شهید

مصیب جعفری

چهارشنبه, 20 تیر 1397 12:13 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

مصیبت در یکی از تابستان های داغ روستای قنبرلو و در خانه فقیرانه ای متولد شد،تنها یک  روز از تابستان 1349 گذشته بود که دومین فرزند مرد جوان متولد شد؛گرچه فقیر بود و تنگدست اما دستان پینه بسته کارگری اش را برای شکر گذاری به درگاه خداوند متعال بلند کرد دلش به لطف خدا قرص بود؛هر آنکه دندان دهد نان دهد!

 

زندگينامه: 

شهیدمصیب جعفری
مصیبت در یکی از تابستان های داغ روستای قنبرلو و در خانه فقیرانه ای متولد شد،تنها یک  روز از تابستان 1349 گذشته بود که دومین فرزند مرد جوان متولد شد؛گرچه فقیر بود و تنگدست اما دستان پینه بسته کارگری اش را برای شکر گذاری به درگاه خداوند متعال بلند کرد دلش به لطف خدا قرص بود؛هر آنکه دندان دهد نان دهد!
مصیب کودک لاغر و نحیفی بود که در خردسالی مرتب مریض می شد،پدر بارها با پای پیاده او را برای معالجه به گرمی برده بود.لطف خدا بود که مصیب جان گرفت و بهبودی یافت،تا پاهایش نای رفتن پیدا کرد مکتبخانه مقصد حرکت اش شد،در همانجا هم جانش با کلام خداوند مونس شد و نوای خوش قرآن در تار و پود جانش جاری گشت.
مصیب بعد از آنکه خواندن قرآن را با موفقیت در مکتبخانه فراگرفت،در سال 1357راهی مدرسه ابتدائی زادگاهش شد،اولین روز مدرسه را با دعاهای مادر و در رخت نو ایی که مادر با هزاران آرزوی برایش فراهم کرده بود آغاز کرد.درس خواندنش نیز همانند اخلاق اش خوب بود،کودکی بود مهربان و در کمال ادب،طوریکه  رفتارنیک و آداب دانی اش نقل محفل ریش سفیدان روستا بود.
جدا از مهربانی و ادب، مصیب به رسم جوانمردی نیز آگاه بود،در کودکی به هنگام بازی کودکانه دوستش او را به شوخی هل داد و پای چشمش کبود شد،آن دوست قصد و غرض بدی نشد،برای مصیب این یک اتفاق بود،یک اتفاق ساده اما علیرغم سن و سال کم آن اندازه آگاهی و شعور داشت که بداند این اتفاق می تواند به ناراحتی و نزاع گسترده خانوادگی منجر شود از همین رو زمانیکه پدر از او دلیل کبودی چشم اش را می پرسد تنها به این اکتفا می کندکه خودش بی احتیاطی کرده و افتاده است.
پایان دوره ابتدائی در سال 1362 مصادف بود با بازگشت برادر بزرگتر از جبهه و فعالیت های مصیب در پایگاه مسجد روستا،از این رو حال هوای مصیب دگرگون شد،درس و مدرسه را به عشق امام و انقلاب و برای دفاع از ناموس و میهن رها کرد.
بعد  از سعی تلاش فراوان عاقبت توانست رضایت پدر و مادر را برای اعزام به جبهه جلب کند،او تنها یک بار به جبهه اعزام شد و در همین بار اول نیز 5 ماه در جبهه خدمت کرد،اگرچه سن و سال کمی داشت اما نوجوانی پر شور و کاری بود طوریکه توانست در مدت کم توجه فرماندهان اش را به خود جلب کند؛آنزمان در گردان علی اصغر به عنوان تک تیرانداز خدمت می کرد.شامگاه اسفندماه سال 1365 بود،آسمان جبهه نور باران شد،شب شکست و صبح با کبوتران خونین بال طلوع کرد،مصیب هم آنجا بود،در حالیکه بارانی از ترکش جای جای بدنش را به شکوفه های بهاری مبدل کرده بود،بدنی که 16 سال بیشتر نداشت اما کالبد روحی بود که فراتر از زمان آن اندازه تکامل یافته بود که شهادت در راه حق نصیب اش شود نصیبی که بهره مکتب تشیع است.پیکر مطهرش در قبرستان عمومی روستای قنبرلو به خاک سپرده شده است.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد

خواندن 1130 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/5f0c2fde1443275108fe3c7784dd51dc.jpg
کتاب «خونین شهر تا خرمشهر» سه فصل دارد: فصل اول ...
cache/resized/ae368b4fe1dcf13bbe5dfb823cce4597.jpg
کتاب «مرزبانان عاشورایی» در مورد شهدای شهرستان ...
cache/resized/566bf99eb90c7928abcb494fb4bef3f6.jpg
فقط کافی‌ست این کتاب را انتخاب کنی.‌ کتابی که ...
cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family