شهید

حسین علیپور

شنبه, 23 تیر 1397 11:32 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

شهید حسین علیپور در پنجمين روز از اسفند ماه سال يكهزار و سيصد و دوازده در روستای میرکندی (واقع در9/8 کیلو متری شهرستان مشکین شهر) در  خانواده متدین چشم به جهان گشود. پدر شهید مرحوم قدرت علیپور مردی متدین و مذهبی بود

 

زندگينامه: 

شهید حسین علیپور در پنجمين روز از اسفند ماه سال يكهزار و سيصد و دوازده در روستای میرکندی (واقع در9/8 کیلو متری شهرستان مشکین شهر) در  خانواده متدین چشم به جهان گشود. پدر شهید مرحوم قدرت علیپور مردی متدین و مذهبی بود که از طریق کشاورزی مایحتاج خانواده را تأمین می کرده است. مادر شهید مرحومه صغری حسن زاده زنی مومن و زحمت کش بود که از دامن چنین زنانی، شهیدان و دلیرمردانی چون شهید حسین علیپور تربیت یافته وهم برای خود وهم برای خانواده وهم برای کشوردلیل افتخار بوده که بعد از گذشت چندین سال هنوز هم یاد و خاطره اش بر سر زبانها می باشد.شهید حسین علیپور در یک خانواده چهار نفری با دو برادرو مادر و پدرش زندگی می کردند.
همسر شهید از دوران دفاع مقدس شهید چنین می گوید : 
شهید جنگ را تحمیل شده ار سوی دشمن برای پیاده کردن افکار پلیدشان می دانست. غیرت و مردانگی که در وجود شهید و به خاطردفاع از خاک وطن و ناموس بود که به جبهه رفت.
از جمله وصایای شهید این بود که می گفت:امام را تنها نگذارید و راهش را که راه امام حسین(علیه السلام) است، ادامه بدهید. حجابتان را رعایت کنید و در مراسم تشییع جنازه شهداء شرکت کنید.
پسرمان یداله مدتی بود که در جبهه بود. سال 1365 بود و یداله در جنگ زخمی شده و برای مرخصی آمده بود. پدرش به یداله گفت: پسرم این بار تو استراحت کن تا زخمت التیام یابد و من به جای تو بروم. یداله جواب داد: پدر جان سنی از شما گذشته شما در آنجا چه کار میتوانید انجام بدهید. شهید لبخندی زد و گفت: به سفیدی ریشم نگاه نکن، در آنجا کار بیست، سی نفر از رزمنده ها را می توانم انجام بدهم و شهید بالا خره به جبهه حق علیه باطل رفت. اولین و در واقع آخرین اعزام شهید در سال 1365 بود که موقع خدا حافظی فرزندانش را سفارش کرد و اینکه در تربیت فرزندانش نهایت سعی و تلاشم را بکنم و دریغ نورزم. شهید به جبهه رفت و در جبهه به عنوان تدارکات در جبهه های حق علیه باطل در دزفول، مردانه از خاک کشور دفاع کرد. همسرم با دامادمان(آقای محمد فرجام) عازم جبهه شده بود و یک ماهی از رفتنشان می گذشت. محمد زخمی شده و برای مرخصی آمده بود. به من گفت: اگر عمویم حسین شهید شود چه کار می کنی؟(نگو محمد می دانست و می خواست زمینه را فراهم کند و به گونه ای خبر شهادتش را بگوید) کفتم: نه محمد تو را خدا این حرف را نزن. یک ماه است که از رفتن حسین می گذرد، انگار که سرنوشتمان  عوض شده، اگر او شهید شود من تاب ماندن را ندارم. محمد چیزی نگفت و گریست. فردای آن روز در مراسم شهید حجت علی فرامرزی بودم که برادر زاده ی شهید آمد و کفت: عمویم حسین زنگ رده و می خواهد با تو صحبت کند باید به سپاه برویم. در راه زهرا (دخترم) را که تازه ازدواج کرده بود را با خود برداشتیم. زهرا روسری قرمز بر سر داشت. برادر زاده ی شهید گفت: روسری ات را عوض کن بعد به سپاه برویم.دلم شور زد. به سپاه که رسیدیم، دیدم غوغایی بر پاست و چند تن ازپیکر شهیدان در سالن سپاه است و برادر زاده ی شهید تابوتی را نشان داد و کفت: زن عمو آرام باش، عمویم حسین در این تابوت است. انگار که خواب می دیدم. گفتم: بگذارید حداقل برای آخرین بار ببینمش. درب تابوت را برداشتند. چهره اش نورانی بود و آن چهره اش به لبخند همیشگی اش مزین بود و فهمیدم شهید در مورخه ی 4/11/1365 در عملیات کربلای 5 بر اثر اصابت ترکش به ناحیه بغل سینه به درجة رفیع شهادت نائل آمده است.
دو، سه روز بعد از شهادتش، بر دوش مردم همیشه در صحنه ی شهرستان مشکین شهر بعد از تشییع جنازه، به گلزار شهدای حسینیة الزهراء مشکین شهر برده و در آنجا در کنار دیگر دلیرمردان عرصه ی جنگ و هنر به خاک سپرده شد.

خواندن 1124 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/5f0c2fde1443275108fe3c7784dd51dc.jpg
کتاب «خونین شهر تا خرمشهر» سه فصل دارد: فصل اول ...
cache/resized/ae368b4fe1dcf13bbe5dfb823cce4597.jpg
کتاب «مرزبانان عاشورایی» در مورد شهدای شهرستان ...
cache/resized/566bf99eb90c7928abcb494fb4bef3f6.jpg
فقط کافی‌ست این کتاب را انتخاب کنی.‌ کتابی که ...
cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family