شهید

اکبر قهری

شنبه, 23 تیر 1397 09:50 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

شهید اکبر قهری فرزند التفات اوّلین روز خرداد ماه سال 1345 در یکی از روزهای دلنشین بهاری در خانواده ای مومن، مذهبی و کشاورز در روستای قصّابه از توابع شهرستان مشگین شهر دیده به عالم هستی گشود.

 

زندگينامه: 

شهید اکبر قهری

شهید اکبر قهری فرزند التفات اوّلین روز خرداد ماه سال 1345 در یکی از روزهای دلنشین بهاری در خانواده ای مومن، مذهبی و کشاورز در روستای قصّابه از توابع شهرستان مشگین شهر دیده به عالم هستی گشود.  وی سومین فرزند خانواده ی پنج نفری بود و با عنایت به اینکه فرزندان خانواده به هنگام تولد فوت می کردند تولد و زنده ما ندن اکبر شادی و شور وصف نا شدنی به خانواده بخصوص به پدرش التفات و مادرش صغری داده بود.

اکبر دوران طفولیّت و خردسالی اش را در طبیعت زیبا و خوش آب و هوای روستایش سپری می کرد پدر و مادراو را به محافل مذهبی که در منازل اهالی روستا تشکیل می شد و در آن احکام دینی آموزش داده می شد می فرستادند. خوشحال در کنار پدر و مادر بی خبر از اینکه سرنوشت چیز دیگری برایش رقم خواهد زد و آن روزهای خوش زندگی چندان دوام نخواهد یافت چهار ساله بود که مادرش را از دست داد و آن محبّت مادرانه را از پدر گدایی می کرد تنها مانده بود و دیگر از  آن آغوش گرم و نوازشهای مادرانه خبری نبود از همان دوران یاد گرفت که باید در برابر سختیها ایستادگی کرد  کم کم داشت به شرایط زندگی عادت می کرد به نبود مادر که پدر و خواهر هایش  سعی داشتند جای خالی مادر را احساس نکند دوران خردسالی با تمام سختی ها و تلخی هایش سپری شد. هنوز به سن هفت سالگي نرسيده است تاقدم به مدرسه بگذارد؛ ولي هوش سرشار او پدر را وامي دارد تادرهياتهاي مذهبي به فراگيري كتاب الهي تشويق و ترغيبش نمايد. اکبر خيلي زود با قرآن آشنا مي شود و همين آشنايي اش با قرآن به او كمك مي كند تا در فراگيري درس و مشق موفّق باشد.

اکبر حالا هفت ساله شده بود و برای فراگرفتن علم و دانش راهی مدرسه زادگاهش شد چند ماهی از آن شور و حال دوران مدرسه نگذشته بود که تنها حامی و یاور خود را که برایش جای مادر را هم پر کرده بود از دست داد پدر هم رفت و اکبر را با تمام مشکلات و سختی های زندگی تنها گذاشت شاید خدا خواست که به شرایط سخت عادت کند اکبر سرِ جنازه پدر آنقدر گریه می کرد که هر رهگذری را به گریه می انداخت امّا به روی جنازه پدر خم شده و با خنده گفته بود پدر جان زیاد طول نخواهد کشید که به نزد شما خواهم آمد چون طاقت دوری شما را ندارم.

دوره ابتدایی را در روستای زادگاهش در مدرسه رودکی با نمرات بسیار خوب  سپری کرد و تا سال دوم راهنمایی  درس خواند و بعد از آن به دلیل مشکلات خانوادگی و فقر مالی و به دلیل اینکه تنها نان آور خانواده بود  از ادامه تحصیل باز ماند و به کار و فعالیت پرداخت و در اندک زمان مکانیک ماهری گشت.

دوران نوجوانی اکبر با سالهای پیروزی انقلاب مصادف بود با دوستانش برای شرکت در تظاهرات به شهر می آمدند شعار می داد و نوجوانان جوانان روستا را برای شرکت در تظاهرات دعوت می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز جنگ تحمیلی و شدت گرفتن در گیری ها در غرب و جنوب غربی کشور آماده رفتن به جبهه شد .اوقات فراغت شهید در پایگاه روستا و در جمع دوستان مومن و مخلص  می گذشت و بسیار مشتاق حضور در جبهه بود تا آنکه با افتخار لباس مقدس سربازی به تن کرده و عاشقانه از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی  به میدان های رزم اعزام گردیدوقتي او و همسالان او به خدمت زير پرچم فراخوانده شدند، اکبر عهد بست به هر قیمتی که شده دین خود را به انقلاب  ادا كند. بنابراین در تعمیر گاه پادگان به عنوان مکانیک مشغول  خدمت شد .

اکبر به بچه ها و نوجوانان خيلي محبّت مي كرد. او همواره به آنان يادآوري مي كرد كه حتماً نمازشان را بخوانند و اکبر از هيچ فرصتي براي كمك به مستمندان و بيچارگان دريغ نمي كرد.

 شهید وصیت کرده بود که جنازه مرا با ماشین به قبرستان نبرید و با پای پیاده ببرید و دفن کنید و در مرگ و شهادت من ناراحت نباشید چرا که به آرزویم رسیدم بیشتر از این طاقت دوری پدر و مادرم را نداشتم خوشحال باشید چون که من هم خوشحال هستم.

دوستان همرزمش نقل می کنند که اکبر هر وقت در سنگر می نشست می گفت خدایا یتیمان را خالص گردان تا به آرزوی بزرگ خود که شهادت است برسند.

خواهران بزرگوار شهید اکبر قهری که در حق وی مادری کرده اند از محبت و ایثار و عطوفت شهید خاطرات صمیمی زیادی دارند و اینکه در برابر بی تابی آنان به هنگام سربازی رفتن برادر شهیدشان برادر شان چنین تسلی می داده که بعد از شهید شدنم گریه نکنید و بدانید که شهادت بزرگترین آرزوی من است زیرا دنیایی که من در آن زندگی می کنم نسبت به من بی وفا است و من متعلق به آن نیستم.

سر انجام پس از ماهها حضور در مناطق عملیّاتی مختلف بیست و یکم خرداد ماه سال 1365 در بیست سالگی هنگام آموزش در مناطق جنگی به هنگام شنا کردن در رودخانه کرخه به شهادت رسید و پیکر مطهّرش پس از تشییع در گلزار شهدای 14 معصوم زادگاهش قرین رحمت حضرت حق گشت.

                                                                                        روحش شاد و راهش پایدار باد

خواندن 1029 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/5f0c2fde1443275108fe3c7784dd51dc.jpg
کتاب «خونین شهر تا خرمشهر» سه فصل دارد: فصل اول ...
cache/resized/ae368b4fe1dcf13bbe5dfb823cce4597.jpg
کتاب «مرزبانان عاشورایی» در مورد شهدای شهرستان ...
cache/resized/566bf99eb90c7928abcb494fb4bef3f6.jpg
فقط کافی‌ست این کتاب را انتخاب کنی.‌ کتابی که ...
cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family