معرفی شهدای انقلاب اردبیل

زندگی‌نامه شهید ایوب معادی

شنبه, 08 بهمن 1401 15:06 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

ایوب در دانشگاه، اسوه­ اخلاق و تقوا بود و به‌عنوان فرد مبارز و مكتبی شناخته مي ­شد. رهبری دانشجويان را عليه رژيم منفور پهلوی بر عهده داشت و در صف دانشجویان مبارز و سخت­کوش قرار گرفته، از چهره های سرشناس و از گردانندگان اصلی تظاهرات و اعتصابات به شمار می ­آمد.

 

به گزارش خط هشت ، در بیستمین روز از اردیبهشت ماه سال 1334 در محلّه­ «علي­ آباد» اردبيل در خانه‌­ای ساده و بی­ آلايش، فرزندی چشم به جهان گشود كه والدينش نام ايوب را برای او برگزيدند. «يونس» پدر ايّوب معادی، مردی زحمت‌كش بود که از دوران جوانی در شهرهای شمالی ايران، كار می­ كرد؛ امّا چند سال پيش از ازدواج با مادر ايّوب، «سحرانه الطافی» دوباره به اردبيل بازگشته و زندگی خود را در اردبيل از سر گرفته، به شغل كفاشی مشغول بود.

در سه سالگی ايّوب، وضع مالی يونس آنچنان تنگ شد كه او چاره ­ای جز مهاجرت به چالوس برای خود نديد. چالوس از آن جهت انتخاب آقا يونس بود كه او از سالها پيش به اين شهر شناخت داشت و قبل از ازدواج نیز سالها در اين شهر زندگی و كار كرده بود.

به این ترتیب، ايّوب دوران کودکی خود را در شهر چالوس و در دامان خانواده ­ای فقیر و محروم، سپری می­ کرد، تا اينكه به سن آموختن رسيد و قدم به مدرسه گذاشت.

دوران تحصيل ايّوب از دبستان «سعدی» چالوس آغاز شد و پس از اتمام مقطع ابتدايی كه تا كلاس ششم ابتدايی بود، دوره­ دبيرستان را نیز در سال 1353، به اتمام رساند و دیپلم خود را با موفّقیّت اخذ نمود و همان سال با شرکت در آزمون سراسری، از مدرسه­ عالی بابلسر و همچنین یکی از انستیتوهای تهران قبول شد ولی او مدرسه عالی بابلسر را ترجیح داد و در رشته­ «اقتصاد حسابداری» شروع به تحصیل کرد.

ایّوب که از آغاز دهه­ پنجاه، با پیوستن به جمعی از جوانان و نوجوانان مذهبی شهر و تشکیل هیأت «انصارالمجاهدین»، فعّالیّت­ های عقیدتی و مبارزاتی خود را علیه نابرابری و ضد ارزش­های حاکم بر جامعه آغاز نموده بود، با ورود به دانشگاه، بر شدت و وسعت فعّالیّت­ های انقلابی و مبارزاتی خود افزود و نقش عمده­ ای در برگزاری جلسات سخنرانی و توزیع کتاب های سیاسی و اعتقادی در سطح جامعه و دانشگاه، ایفا نمود.

او در دانشگاه، اسوه­ اخلاق و تقوا بود و به عنوان فرد مبارز و مكتبی شناخته مي ­شد. رهبری دانشجويان را عليه رژيم منفور پهلوی بر عهده داشت و در صف دانشجویان مبارز و سخت­کوش قرار گرفته، از چهره های سرشناس و از گردانندگان اصلی تظاهرات و اعتصابات به شمار می ­آمد.

کم کم، فعّالیّت ­های انقلابی او به شهرهای دیگر، از جمله تهران نیز کشیده شد و در همین راستا، در بهار سال 1356، در مسجد «قبا»ی تهران، به وسیله­ ساواک دستگیر شد و مدّت 18 روز در زندان کمیته، مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفت، امّا در نهایت، با هوشیاری، خود را از چنگشان خلاص نمود.

او بعد از آزادی از زندان، بر شدّت فعّالیّت ­های خود افزود و در پخش اعلاميه‌های امام در روستاها و شهرهای شمال کشور و تبليغ عليه رژيم، نقش فعّالی بر عهده گرفت. در این دوران، شهر و روستا، باغ و کارگاه، دانشکده و خانه میدان فعّالیّت و مبارزه او بود. او از طرف سازمان امنیّت و شهربانی بابلسر، به عنوان دانشجویی اخلالگر شناخته شده و از این ناحیه، متحمّل صدمات و ناراحتی­ های زیادی شده بود، ولی ایمان و اراده قوی، تلخی­ ها را برای او شیرین می­ کرد و ناملایمات را به جان می­ خرید و از خروش نمی ­ایستاد.

در روز 15 خرداد سال 1357، تظاهرات پر شوری جهت بزرگداشت یاد شهیدان خرداد سال 1342، در بابلسر برگزار شد. پلیس و نیروهای وابسته به رژیم فاسد پهلوی، برای سرکوبی و جلوگیری از تظاهرات، وارد عمل گردید و با جنگ و گریز، به تعقیب دانشجویان و مخصوصاً اعضای فعّال و پیشتاز انقلاب پرداخت.

ایّوب که در طرح و اجرای این تظاهرات، نقش عمده­ ای ایفا می­ نمود، با چند تن از دوستانش از داخل شهر، به طرف کنار دریا گریخت. در آن زمان، آنها مسافت طولانی را می ­دوند و پلیس همچنان به تعقیب آنها می ­پردازد. ایّوب به علّت عارضه ­ای که در پایش بود، خسته شده، به یکی از خانه ­های محل، پناه می­ برد، امّا صاحب خانه، که از عوامل و مزدوران رژیم بود، با حمله به ایّوب و ایجاد سر و صدا، او را لو می دهد و ایّوب به اسارت پلیس و ساواک در می ­آید.

