به گزارش خط هشت، «ایاز محمد زاده تولون» در ۶ خرداد سال ۱۳۲۴ در روستای «تولون» شهرستان «گرمی» دیده به جهان گشود. ایشان دومین فرزند از یک خانواده ۱۲ نفری میباشند که بعد از خود ۳ برادر و ۶ خواهر نیز دارند. «عوض محمد زاده تولون» پدر شهید، فردی زحمتکش و باایمان بودند که با کار مشقت بار کشاورزی، مخارج عائله پر جمعیت خود را تأمین کرده و در این راه همواره به خدا توکل می کردند. «باغداگل شیرینی نژاد» مادر شهید، بانویی پاکدامن و ساده دل بودد که تمام جوانی خود را صرف تربیت فرزندان خود کرد.
ایاز دوران تحصیلی ابتدائی خود را در سال ۱۳۳۷ با موفقیت به پایان رساند و برای ادامه تحصیل در مدرسه راهنمائی گرمی ثبت نام کرد. وی توانست این مقطع را با موفقیت در سال ۱۳۴۰ به پایان برساند. با توجه به علاقه شدید وی به تحصیل علم، برای ادامه تحصیل در مقطع متوسطه در سال ۱۳۴۰ در دبیرستان خواجه نصیر شهرستان گرمی ثبت نام کرد و در سال ۱۳۴۴ در رشته علوم انسانی دیپلم گرفت و به عنوان کادر ارتش مشغول خدمت شد.
حضور در مبارزات انقلاب:
برادر شهید، خاطرهای را از مبارزات انقلابی ایاز چنین نقل می کند:
«در دوران انقلاب در سقز خدمت می کرد. ۱۸ بهمن سال ۱۳۵۷ برای دیدن برادرم به سقز رفتم، وقتی به آنجا رسیدم، متوجه شدم که ایاز را به «بانه» منتقل کردهاند. از آنجا به بانه رفتم و فردای آن روز ایاز مرخصی گرفت و با هم به تبریز رفتیم. ۱۹ بهمن، تبریز بسیار شلوغ بود. من و برادرم هم به مردم ملحق شدیم و در مبارزات مردمی شرکت کردیم و بعد از پیروزی انقلاب به دستور امام خمینی (ره) به پادگان برگشتیم.
ایاز متأهل بود و نسبت به همسر و فرزندش تعهد بالایی داشت. بعد از پیروزی انقلاب به دستور امام خمینی (ره) در لباس ارتش به خدمت خود ادامه داد و بعد از شروع جنگ تحمیلی برای دفاع از آب و خاک میهن عزیزمان در جبهه حضور پیدا کرد و به عنوان فرمانده گردان ۱۴ میانه مشغول خدمت شد.»
حضور در دفاع مقدس:
برادر شهید خاطرهای را ازدوران دفاع مقدس چنین میگوید:
«ایاز، فرمانده گردان ۱۴ میانه بود. در سال ۱۳۶۰ هنگام درگیری با دشمن در منطقه «سرپل زهاب» از قسمت پا مورد اصابت ترکش قرار گرفته و مجروح شده بود. با پسر عمویم برای دیدنش به منطقه رفتیم، او را در حالی که با عصا راه میرفت و یگان خود را فرماندهی می کرد دیدم. گفتم: تو مجروح شدهای چرا به عقب بر نمیگردی؟ در جواب من گفت: «هر قدر این جنگ طول بکشد وظیفه ما این است که جبهه را خالی نگذاریم. اگر من الان بر گردم روحیه سربازانم خراب میشود». به خاطر شجاعتهای فراوانی که برادرم در جنگ از خود نشان داده بود، به او درجه ارشدیت اعطا کرده بودند.
نحوه شهادت:
در مورد نحوه شهادت ایاز محمدزاده، برادرش چنین نقل می کند:
«در خردادماه ۱۳۶۷ منافقین به همراه نیروهای بعثی در منطقه «مهران» حمله بزرگی را آغاز کردند. در آن زمان برادرم در منطقه مهران خدمت می کرد. با شروع حمله دشمن، برادرم به همراه دیگر همرزمانش مقاومت جانانهای را از خود نشان میدهند تا اینکه دشمن، منطقه را محاصره کرده و خط دفاع نیروهای خودی شکسته میشود. با تنگتر شدن محاصره در «قلاویزان»، عدهای از سربازان به همراه ایاز به اسارت دشمن در میآیند. بعد از اینکه تمام نیروهای خودی به اسارت دشمن در میآیند از آنها می پرسند که چرا این قدر مقاومت کردید و زودتر تسلیم نشدید؟ یکی از سربازان از ترس جانش به ایاز اشاره کرده و میگوید: «او فرمانده ماست و اجازه نمیداد ما تسلیم شویم.» در این هنگام ایاز را با طناب به پشت جیپ بسته و او را با سرعت روی زمین میکشند. بعد از چندین ساعت شکنجه، چند تیر به سر و سینهاش شلیک میکنند و پیکرش را در منطقه گذاشته و میروند. پیکر مبارک شهید محمدزاده با حضور هزاران نفر از مردم قدرشناس اردبیل تشییع و در قبرستان «ججین» به خاک سپرده شد.
منبع:سبلان ما