شهید علی بشیری از شهدای دوران دفاع مقدس است که در روستای رز از توابع شهرستان خلخال به دنیا آمد و بعد از مجاهدت در راه خدا سرانجام در عملیات طریقالقدس در آزادسازی سوسنگرد به شهادت رسید.
شهید یعقوب شادمان در یک خانواده مذهبی روستای مجنده چشم به جهان گشود و سرانجام در در 26 تیرماه سال 61 بر اثر در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت نائل آمد.
شهید «محمدابراهیم همت» روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ در شهرضا به دنیا آمد و روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید.
شهید سیافزاده گفت: ما در عملیات بیتالمقدس شهری را آزاد کردیم که خود عراقیها به روایتی ۳۵ روز و به روایت دیگری ۴۵ روز در گرفتن آن از ما تلاش کردند. تازه ما یگانی هم برای دفاع از این شهر نداشتیم.
خواهر شهید سرلک میگوید: سه سال است که هر وقت تلفن خانه زنگ میخورد، منتظرم مامان بگوید سلام به روی ماهت، اما الآن سه سال است فقط به ماه نگاه میکنم و میگویم سلام به روی ماهت ... دلمان عجیب برایت تنگ است.
شهید نصرتاله منصورپور در سوم اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در منطقه مجنون به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش بعد از 39 سال شناسایی و به آغوش خانواده بازگشت.
همزمان با سالروز برگزاری عملیات «بیتالمقدس»، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سخنانی منتشرنشده از سردار شهید «حسن باقری» پیش از انجام این عملیات را منتشر کرد.
خاطراتی جالب از شهید «حسین خانی» به مناسبت بازگشت او به خانه بعد از 40 سال تقدیم مخاطبان فارس میشود؛ نوجوانی باحیا که حجاب چشم داشت!
شهید صفر رجبی در سن 52سالگی عازم جبهه شد و هرچه داشت خرج جبهه کرد و هيچ حقوقی دريافت نکرد، سرانجام در 23 فروردین سال 62 در منطقه عملیاتی شرهانی به شهادت رسید و بعد از 40 سال پیکر مطهرش به آغوش خانواده بازگشت.
شهید «صیاد شیرازی» روز چهارم خرداد ۱۳۲۳ در شهرستان درگز از توابع استان خراسان رضوی به دنیا آمد و روز ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ بهدست عوامل منافقین به شهادت رسید.
شهید یعقوب شادمان اهل روستای مجنده اردبیل بود که پس از ماهها مجاهدت در راه خدا سرانجام در تیرماه سال 61 در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید.
به گزارش خط هشت، «ابوالفضل متین» از رزمندگان دوران دفاع مقدس و دانشآموز دبیرستان سپاه تهران روایتی از دوست خود شهید «احمد حاج بابایی» دارد که نشان از خودسازی این شهید است. این روایت را در ادامه میخوانید.
یک بار سال ۱۳۶۵ با احمد رفتیم بیرون گشتوگذار و کارهای عقبمانده را انجام دادیم. یک موتور هوندا داشتم و رساندمش خانه. همیشه اینجور مواقع خانهٔ رضا شفاعی میرفتیم. این بار، اما احمد خیلی اصرار کرد که شام را در منزل خودشان بمانم. زمستان بود. هنوز تهران لولهکشی گاز نشده بود و بخاری گازی وجود نداشت. هوا هم انصافاً خیلی سرد بود. یک چراغ علاءالدین گذاشت وسط اتاق و خواست که شب را در خانهشان بمانیم و صحبت کنیم. آخر شب که از خستگی خوابیدیم اتفاق عجیبی افتاد.
نصفه شب من از سردی هوا از خواب پریدم. دیدم احمد پشت به من در گوشهٔ اتاق درحالیکه حواسش به من نبود و فکر میکرد من خوابیدهام، آستینهایش را تا آرنج زده بالا و دستانش را روی حرارت چراغ علاءالدین گرفته و گریه میکند. با خدا رازونیاز و طلب مغفرت و بخشش میکرد. به خودش میگفت: «دیروز این کار بد را انجام دادى. بد حرف زدی. با رفیقت تند شدی. فلانی را دلخور کردی. حالا طعم آتش دنیا را بکش ببین تحمل داری؟! ببین میتوانی آتش جهنم را تحمل کنی؟!» و سخت، اما بیصدا گریه میکرد. پتو را کشیدم روی سرم که متوجه بیداری من نشود. شاید یک ساعتی همین جور داشت اعمالش را محاسبه میکرد.
صبح سر صبحانه دیدم دستانش سرخ شده. طوری که شک نکند، پرسیدم: «احمد دستت چی شده؟» گفت: «هیچی، یکمی تاول زده.» از جواب طفره رفت و چیزی نگفت. احمد سال ۱۳۶۵ فقط هفده هجده ساله بود و اینگونه مانند یک عارف سالک از خودش حساب میکشید و مراقب اعمال و افکارش بود. همیشه عادت داشت وقتی برای بچهها نامه میفرستاد آخرش مینوشت «لا أَدْخُلُ الْجَنَّةِ إِلا وَأَنْتُمْ مَعى إن یُصِبْ» (وارد بهشت نمیشوم مگر اینکه شماها (رفقایم) هم همراهم باشید؛ البته اگر لایق بهشت باشید.) خدا ما را به خاطر رفاقت با این شهدا مورد عنایت قرار بدهد و ببخشد؛ آمین.
گفتنی است شهید احمد حاج بابایی، یادگار «علی اکبر» و «فاطمه» هجدهم تیرماه سال ۱۳۴۶ در شهرستان تهران به دنیا آمد. دانشجوی دوره کارشناسی در رشته حقوق قضایی بود و سپس به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر یازدهم تیرماه سال ۱۳۶۶ در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهرای زادگاهش قرار دارد.
منبع: دفاعپرس