درد بیکسی و تنهایی!
به گزارش خط هشت، شهید یوسف قربانی، زاده زنجان و متولد سال ۱۳۴۵ بود. شش ماه بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد و در شش سالگی مادرش از دنیا رفت. یوسف ماند و برادرش که حالا باید در کنار مادربزرگ خود زندگی جدیدشان را آغاز میکردند. سالهای اول دبستان یوسف در خانه محقر مادر بزرگ سپری شد تا اینکه دست تقدیر مادر بزرگشان را هم از آنها گرفت. یوسف سال چهارم ابتدایی بود که همراه برادرش به تهران رفت و پنج سال نزد فردی زندگی کردند و به کار مشغول شدند، اما کمی بعد به زنجان برگشتند و در خانهای کوچک ساکن شدند. برادر یوسف هنرمند بود و روی سنگ و آجر، نقاشی و کندهکاری میکرد که ناگهان یوسف برادرش را نیز در سانحه رانندگی از دست داد.
بسیجی غواص
با پیروزی انقلاب اسلامی و سپری شدن دوران ستمشاهی، یوسف نیز همراه دیگر دوستداران امام و انقلاب راهی میدان شد و بعد از تشکیل بسیج وارد این نهاد مردمی شد. با آغاز جنگ تحمیلی یوسف در لشکرهای ۱۷ علیبنابی طالب (ع) و ۳۱ عاشورا حضور داشت. ایشان از جمله نیروهای شجاع و کارآمد اطلاعات و عملیات گردان همیشه خطشکن حضرت ولیعصر (عج) استان زنجان بود که در عملیاتهای آبی - خاکی والفجر ۸ (بهمن ماه ۱۳۶۴، منطقه اروندرود، فاو) و کربلای ۵ (دی ماه ۱۳۶۵، منطقه عمومی شلمچه) در مأموریتهای شناسایی و جمعآوری اطلاعات، از مناطق پدافندی دشمن و درهم شکستن خطوط مستحکم نیروهای بعثی، در کسوت یک بسیجی غواص حضوری چشمگیر و نقشی تأثیرگذار داشت.
نامهای برای آب...
همرزم شهید یوسف قربانی اینگونه روایت میکند و میگویدکه هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد، با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد! برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز. یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش درآورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت من برای آب نامه مینویسم، کسی را ندارم که؛ و شهادتش
زمانیکه عملیات کربلای ۵ آغاز شد با هم در یک گروهان بودیم شب اول عملیات بود. ما مسافت زیادی از دریاچه مصنوعی موسوم به آبگرفتگی در دشت شلمچه را با لباسهای غواصی طی کرده بودیم.
دوشکا و تیربارهای دشمن شدیداً کار میکرد و سطح آب را آتش پر حجمی پوشانده بود. پیشروی در آب با آن همه مواضع مثل سیمهای خاردار و موانع خورشیدی واقعاً دشوار بود. بچهها یکی پس از دیگری، مظلومانه در داخل آب شهید میشدند. تقریباً به نزدیکیهای دشمن رسیده بودیم و یوسف داشت با فاصله کمی از من حرکت میکرد که ناگهان از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت. گلوله از سمت راست اصابت کرد و از سمت چپ خارج شد. نزدیک بود در آب بیفتد که من او را گرفتم. خون از دهان و گوشهایش فوران میکرد و او سرش را آرام به چپ و راست میچرخاند. صدایش کردم یوسف! یوسف! یوسف! او آرام آرام زار میزد، نمیتوانست چشمانش را باز کند.
دیدگانش پر از خون بود قطرات اشک امانم را برید. خدایا! بچهها چقدر غریبانه و دلگیر پرپر میشوند!
او شهید یوسف قربانی از گردان ولیعصر (عج) زنجان، لشکر عاشورا بود که در ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ در شلمچه آسمانی شد.
روایتی از شهید یوسف قربانی از شهدای عملیات کربلای ۵ که برای آب نامه مینوشت
میگفت ما غواصها مرغابیهای امام زمان (عج) هستیموقتی خبرنگار از قربانی پرسیده بود غواص یعنی چه؟ در پاسخ خبرنگار گفته بود: «غواص یعنی مرغابی امام زمان (عج)». نام «شهید یوسف قربانی» را در فضای مجازی دیدم. پیامی که اینگونه آغاز شده بود: «بیاییم برای شهید یوسف قربانی که کسی را نداشت و وقت دلتنگی در جبهه برای آب نامه مینوشت پدری، مادری، خواهری و برادری کنیم و با ذکر نام و یاد شهید و روایت چکیدهای از زندگیاش، در تمام گروههایی که هستیم، سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم؛ چراکه تا ابد مدیون شهدا هستیم.» از اینرو برآن شدیم که در نوشتاری گریزی بر زندگی و شهادت این شهید عملیات کربلای ۵ بزنیم و در حد بضاعت یاد و خاطرهاش را زنده نگه داریم.
نظر دادن
از پر شدن تمامی موارد الزامی ستارهدار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.