همه فکر میکردند از اسلام دست کشیدم!/میتوانی شهردار باشی و شهید شوی!
من زمانی پاسدار بودم و بعد از مدتی از سپاه بیرون رفتم، همه فکر میکنند من از اسلام دست کشیدم ولی خدا میداند که اینجور نیست من عاشق اسلام هستم و جانم فدای اسلام.
یک شب اعضای خانواده دور هم جمع بودیم، برادر بزرگترم حسین که خیاط بود، مشغول کارش بود و پدر هم داشت مطالعه میکرد، ما هم که کوچکتر بودیم داشتیم بازی میکردیم، برادرم وقتی خیاطی میکرد
نظر دادن
از پر شدن تمامی موارد الزامی ستارهدار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.