شهید محمد رضا (مهدی ) شجری :
نام : محمد رضا        نام خانوادگی : شجری        نام پدر : نجف        ش ش : 298         ت ت : 1344            محل تولد : اردبیل         شغل : روحانی                      مسئولیت در جبهه : رزمنده اطلاعات                  
    عملیات ومحل شهادت  : والفجر مقدماتی – طاوسیه                  تاریخ شهادت : اسفند 67                                             محل دفن : ستاره آباد
 
شهید مهدی شجری در سال 1344 در شهر اردبیل به دنیا آمد . پس از دوران کودکی پا به مدرسه نهاده ، تحصیلات ابتدایی خود را به پایان رسانید . تحصیلات راهنمایی او مصادف شد با اوج گیری انقلاب اسلامی که سرانجام نیز با رشادتهای بی دریغ مردم به پیروزی رسید . او نیز همگام با دیگر جوانان ، با حضور در راهپیمایی ها و تظاهرات به فعالیت در راستای تحقق انقلاب پرداخت . پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، با عشق وعلاقه فراوان قلبی جهت تحصیلات علوم حوزوی به همراه شهید جعفر جهازی که دوستی صمیمانه با او داشت عازم حوزه علمیه قم گردید و در آن شهر رحل اقامت افکند.
در طول جنگ تحمیلی ، ضمن احساس مسئولیت نسبت به دفاع از کیان کشور اسلحه بدست گرفته ، عازم جبهه های جنگ شد .دوران کوتاه نوجوانی او سرشار از خاطره های گذشت ، ایثار و مهرابنی بود . یکی از دوستانش نقل می کند : (( مهدی شجری با برادرم جعفر رفاقت نزدیکی داشت . دوستی آن دو ، نمونه ای مثال زدنی از برادری و اخوت اسلامی بود . آنها سخت به هم علاقه داشتند و مهر والفتی محکم بینشان برقرار بود.
بعد از شهادت جعفر ، مهدی بسیار بی تابی می کرد و سخت مشتاق شهادت  و پیوستن به دوست دیرینه بود . روزی من ومهدی از اندیمشک عازم دشت عباس بودیم که آنجا ، فرمانده غیور لشگر عاشورا ، شهید مهدی باکری را دیدیم . مهدی با دیدن باکری  چنان خوشحال شد که از شادمانی در پوست خود نمی گنجید . آن دو ساعت ها به گفتگو پرداختند وخدا می داند که چه لحظات عرفانی و مقدسی در آن اوقات سپری شد .
بعد از این گفتگو ، مهدی حال وهوای دیگری داشت ، می گفت مطمئنم دیگر موقع شهادت من نیز فرا رسیده است . سرش را بر روی زانویم گذاشت و در حالی که بغض گلویش را گرفته بود گفت : (( بعد از جعفر ، دیگر نمی خواهم در دنیا بمانم ، کاش هرچه زودتر به او ملحق شوم . از تو خواهش می کنم بعد از شهادتم مرا کنار جعفر دفن کنید ))
در طول جنگ تحمیلی ، ضمن احساس مسئولیت نسبت به دفاع از کیان کشور اسلحه بدست گرفته ، عازم جبهه های جنگ شد و سرانجام در اسفند ماه سال 1361 شهد شهادت نوشید و به دیدار معبود شتافت در حالی که وصیت کرده بود او را در کنار یار دیرینه اش جعفر جهازی دفن نمایند.
قسمتی از وصیتنامه شهید :
بسم رب الشهداء والصدیقین
الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا
 با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام امت و با سلام به شهیدان راه اسلام از ابتداء تاکنون و با سلام به رزمندگان اسلام . اگر در عملیات شهید شدم ا زتعاون سپاه خواهشمندم به این موارد عمل کند .
ابتداء یک ماه روزه ونماز قضا دارم که به اطلاع برادرم عبدالرحیم جهازی می رسانید که آن را اداء کند .
مقداری پول ( حدود 500 تومان ) در جیبم دارم که آن را نیز به عبدالرحیم جهازی بدهید تا برای خدمت به اسلام به انجمن اسلامی یساول تحویل دهد.
در ضمن یکبار که به جبهه کردستان (مهاباد ) رفتم هنگام پایان ماموریت تسویه حساب نکردم. ای دفعه نیز مدتی در جبهه بودم که تسویه حساب نکردم لطفا به اطلاع تعاون سپاه اردبیل برسانید که این مقدار را نصفش را به حساب جنگ زدگان بریزید و بقیه را خرج دفن و کفنم کنند و اگر مقداری  باقی ماند به انجمن اسلامی یساول بدهید تا در راه خدمت به اسلام خرج کنند و طبق وصیتم مرا در کنار برادرم ، برادر بزرگم ، برادر شهیدم ، کسی که درس زندگی را از او آموختم کنار برادر شهیدم جعفر جهازی در قبرستان ستاره آباد دفن کنید و ...
مقداری نیز کتاب در واحدی که در آن کار می کنم دارم که ان را نیز به واحد هدیه می کنم باشد تا وسیله هدایتی باشد برای خواهان راه هدایت.
من الله التوفیق وعلیه التکلان
والسلام
26دی ماه 1361 – جبهه جنوب
خدایا خدایا تا نقلاب مهدی خمینی را نگهدار