شبانه درس بخواند او تا سال چهارم ابتدایی تحصیل کرد و بعد از آن تصمیم گرفت کمک حال خانواده باشد حافظ در دوران ابتدایی قرآن را یاد گرفته بود و هر چند ترک تحصیل کرد اما انس او با قرآن همچنان ادامه داشت همچنین در دوران نوجوانی مطالعات او در زمینه های دینی و اعتقادی ادامه داشت. دوران نوجوانی حافظ هم زمان بود با سال های انقلاب خواهی مردم ایران ، حافظ نیز با اینکه سن زیادی نداشت در راهپیمایی ها و تظاهرات علیه رژیم شاه حضور چشمگیرهمراه با برادر بزرگش همیشه در مسجد میر صالح در بخش اعلامیه نیز فعالیت  داشت مطالعه ی کتاب های امام خمینی (ره) شهید مطهری و آیت ا...صدوقی او را بیش از پیش با اهداف امام و ویژگی های یک جامعه اسلامی آشنا کرده بود . او نیز برای ایجاد چنین جامعه ای تلاش می کرد . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز او در کسوت بسیجی به مبارزه با منافقان پرداخت .

پدر حافظ در سال 1360 دار فانی را وداع گفت و خانواده را داغدار کرد ، با وجود این سختی ، او و برادرانش وظیفه ی خود را نسبت به جامعه نادیده نگرفتند و با هر سختی که بود راهی جبهه شدند . حافظ نیز از  سال 1361 در جبهه حضور مداوم خود را آغاز کرد حالا او دیگر آرزویی جز شهادت نداشت او در وصیت نامه اش چنین نوشته است :«مادر من نمی خواهم که در رختخواب بمیرم ، مرگ در رختخواب برای یک فرد مسلمان ذلت است ، می خواهم مثل یاران امام حسین (ع) به شهادت برسم ، امیدوارم آرزویم برآورده شود((.

 سرانجام او پس از 20 ماه حضور در جبهه در تاریخ 13/8/1362 در حین درگیری با نیروهای بعثی عراق در اثر ترکش به شکم در منطقه ی پنجوین هم مرز مریوان در استان کردستان شربت شهادت را سرکشید . برادر شهید از نحوه ی اطلاع خانواده می گوید : «ما از روحیات حافظ آگاهی داشتم وقتی برای آخرین بار می رفت می دانستم که برگشتی در کار نیست من در خواب شهادت او را دیده بودم . دو نفر از مأموران بنیاد شهید آمدند و خبر شهادت او را دادند بعد از اطلاع  ما به مسجد میرزا علی اکبر رفتیم مادرم صورت و پیشانی او را بوسید همه ی دوستان و آشنایان در جلوی مسجد جمع شدند و طی مراسم با شکوهی پیکر او را تا گلزار شهدای علی آباد تشییع  کردند))

خواندن 1366 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(3 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/5f0c2fde1443275108fe3c7784dd51dc.jpg
کتاب «خونین شهر تا خرمشهر» سه فصل دارد: فصل اول ...
cache/resized/ae368b4fe1dcf13bbe5dfb823cce4597.jpg
کتاب «مرزبانان عاشورایی» در مورد شهدای شهرستان ...
cache/resized/566bf99eb90c7928abcb494fb4bef3f6.jpg
فقط کافی‌ست این کتاب را انتخاب کنی.‌ کتابی که ...
cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family