مأموران شاهنشاهی، بلافاصله پس از دستگیری، او را زیر ضربات مشت و لگد و باتوم می­ گیرند و با دشنام و ناسزا، او را به شهربانی می­ برند. در شهربانی، بنابه سابقه ­ای که از مبارزات ایّوب سراغ داشتند، ناجوانمردانه به جانش می ­افتند و از هر طرف، به ضرب و جرح او می پردازند؛ تا جایی که او چندین بار از شدّت ضربات و جراحات وارده، از هوش می­ رود و هر بار که زبان به پرسش و علّت این همه قساوت و بیرحمی می­ گشاید، با دشنام و کتک، به استقبالش می روند.

وقتی برای چندمین بار، ایّوب در تاریخ 24/4/1357 به هوش می ­آید و لب به انتقاد می ­گشاید، در این حال، باتومِ مزدوری سنگدل بالا می ­رود و با قدرت اهریمنانه بر فرق او فرو می­ آید و قسمت عمده ­ای ازسر و زیر گوش او را می ­شکافد و در اثر خونریزی مغزی، ایّوب مظلومانه به شهادت می ­رسد. چند روز بعد، جنازه­ او، در میان تشییع پرشکوه مردم، از بابلسر به اردبیل منتقل می­ گردد و در گلزار «علی­آباد» اردبیل به خاک سپرده می­ شود.

روزه­ دار کوچک

«ایّوب از دوران کودکی، علاقه­ عجیبی به مسائل مذهبی و عقاید دینی داشت. یادم می ­آید وقتی که 4، 5 ساله بود، پارچه­ ای را به شكل عمّامه در می­ آورد و چادر مرا هم به جای عبا روی شانه ­اش مي ­انداخت و مي­رفت و پشت پرده مي­ ايستاد و مي ­گفت: «مادر، من روضه ميخوانم؛ تو هم گريه كن.

یک بار هم وقتی که ایّوب در كلاس اوّل ابتدايی، درس می ­خواند، ماه رمضان بود و او تصمیم گرفته بود تا روزه بگیرد. ما هرچه به او گفتيم كه هنوز تا مكلّف شدن تو برای روزه گرفتن، سالهای زيادی مانده است؛ ولی او قبول نكرد و یک روز همراه ما روزه گرفت.

بعد از اينكه روز از نيمه گذشت، كم­كم ضعف در جسم كودكانه­ ايّوب مستولی گشت. ما با ديدن اين ضعف در جسم و چهره­ او، مضطرب و نگران شديم و با اصرار از او خواستيم تا روزه اش را بشكند. ولی او درحالی كه از ضعف، رنگ بر رخسارش نمانده بود؛ قبول نكرد. وقتی من و پدرش ديديم كه او با اصرار ما، راضی به خوردن روزه ­اش نمی­شود، ناچار به خواسته­ او تن داديم و آن روز، پدرش او را به پشت گرفت و تا افطار، اين طرف و آن طرف برد تا اينكه وقت اذان شد و ايّوب به همراه ما، بعد از يك روز سخت، افطار كرد.»

بعد از شهادت

«پس از شهادت ایّوب، عُمّال خودفروخته رژیم، به خاطر آشکار بودن آثار شکنجه و جنایت بر پیکر شهید، قصد داشتند تا برای محو کردن سند جنایت خود، از بیم خشم ملّت؛ شبانه و مخفیانه پیکر شهید را دفن نمایند. برای همین، از بازپس دادن آن به خانواده­ شهید، به شدّت ممانعت می­ کردند. ولی با پیگیری پدر شهید و رشادت وکیل و اعتراضات و درخواست پیگیر دانشجویان، ناچار شدند جسد شهید را پس از چند روز تحویل دهند. ولی شایع کردند که ایّوب، با پیکری غرق در خون و جسمی کبود و سیاه از آثار شکنجه؛ به علّت سکته­ی قلبی درگذشته است!

پیکر شهید را برادران همرزمش چون نگین انگشتری دربر می­گیرند و همراه با کاروانی از چندین اتومبیل، از بابلسر به چالوس آورده، از چالوس به اردبیل، منتقل می­کنند. در طی این تشییع طولانی و با شکوه، از استان مازندران و گیلان تا اردبیل، مردم شهرها و روستاها، با شعارهای آتشین و انقلابی خود در طول مسیر حرکت کاروان، به استقبال شهید می­روند و موجی از نفرت و انزجار نسبت به دستگاه جبّار به وجود می­آورند. تا جایی که در برخی از مسیرها، عناصر رژیم، اجازه­ی عبور تشییع کنندگان را از داخل شهرها نمی­دهند و آنها را مجبور می­کنند تا از جاده­های خارج از شهر و از مسیرهای کمربندی عبور نمایند. در اردبیل نیز، تشییع پرشکوه پیکر شهید، نقطه عطفی در شعله­ورتر شدن آتش انقلاب در اردبیل می­گردد و به این ترتیب، ایّوب بعد از شهادتش نیز، وظیفه خود را در مبارزه با رژیم ادامه می­دهد و پیکر بی­حانش، خاری در چشم مزدوران شاه می­‌گردد.»

 

 

منبع: سبلان ما

خواندن 371 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...
cache/resized/1394b05dc2b6e8a5cca087b66a029622.jpg
«یاقوت سرخ» عنوان کتابی است که در آن، زندگی نامه ...
cache/resized/f7feb7106320e4056d6f270bde631ff6.jpg
ماجرای فکر آوینی کتابی است با موضوع گفتارهایی در ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family